شما هرگز به خانه برنمیگردید
چند روزی بیشتر به سومین سالگرد سرنگونی هواپیمای اوکراینی یا پرواز شماره PS752 باقی نمانده است. این را که در این نزدیک به هزار روز چه بر بازماندگان گذشته است، باید از خانواده آنها جویا شد.
چند روزی بیشتر به سومین سالگرد سرنگونی هواپیمای اوکراینی یا پرواز شماره PS752 باقی نمانده است. این را که در این نزدیک به هزار روز چه بر بازماندگان گذشته است، باید از خانواده آنها جویا شد. در اولین سالگرد، یادداشتی با عنوان «پرواز را به خاطر بسپار» نوشته بودم که 17 دی 1399 منتشر شد. یک سال بعد نیز با توجه به برگزاری دو جلسه رسیدگی به پرونده در دادگاه نظامی تهران و پیگیریهای بینالمللی خانواده قربانیان در کشور کانادا، در مطلبی با تیتر «پرونده هواپیمای اوکراینی دو سال پس از سانحه» که 18 دی 1400 منتشر شد، ابعاد حقوقی داخلی و بینالمللی موضوع را مرور کردیم. متأسفانه در آستانه سومین سالگرد حادثه، همچنان پرونده با وجود اهمیت موضوع به مرحله صدور رأی نرسیده است. اولین جلسه دادگاه رسیدگی در 30 آبان و دومین جلسه با فاصله کمی در هفتم آذر 1400 برگزار شد؛ اما تا انجام جلسه سوم در 24 آذر 1401 یک سال ماجرا مسکوت ماند. از این تاریخ به بعد در فواصل زمانی کوتاهی چندین جلسه دیگر برگزار شده است که این توقف یکساله و سپس برگزاری متوالی جلسات دادرسی در زمانی اندک بر ابهامات روند رسیدگی میافزاید. تجمع اعتراضی برخی از خانوادهها در بیرون از دادگاه نیز نارضایتی آنان را نشان میدهد. حرفها و تحلیلهای حقوقی در جای خود گفته شده و اکنون فقط باید منتظر اتمام رسیدگی و صدور رأی باشیم. یکی از این بازماندگان علیرضا قندچی است که چهارشنبه 18 دی 1398 تمامی اعضای خانواده کوچک خود، یعنی همسر و دو فرزندش را از دست داد. او دو سال بعد با انتشار کتاب «من جا ماندم» خاطرات خانوادگی خود را از زمان آشنایی با همسر و سپس تولد و رشد فرزندان و درنهایت شب و روزهای فاجعه را با نثری خواندنی نگاشته است. در پشت جلد کتاب آمده: «من میخواهم دیگران این کتاب را بخوانند. روایت مردی که خاطره عزیزانش را با چنگودندان حفظ میکند و از لابهلای این سطور بهراحتی میتوان دید که تا چه اندازه خوشبخت بوده است. میشود رایحه خوش روزهای رفته را از برگبهبرگ این کتاب بویید. اگرچه سایه اندوه بر روزگارم افتاده و رخوت و افسردگی در برم گرفته، اما با اندک توانی که مانده، به گواهی احساسم کلمات را پیدا میکنم تا در این روزهای رخوت و ملال چراغ کوچکی برای همسر و فرزندانم بیفروزم. به آنها بگویم اگر هزار بار دیگر هم به دنیا میآمدم، باز دلم میخواست پدر آنها باشم. بگویم ممنون که در مجال کوتاهتان آنقدر خوب بودید، آنقدر نبوغ و زیبایی به جهانم بخشیدید. شما بودید که اشتیاق پدری را در من بیدار کردید. به وسعت دلتنگی بیکرانهام دوستتان دارم». کتاب در چهار فصل تألیف شده است. عنوان مقدمه کتاب «پیشنویس پدرانه» است. فصل اول «فائزه؛ مادر تنهای آسمان» به خاطرات نویسنده از همسرش اختصاص دارد. فصل دوم «درسا؛ فرشتهای زمینی» درباره دختر اوست و فصل سوم «پارسا؛ پسر پرشور پرواز» به بیان روزهای خوب علیرضا قندچی از فرزندانش میپردازد. و فصل چهارم «من جا ماندم» حکایت روزهای تلخ پدری است که به دلیل موافقنبودن شرکت محل کارش با مرخصی او، خانوادهاش را برای سفری یکماهه به تهران میفرستد. او در جایی خطاب به دخترش مینویسد: «باران آذرماه بیامان میبارد، باید باشی تا ترکیب محشری بسازم از بخار چای خوشعطر و چشمان خندانت در سمفونی قطرات باران که روی شیشه پنجره ضرب گرفتهاند... اما تو نیستی. چای داغ و خندههای شیرینت نیست. تنها باران است که بهجای پنجره روی سنگ گرانیتی مزاری در قطعه نودوهفت بهشت زهرا میبارد. نیستی و باران شکنجهای است در هجوم دلتنگیهایم. دارم گلبرگهای رز قرمز را روی مزار میریزم. روی اسمت که آب باران توی حروفش جریان دارد...». در سراسر کتاب در کنار نثر، نویسنده اشعاری را نیز سروده است. مانند این ابیات در پایان پیشنوشت: «چهها گذشت بر شما / دیگر هیچ پروازی شما را به پدر نخواهد رساند / من جاماندم». ناگفته نماند آقای قندچی در فروردین امسال مدرسهای را به یاد همسر و فرزندانش در شهر خاش استان سیستانوبلوچستان به بهرهبرداری رساند. این مدرسه در سالروز تولد درسا کلنگزنی و در سالروز تولد پارسا افتتاح شد.