خانه حجاریان
ترور سعید حجاریان 23 سال پیش در چنین روزهایی تهران را تکان داد. این واقعه از خاطره ملی ما پاک نخواهد شد؛ گلولهای که اصلاحات را کشت اما اصلاحطلب را زنده و مجروح برجا گذاشت.
ترور سعید حجاریان 23 سال پیش در چنین روزهایی تهران را تکان داد. این واقعه از خاطره ملی ما پاک نخواهد شد؛ گلولهای که اصلاحات را کشت اما اصلاحطلب را زنده و مجروح برجا گذاشت. خصومت خود با فکر اصلاح را به نمایش گذاشت و امید اصلاح را در اذهان خشکاند. ضاربی که مجازات نشد بلکه ارتقای اداری پیدا کرد! و سیاستمداری که از کار افتاد. دولتی که سکه یک پول شد. اجرای بینقص سیاست توسط اقلیتی بسیار محدود اما منسجم و آگاه علیه اکثریتی بسیار وسیع اما ناآگاه و متشتت، با استفاده از تمامی ابزارهای سیاست و نه اخلاق! همه و همه نمونههای روشن و واضحی به دست میدهند که یک معلم سیاست میتواند در کلاس درس خود در کنار برخی موارد جهانی از آنها هم مثال بزند. اما آنچه غرض این یادداشت است، اشاره به جنبههای دیگری از واقعه حجاریان، بیشتر در ارتباط با درمان و بهویژه روش توانبخشی او و ارتباط آن با شیوه اصلاحطلبی است.
قضیه حجاریان یک مثال بارز در اهمیت توانبخشی است. هنوز هم در عرصه عمومی توانبخشی آنطورکه باید و شاید جا نیفتاده است. توانبخشی تکنولوژی مدرن و رو به رشدی است که بر ممارست و فعالیت فیزیکی هوشمندانه استوار است. سیستم اعصاب حتی در سنین بالا هم توانایی ترمیم دارد و با فعالیت فیزیکی و فکری، هم کاراییاش افزایش پیدا میکند و هم حتی نورونها و استطالههایش گسترش پیدا میکنند. نیازمند صبر و مداومت است. بهبودی ذرهذره بدون آنکه احساسش کنی فرامیرسد. معجزهای تدریجی است نه انفجاری، از همان نوعی که در فرهنگمان نمیپسندیم و به هیچ میانگاریم. نهتنها در طب و بیماری که در سیاست هم همه در پی معجزات و انقلابهای ناگهانی و انفجاری به سر میبریم. میخواهیم با یک جهش ولو با تخریب، همهچیز را یکباره از نو بسازیم و از نتایج مکرر در مکرر و فاجعهآمیز این نوع تفکر درس نمیگیریم. در کار طب هم همه تنها دنبال کیمیا هستند. «اگر خوب نمیشود و فلج میماند، همان مرگ بهتر!»؛ به همین دلیل است که بعد از آتشافروزی پرتشعشع پنبهوار، وقتی نتیجهای حاصل نشد، افسردگی درازمدت بر همه شئون سایه میاندازد.
صبر و تلاش برای اندکی تغییر جزءجزء اما واقعی ارج و قرب لازم را ندارد. بهعلاوه درکی از بار هستی هم وجود ندارد. زندگی فقط با فعالیتهای بزرگ، دویدن و رفتن و پیمودن شناخته میشود نه در نیمنگاهی که بر طلوع آفتاب از روی ویلچر به همراه ترنم آوازی قدیم انداخته میشود!
جامعه پزشکی ایران که از این ترور یکه خورده بود، آنچه در توان داشت با سرعت و انسجام به میدان آورد و جان حجاریان را با شور و مهارت کمنظیری نجات داد. در این میان دکتر قدسی و سایر جراحان و متخصصان بیمارستان سینا نقشی بهیادماندنی ایفا کردند. اینهمه تلاش البته برای هر بیمار دیگری هم ممکن بود انجام شود اما گویی با مرگ حجاریان پرنده امیدی که اخیرا در آسمان کشور به پرواز درآمده بود هم میمرد. پزشکان حالا نهفقط برای جان یک انسان که برای زندهماندن امید در دلهایشان تلاش میکردند. وقتی جان او از خطر رست، تیم معالج به این نتیجه رسید که در ادامه بهترین راهحل توانبخشی است، آنچه از خارج وارد کردیم جراح یا نوعی وسیله خاص نبود، یک متخصص توانبخشی بود؛ یعنی طبیبی که باید تصمیم بگیرد از کدام روشهای فیزیکی و چگونه باید استفاده کرد و بر انجام آن نظارت کند. این تنها چیزی بود که وجود نداشت. متخصصان توانبخشی اگرچه وجود داشتند ولی جایگاه ایشان در سیستم توانبخشی روشن نبود. سیاستمدار اصلاحطلب در زندگی خصوصی خود که حالا بیش از هر چیز دیگری عمومی شده بود، پیکاری خوشبینانه خستگیناپذیر و از همه حیث نمونهوار در پیش گرفت. کار توانبخشی را وظیفه دشوار پیشرویش تلقی کرد و با جدیت ادامه داد و همه شاهد بودند بیماری که تحت اصابت گلوله به محل تلاقی مغز و نخاع -که حساسترین بخش سیستم عصبی است- قرار گرفته بود، رفتهرفته تواناییهای خود را بازیافت و اگرچه اختلال تکلم و حرکتی باقی ماند ولی از نظر شناختی با خلاصی از شر حرکت، میگویند حتی بهتر شده است. در سیاست همین رویه با زمزمه «شب دراز است و قلندر بیدار» نمود پیدا کرد و حتی یک بار دیگر چونان سیاستمدار گوژپشت اما نازنین ایتالیایی کار به محبس کشید. هماهنگی رفتار سیاسی با رفتار بیماری نشان از شخصیتی سترگ آکنده از صداقت میداد. با خوشبینیای عمیق و قادر به هر تجدیدنظری در اصلاح تفکرات.
توانبخشی هنوز آنطورکه باید و شاید در کشور ما شناختهشده نیست، هنوز از عمق وجود باور نکردهایم که سیستم اعصاب مرکزی حتی در سنین بالا هم توان بازسازی و ترمیم دارد و تنها محرک این ترمیم چیزی نیست جز حرکت و تفکر که اگر هوشمندانه و منظم باشد، باعث تغییر حتی در شکل سلولهای مغزی میشود. مراکزی برای توانبخشی نداریم. بیماران ناتوان مغز و اعصاب، سکته مغزی و سایر بیماریها را مستقیم از بیمارستان به خانه میفرستیم، حال آنکه در همه جای دنیا مرکز واسطی بین خانه و بیمارستان به نام مرکز توانبخشی وجود دارد. بیماران و خانوادههایشان رنجهای فراوان در مراقبت از بیماران ناتوان در خانههای تنگ با امکانات محدود میبرند. جامعه و مردم هزینههایی چندبرابری برای نبود امکانات توانبخشی متحمل میشوند.
باید به آقا سعید خسته نباشید گفت. اگر تلاشهای اصلاحطلبانه سیاسی ظاهرا ناکام مانده است، اگر حالا به زحمت میتوان حتی کلمه اصلاح را بر زبان آورد اما تلاش او در شیوه مقابلهاش با ناتوانیای که به آن مبتلا شد و رویارویی صبورانهاش با تقدیری که از لوله تفنگ شلیک شده بود، الگوی موفقی از تغییرات جزئی و واقعی که همان الگوی تلاشهای مسالمتآمیز اجتماعی است، ارائه داد. این رفتار جایی در فرهنگ ما باز کرد و گامی جلوتر از شتابزدگی چریکی در سیاست و کیمیاگری و معجزهطلبی در کار درمان پیش رفت. آیا امکاناتی که سعید حجاریان دریافت کرد، مدل و آموزهای برای همه ناتوانان ایجاد خواهد کرد؟ چه کسی برای این بیماران «خانه حجاریان» خواهد ساخت، مرکز توانبخشیای که با نام او یادآور تأثیر بینظیر توانبخشی باشد.