آیا ایالات متحده همچنان در پی نفوذ در افغانستان است؟
خروج ایالات متحده از افغانستان در 15 آگوست 2021 این پیام را به جهانیان رساند که افغانستان در خاورمیانه از محور سیاستهای آمریکا خارج شده و در پی تمرکز بر شرق آسیا برای کنترل چین است. جو بایدن در یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «افغانستانیها باید اراده برای جنگیدن داشته باشند.
بهروز ایاز: خروج ایالات متحده از افغانستان در 15 آگوست 2021 این پیام را به جهانیان رساند که افغانستان در خاورمیانه از محور سیاستهای آمریکا خارج شده و در پی تمرکز بر شرق آسیا برای کنترل چین است. جو بایدن در یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «افغانستانیها باید اراده برای جنگیدن داشته باشند. آنها باید برای ملت خود بجنگند». او هدف آمریکا در این جنگ 20ساله را مبارزه با تروریسم و کشتن بنلادن دانست که محقق شد. بااینحال، یک سال پس از این واقعه، حملات راکتی آمریکا با پهپاد در خاک افغانستان صورت گرفت. در دوم آگوست 2022، بایدن اعلام کرد ایمن الظواهری، شخص اول القاعده و نزدیکترین دوست اسامه بنلادن، با پهپاد در کابل کشته شده است. کمی پس از آن، ملایعقوب، سرپرست وزارت دفاع حکومت طالبان نیز در 28 آگوست اعلام کرد: «پهپادهای آمریکایی از خاک پاکستان وارد افغانستان شدهاند تا به این کشور حمله کنند». از سویی دیگر در آوریل 2023 برخی از نمایندگان جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا با انتقاد از خروج آمریکا از افغانستان، خواستار استیضاح وزیر دفاع این کشور شدند و از وزیر امور خارجه خواستند توضیحی صریح در این زمینه ارائه دهد. اکنون این سؤال به ذهن میرسد که آیا افغانستان همچنان برای ایالات متحده مهم است؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است وقایع مربوط به سیاست خارجی آمریکا در افغانستان و حتی خاورمیانه را از نگاه یک انسان شرقی و شهروند خاورمیانه دید. پس باید کمی به عقبتر برگردیم؛ یعنی زمانی که آمریکا به افغانستان حمله کرد. چرا آمریکا به افغانستان حمله کرد؟ برای کشتن بنلادن؟ مبارزه با تروریسم؟ دولت-ملتسازی در افغانستان؟ یا ایجاد دموکراسی؟ قطعا هیچکدام. پذیرش این فرضیات اگرچه شاید نزد غربیها مسلم باشد، برای یک شهروند خاورمیانهای منطقی نیست. سخت است که بپذیریم ایالات متحده با هزینهکردن 2.26 تریلیون دلار و ازدستدادن حدود دوهزارو 500 سرباز خود، دغدغه ایجاد دموکراسی و دولت-ملتسازی برای افغانستان را داشته است. یا برای مبارزه با تروریسم (به زعم آمریکاییها و تعریف خودشان از تروریسم) به مدت هفتهزارو 262 روز وارد جنگ شود. پس انگیزه واقعی ایالات متحده در افغانستان چه بوده است؟بیشک پاسخدادن به این سؤال ما را در پاسخ به سؤال اصلی مقاله راهنمایی خواهد کرد.بعد از فروپاشی شوروی در دسامبر 1991، نیمکره شرقی دچار خلأ هژمونی شد؛ اگرچه ایالات متحده بهعنوان هژمون نیمکره غربی همچنان وجود داشت. تأکید جان میرشایمر، اندیشمند علوم سیاسی و نظریهپرداز آمریکایی، بر هژمون منطقهای و خلأ هژمون در نیمکره شرقی، ایالات متحده را ناگزیر به اجرائیکردن این تئوری دانست؛ چراکه بنا بر این تئوری، اگر قدرتی بتواند هژمونی این بخش از جهان را به دست گیرد، خیالش از بابت هژمونی جهانی آسوده خواهد بود. میتوان گفت حمله آمریکا به افغانستان بخش مهمی از این پروژه بود یا بهتر است بگوییم تحت تأثیر قراردادن و وابستهکردن نظم و امنیت نیمکره شرقی به خود.
علاوه بر این، افغانستان چهارراه جهان شرق است؛ همانند پلی که چهار منطقه آسیا را به هم متصل میکند. آسیای مرکزی را به جنوب آسیا و خاورمیانه را به شرق آسیا متصل میکند. از سوی دیگر با حضور در افغانستان میتوان به چهار قدرت هستهای و دو اقتصاد بزرگ آسیا (چین و هند) نزدیک بود. هممرزبودن با چین و جمهوری اسلامی ایران برای کنترل آنها و همچنین حیاطخلوت روسیه از دیگر اهمیت جایگاه ژئوپلیتیکی افغانستان است. پس چه کشوری بهتر از افغانستان برای حمله؟ چهبسا اینکه حضور القاعده در این کشور میتوانست توجیه مناسبی برای مشروعیتبخشیدن به حمله این کشور به افغانستان داشته باشد. پس مبارزه با کمونیسم جای خود را به مبارزه با تروریسم داد. تا اینجا بخشی از معمای ما حل شده، اما بخش مهم این پازل حل نشده است. به عبارت دیگر ما با این سؤال مواجه هستیم که اگر افغانستان تا این اندازه برای واشنگتن حائز اهمیت بود، چرا از آن خارج شد؟
در این زمینه میتوان سه تحلیل ارائه داد: اول؛ برخی معتقدند ایالات متحده در پی «مدیریت دیجیتالی» خاورمیانه و افغانستان است. «حضور ایالات متحده در افغانستان و همچنین عراق از نظر مالی و جانی و همچنین مخاطرات امنیتی برای نیروهای آمریکایی پرهزینه بود». چهبسا واشنگتن میتواند با پهپادهای خود همان اعمال قدرت را در افغانستان با هزینهای بسیار کمتر داشته باشد. از اینرو تلاش این کشور برای ایجاد پایگاه نظامی در پاکستان، در این راستا شایان ارزیابی است. تحلیل دوم؛ میتوان گفت ایالات متحده با خروج از افغانستان و عراق در پی بههمریختن نظم امنیتی نیمکره شرقی است. بعد از برقراری نظم نسبی و وابستهکردن نظم نیمکره شرقی به خودش، این کشور تلاش دارد با خروج خود، نظم امنیتی شرق را از تعادل خارج کند. به عبارتی «شرق را در شرق گرفتار کند» و مانع از بالفعلشدن دو هژمون بالقوه شرق (چین و روسیه) شود. پس با گرفتارکردن این دو مدعی هژمونی در باتلاق افغانستان، زمینه زوال آنها را فراهم کند. تحلیل سوم مربوط به کنترل چین است. خروج دوهزارو 500 تا سههزارو 500 نیروی نظامی آمریکایی از افغانستان و معطوفکردن توجه و تمرکز کامل خود به چین، عامل مهم خروج واشنگتن از افغانستان بود. آمریکا به خوبی میدانست که حضورش در افغانستان موجب امنیت پروژه «یک کمربند یک جاده» چین و حضورش در خاورمیانه موجب امنیت ترانزیت انرژی چینیها شده است. چیزی که از آن با نام «سواری مجانی چین» نام میبرند. مهم است بدانیم که سرمایهگذاری چین بر پروژه فوق، پکن را بیش از پیش به خاورمیانه نزدیک کرده است که در این میان، امنیت تأمینشده از سمت ایالات متحده در افغانستان و خاورمیانه در اینجا تأثیرگذار بوده است. از سویی دیگر، چین اخیرا به تهدید فزایندهای برای ایالات متحده در دریای جنوبی چین تبدیل شده است؛ بنابراین خروج آمریکا از افغانستان و خاورمیانه و تمرکز بر شرق آسیا برای کنترل چین و حمله احتمالی آن به تایوان لازم بوده است.
بااینحال به نظر میرسد هر سه تحلیل درست است. حال میتوان تکه آخر و مهم پازل را تکمیل کرد؛ آیا افغانستان همچنان در محور سیاست خارجی واشنگتن است؟ پاسخ به این سؤال، خیر است؛ چراکه ایالات متحده میوه خود را از درخت افغانستان چیده است. به عبارت سادهتر، حضور بیشتر نظامی آمریکا در افغانستان، دیگر در راستای استراتژی این کشور نبود؛ یعنی بیش از آنکه برایش مثمرثمر باشد، اتلاف وقت و هزینه بود. واشنگتن در پی وابستهکردن نظم شرق به خود و سپس بههمریختن آن بود. خروج آن نیز افغانستان را به باتلاقی برای چین و روسیه کرد. بدیهی است دو کشور اخیر نمیتوانند نسبت به تحولات افغانستان بیتفاوت بمانند. چهبسا اینکه رژیم طالبان میتواند تحرکات مسلمانان استان سینکیانگ چین و افراطگرایان آسیای مرکزی را بیش از پیش فعال کند. از سویی دیگر، حملات پهپادی آمریکا در افغانستان بیشتر در جهت مصرف داخلی افکار عمومی خود و جهانیان است تا نشان دهد این کشور همچنان به تروریسم در افغانستان حساس است. فشار گروههای حقوقبشری و فمینیستی از دیگر دلایل این اقدامات واشنگتن است. مواضع تند جمهوریخواهان علیه اقدام دولت بایدن در خروج از افغانستان نیز در راستای تبلیغات انتخاباتی سال آینده شایان ارزیابی است. یکی از محورهای مهم در مناظرات انتخاباتی این کشور، مسئله افغانستان خواهد بود که جمهوریخواهان درصدد بهرهبرداری از آن با بهانههای حقوقبشری خواهند بود.