|

نقد تمدن مدرن

شعر، ادبیات داستانی و نمایشی و تئاتر لهستان در چند دهه از قرن بیستم چهره‌های مهمی به جهان معرفی کرد که هریک تأثیری بسزا از خود به جا گذاشتند. اسلاومیر مروژک، تادئوش روژه‌ویچ، تادئوش کانتور و...، برخی از چهره‌های مطرح ادبیات و تئاتر لهستان در قرن بیستم هستند که در ایران هم آثاری از آنها در سال‌های مختلف به فارسی ترجمه شده است.

نقد تمدن مدرن

پیام حیدرقزوینی : شعر، ادبیات داستانی و نمایشی و تئاتر لهستان در چند دهه از قرن بیستم چهره‌های مهمی به جهان معرفی کرد که هریک تأثیری بسزا از خود به جا گذاشتند. اسلاومیر مروژک، تادئوش روژه‌ویچ، تادئوش کانتور و...، برخی از چهره‌های مطرح ادبیات و تئاتر لهستان در قرن بیستم هستند که در ایران هم آثاری از آنها در سال‌های مختلف به فارسی ترجمه شده است. محمدرضا خاکی از جمله مترجمانی است که در سال‌های اخیر به‌طور‌خاص توجهی ویژه به نویسندگان لهستانی داشته و آثاری از آنها را به فارسی برگردانده است. «دام» یکی از نمایش‌نامه‌های روژه‌ویچ است که چند سال پیش با ترجمه خاکی منتشر شد. این اثری است که در‌واقع روژه‌ویچ آن را برای خداحافظی با کافکا نوشته است. روژه‌ویچ همواره با کافکا درگیر بوده و این درگیری را در بسیاری از آثارش و خاصه در «دام» می‌توان دید. روژه‌ویچ درباره این نمایش‌نامه‌اش نوشته:‌ «این نمایش برای خداحافظی با کافکاست؛ حالا وقتش شده است؛ این موش کور در اعماق اندیشه‌های من دالان‌های بسیاری حفر کرده است. حالا وقتش شده که او را از سرم بیرون کنم... کافکا برای من مثل یک حفره سیاه در آسمان ادبیات اروپاست... درباره او باید با احتیاط عمل کرد؛ او می‌تواند همه‌چیز را ببلعد و نابود کند...». روژه‌ویچ نه‌فقط در آثارش بلکه در زندگی‌اش نیز شباهت‌هایی به کافکا داشته است. او نیز با احساس خطا، تأثیر پدر و یهودیت مواجه بوده و خاصه با برآمدن فاشیسم و دستگیری یهودی‌ها و وقوع جنگ، بیش‌ازپیش با کافکا درگیر بوده است. کافکا درباره بیهودگی خلق آثار هنری معتقد بود که شعر و به‌طور کلی ادبیات در برابر واقعیت زندگی بازیچه‌ای شرم‌آور است. روژه‌ویچ در یادداشتی به سال ١٩٩٠ که در ابتدای «دام» آمده می‌نویسد:‌ «تنها عمل قابل‌توجیه برای من این بوده که کوشیده‌ام همه توان خود را برای هرچه بهتر نوشتن به‌ کار گیرم. این واقعیت که می‌بایست خودم را توجیه کنم، بی‌تردید شهادت‌دهنده شکست اجتناب‌ناپذیر آن چیزهایی است که به آنها شعر‌ یا آثار ادبی زیبا و هنری می‌گویند». روژه‌ویچ نیز مانند بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان بعد از جنگ، با این مسئله اساسی درگیر بود که شعر چه نسبتی با واقعیت موجود دارد. در جهان بعد از جنگ که پر بود از مرگ و جسد و مصیبت، روژه‌ویچ اعتقادی به «شعر لطیف مزین سنتی» ندارد و به نوع دیگری از شعر می‌اندیشید: شعری عریان، با زبانی سرد و ساده و خالی از بازی‌های زبانی و آرایش‌های کلامی. روژه‌ویچ این ویژگی‌ها را در شعرش درونی کرده و حتی در برخی از اشعارش درباره ویژگی‌های شعرش توضیح داده است. روژه‌ویچ مانند شاعر هم‌دوره‌اش میلوش، معتقد بود که بسیاری از شعرهای موجود به درد جهانی که سایه مرگ بالای سرش در گردش است، نمی‌خورند.

یکی از ترجمه‌های تازه خاکی اثری است از مروژک با عنوان «مروژک جیبی» و عنوان فرعی الفبایی از داستان‌های بی‌فایده اما ضروری. اسلاومیر مروژک را می‌توان مشهورترین نویسنده لهستانی نیمه دوم قرن بیستم دانست که به دلیل ترجمه‌های متعدد آثارش در ایران هم به‌خوبی شناخته می‌شود. مروژک در 29 ژوئن سال 1930 در کراکوف لهستان متولد شد. او کارش را به‌عنوان روزنامه‌نگار و کارتونیست در سال 1951 آغاز کرد و در 1953 اولین رمانش را نوشت. اولین مجموعه داستان او نیز در 1957 با نام «فیل» منتشر شد و خیلی زود به بسیاری از زبان‌های اروپایی ترجمه شد. مروژک در سال 1958 اولین نمایش‌نامه‌اش یا عنوان «پلیس» را به چاپ رساند و در پی موفقیت‌های زیادی که در نمایش‌نامه‌نویسی به دست آورد، عمده فعالیتش را در این عرصه پیش برد. از مروژک تاکنون ترجمه‌های متعددی به فارسی انجام شده و محمدرضا خاکی یکی از مترجمان او در ایران است که پیش‌تر برخی از نمایش‌نامه‌های او نظیر «پرتره» و «خیاط» را به فارسی برگردانده بود. در نمایش‌نامه «خیاط» که در سال 1964 نوشته شد، تناقض‌های جهان معاصر و مسئله اصل و بدل به روایت درآمده است. در این نمایش‌نامه سه‌پرده‌ای که اولین‌بار در سال 1977 منتشر شد، مروژک با شیوه سرشار از طنز و تمسخر و با لحنِ هجوآمیز و گزنده‌ای که خاصِ نمایش‌نامه‌های اوست، به طرح پرسش‌های جدی و جهان‌شمول پیرامون جایگاه و نقش فرهنگ، تغییر مسیر در جنبش‌های اجتماعی، ادعای بازگشت به طبیعت و حفظ محیط‌زیست و خرابکاری‌ها و دام و تله‌های مدعیان دروغ‌گو و جعلی این بازگشت، می‌پردازد. «پرتره» هم نمایش‌نامه‌ای است که باز به مسئله‌‌ای معاصر مربوط است و با یک اتفاق هولناک عاشقانه آغاز می‌شود و با خیانت و زندانی‌شدن و اعدام ادامه می‌یابد.

در سی‌وهشت داستانی که در «مروژک جیبی» گرد آمده‌اند، نقاشی‌هایی از شاوال، کاریکاتوریست برجسته فرانسوی هم منتشر شده است. در این کتاب، با داستان‌های خیلی کوتاهی روبه‌روییم که در هریک مسئله‌ای از جهان معاصر یا به‌طورکلی مسئله‌ای که در جامعه انسانی وجود دارد، مطرح شده است. مروژک در قالب چند سطر با نگاه متمایز و ویژه‌اش به مضامین روزمره‌ای که بخشی از نظم عادی زندگی جهان مدرن به نظر می‌رسند، نظم زندگی مدرن را به چالش کشیده و نشان داده که بسیاری از اموری که طبیعی به نظر می‌رسند، طبیعی نیستند و فرهنگ غالب آنها را طبیعی جلوه داده است. مروژک در این داستان‌ها اغلب از طریق توصیف موقعیتی آمیخته از واقعیت و تخیل، باورها یا تصورات غالب و مرسومی را که طبیعی فرض می‌شوند، به چالش می‌کشد و در‌واقع با نگاهی انتقادی از منظری متفاوت به این موقعیت‌ها می‌نگرد. خاکی در بخشی از یادداشت ابتدایی کتاب درباره این داستان‌ها نوشته: «در این کتاب، گزیده‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه اسلاومیر مروژک نویسنده نامدار لهستانی، با زیر عنوان رندانه داستان‌های بی‌فایده‌ اما ضروری گردآوری شده است. بی‌فایده، زیرا به گمان نویسنده هیچ معلوم نیست که به درد کسی خواهند خورد، اما ضروری برای اینکه، به گمان من، راه‌های زنده‌ماندن و زندگی‌کردن در جامعه‌ای دیوانه و بی‌منطق را نشان می‌دهند».

در یکی از داستان‌ها با نام «تمدن»، به‌واسطه توصیف موقعیتی تخیلی یکی از مهم‌ترین کلیشه‌ها و باورهایی که درباره جهان متمدن و مدرن وجود دارد، به چالش کشیده شده است. در اینجا، تمساحی وارد اتاق آدمی شده که داستان او را «اروپایی» می‌نامد. عقل‌گرایی و دوری از افراط‌گرایی که واژه‌هایی مختص به جهان غرب فرض می‌شوند، در این داستان به‌واسطه طنزی درخشان به پرسش کشیده شده‌اند: «وقتی که تمساح داخل اتاقم شد، به خودم گفتم که نباید اغراق کنم. من در فکر تمساح نبودم بلکه به خودم فکر می‌کردم؛ برای اینکه اولین عکس‌العمل من برداشتن گوشی تلفن و گرفتن سه شماره اضطراری بود: پلیس، آتش‌نشانی و آمبولانس. اما دقیقا همین عکس‌العمل، به نظرم اغراق‌آمیز می‌آمد. از آنجایی که من یک اروپایی تربیت‌شده با منطق دکارتی هستم، از افراط‌گرایی خوشم نمی‌آید؛ من عقلانی می‌اندیشم و هرگز تسلیم هیچ انگیزشی -بدون آنکه ابتدا تحلیلش کنم- نمی‌شوم. بنابراین، سرم را زیر پتو بردم و خودم را مشغول یک کار روشنفکرانه کردم». انتقاد از زندگی ماشینی و از‌بین‌رفتن عاملیت انسان‌ها به نام قانون‌گرایی از مضامینی هستند که مروژک توانسته در چند سطر و از خلال روایت موقعیتی طنزآمیز مطرح کند. بی‌عملی و هیچ کاری نکردن تنها مواجهه آدم اروپایی با تمساحی است که وارد اتاقش شده: «من خزنده‌بودن دست‌هایم را پنهان می‌کردم. اعتراف می‌کنم رفتار بی‌رحمانه‌ای داشته‌ام و بدتر از آن، تحت‌تأثیر هیجانی کنترل‌نشده عمل کرده‌ام. اعتراف می‌کنم که به‌جای اعتماد‌کردن به نهادهای قانونی، به میل خودم رفتار کرده‌ام».