با یک خداحافظی، خوشحالمان کنید
هفته پیش، وزارت ارشاد، همایشی علمی با موضوع «اخبار جعلی» برپا کرده بود. همایش خوبی بود و در آن استادان و پژوهشگران حوزه رسانه، دیدگاههایشانرا مطرح کردند.
هفته پیش، وزارت ارشاد، همایشی علمی با موضوع «اخبار جعلی» برپا کرده بود. همایش خوبی بود و در آن استادان و پژوهشگران حوزه رسانه، دیدگاههایشانرا مطرح کردند. من هم مطلبی را در مورد اعتبار منبع اخبار ارائه دادم و مهمترین مشکل امروز فضای رسانهای کشور را حضور و دخالت بخشهای غیرمرتبط در حوزه رسانهها دانستم که در این یادداشت به بسط و توضیح آن میپردازم.
ظهور صنایع رسانهای، بهعنوان پایههای جدید قدرت نمادین، فرایندی است که میتوان سابقه آن را در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی جستوجو کرد. در طول این زمان بود که تکنیکهای چاپ در سراسر مراکز شهری اروپا گسترش یافت. رسانهها، محصول فکر، علم، فرهنگ و نیاز انسان است. اما رسانه با سایر تکنولوژیهایی که در جنبه فرهنگی و تأثیرگذاری کمرنگ هستند، دارای قدرتهایی است که آن را به پیام تبدیل کرده است. جمله مک لوهان، استاد برجسته ارتباطات یعنی «رسانه همان پیام است»، تأکید بر همین جنبه فرهنگی و تأثیرگذاری رسانههاست. رسانه خود فرهنگساز است؛ این فرهنگسازی در شرایط کنونی که رسانه به یک امر فراگیر تبدیل شده و حتی جای خانواده و مدرسه را نیز اشغال کرده، به یک عامل مؤثر فرهنگسازی تبدیل شده است. رسانهها فراتر از آن در هویتسازی، ایجاد نقشهای نمادین و ارائه سبک زندگی، تأثیرات فراوانی داشتهاند. مثل هر مقوله مدرن دیگر، رسانه هم متخصصانی دارد که میتوانند پیام تولید کنند و بر مخاطب تأثیر بگذارند. در ایران ما، از زمان ظهور رسانههای مدرن، افرادی بودند که شغلشان تولید محتوا بود و بخش بزرگی از تحولات کشورمان ازجمله انقلاب بزرگ مشروطه، ملیشدن صنعت نفت و سقوط نظام سلطنتی و برآمدن نظام مردمسالار در سال 57، از نتایج مهم تلاش و مجاهدت این صاحبان قلم و اندیشه در تاریخ معاصر بوده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهی از کنشگران سیاسی و حزبی، سکان مطبوعات و رسانههای دیگر را در دست گرفتند. در دهه اول انقلاب، به جهت فضای متأثر از جنگ و نیز محدودیت فضای ارتباطی و البته همگرایی کلی افکار عمومی با حاکمیت سیاسی، مشکل چندانی وجود نداشت و بخشی از روزنامهنگاران در چند روزنامه موجود در چارچوب مقررات قلم میزدند.
بعد از پایان جنگ و درگذشت بنیانگذار انقلاب، به تدریج افرادی از نهادهای مختلف وارد برخی تحریریهها شدند و فضای رسانهای جدیدی را رقم زدند. این افراد با پشتیبانی خاص و دسترسیهای غیرمعمول به اطلاعات حساس، خواسته یا ناخواسته، نقش روزافزونی را در تشدید پولاریزاسیون جامعه ایران ایفا کردند و کشور را به شرایطی رساندند که دو قطب کاملا متمایز با روابط خصمانه پدید آمد. آنها باعث شدند دل و جرئت روزنامهنگاران برای دیدهبانی قدرت و کنترل فساد و نیز رساندن صدای مردم، دچار خدشه جدی شود و فضای رسانهای عمدتا به سمت پروپاگاندا و بوق تبلیغاتی پیش برود.
نیت افرادی که در پی کنترل رسانهها و راهبری افکار عمومی جامعه ایران بودند، خیر بود، اما هدفشان نهتنها برآورده نشد، بلکه مردم مخصوصا نسل جوان به جهتی کاملا متضاد گرایش یافتند. اواخر دهه 70، وقتی رسانههای از بند رسته، حلاوت مطبوعات واقعی و آزاد را به جامعه تشنه آن زمان چشاندند، همین نیروهای عاریتی در رسانههای دستوری توانستند آنها را به خاک اندازند؛ رسانهها را تعطیل و روزنامهنگاران زیادی را خانهنشین کنند. این اشخاص دیگر تنها نبودند، بلکه کادر زیادی را تربیت کرده بودند که برای رسانههای متعدد دولتساخته، محتوا تولید میکردند. اینها روزنامهنگار نبودند، بلکه با بودجههای دولتی، تولید قطبیت میکردند و به تدریج موفق شدند آحاد مردم را در مقابل مسئولان نظام قرار دهند؛ به نحوی که یک جوان امروزی، میان سخنرانی مقامات و دیدگاههای خود، وجه اشتراکی نمییابد. البته از این فضای قطبیشده، رسانههای معاند نظام جمهوری اسلامی بهترین بهره را بردند و در غیاب روزنامهنگاران و رسانههای مستقل که با فشار فزاینده از حیز انتفاع افتادند، توانستند به نوعی کنترل افکار عمومی را در دست بگیرند و حاصل نامیمون آن را در پاییز امسال، در کف خیابانها بعینه دیدیم.
واقعیت این است که اخبار جعلی در همه جوامع بشری وجود دارد، اما زمانی این مقوله جنبه تهدید به خود میگیرد که جامعه دچار قطببندی شدید شود. مخاطب در جامعه پولاریزهشده، خودخواسته دنبال اخبار فیک در رسانههای بیگانه میرود. جولان عناصر غیرروزنامهنگار در فضای رسانهای و کنشگری نهادهای غیرمرتبط در این عرصه، مسبب شرایطی است که در آن زیست میکنیم و توان مفاهمه با فرزندان و نوباوگان خود را از دست دادهایم.
برداشتن نقشآفرینان مخرب و تخریبگر در فضای رسانه، میتواند چراغ امید به بهبود را روشن کند. آنهایی که با تیتر و سرمقاله خود، فضای رادیکال را در داخل تشدید میکنند و دولت را در عرصه دیپلماسی منطقهای و بینالمللی، با مشکل و هزینههای بسیار مواجه میکنند. خوشبختانه همه این عناصر که میتوانند با یک خداحافظی همه را خوشحال کنند، انتصابی هستند و به راحتی امکان ترک رسانه را دارند. البته آنها میتوانند به صورت شخصی و در فضای رقابتی، خودشان رسانه داشته باشند و فعالیت کنند. مشکل آنجاست که آنها خود را معادل نظام فرض میکنند و گفتار و نوشتارشان در شرایط موجود، قطببندی را تشدید و گریز مخاطب را باعث میشود. دولت آقای رئیسی اگر هراس به دل راه ندهد و با جسارت و شجاعت، حرفهایگری در عرصه رسانه را از مسئولان مطالبه کند و به نتیجه برساند و نیز سیاست معمول اصولگرایان در حوزه رسانه، یعنی تلاش برای تکگویی و محدودسازی صداهای مخالف را به حاشیه براند و رسانههای بزرگ دولتی را از بلندگوی تبلیغاتی به رسانه حرفهای تأثیرگذار تبدیل کند، میتوان یقین داشت مرجعیت خبری که به خارج از کشور انتقال یافته، بازگردد و تهدید فزاینده افکار عمومی، جای خود را به فرصت کاهش قطبیت و ایجاد و توسعه همدلی میان مردم و مسئولان بدهد.
بگذارید رسانهها دیدهبانی قدرت کنند. این صددرصد به نفع نظام است. نظام جمهوری اسلامی برای ماندگاری نیاز جدی دارد که رسانههای بزرگ درون نظام، حرفهای عمل کنند و نگاه تیزبین و ضدفساد داشته باشند و با نقد و نظر به دولت کمک کنند.