|

معضل نخ‌نمای ترک اجباری معتادان در ایران

ابهام وضعیت زنان آسیب‌دیده در شوش

سرنوشت زنان و کودکانی که زمانی در «مرکز کاهش آسیب نور سپید هدایت» واقع در پارک شوش زندگی می‌کردند یا به گفته خودشان سقفی بالای سر داشتند، حالا با تغییر مدیریت مرکز و تبدیل آن به خوابگاه یا مرکزی که ذات و اهداف فعالیتش نسبت به گذشته نیز تغییر کرده، نامشخص و اغلب تلخ شده است.

ابهام وضعیت زنان آسیب‌دیده در شوش

سمیه جاهدعطائیان: سرنوشت زنان و کودکانی که زمانی در «مرکز کاهش آسیب نور سپید هدایت» واقع در پارک شوش زندگی می‌کردند یا به گفته خودشان سقفی بالای سر داشتند، حالا با تغییر مدیریت مرکز و تبدیل آن به خوابگاه یا مرکزی که ذات و اهداف فعالیتش نسبت به گذشته نیز تغییر کرده، نامشخص و اغلب تلخ شده است. عده‌ای که روزگاری چشم‌شان به حمایت و زندگی کنار همدردان‌شان بود، به چرخه مصرف مواد مخدر و آسیب برگشتند، تعدادی فوت شدند و از سرنوشت بسیاری از آنها نیز اطلاعاتی در دست نیست. با این سوژه و اطلاع از وضعیت زنان آسیب‌دیده اجتماعی، گفت‌وگویی با «سپیده علیزاده» مددکار و فعال اجتماعی که حدود سه سال نیز مدیریت مرکز سپید هدایت را عهده‌دار بوده و زنان آسیب‌دیده اجتماعی در شوش او را با نام «مادر مرکز» می‌شناختند، انجام دادیم که محورهایی از آن در ادامه می‌آید.

‌زنانی که به چرخه اعتیاد برگشتند

دختران بهبود‌یافته زیادی در مرکز «نور هدایت» داشتم که لنگ پول سیگارشان یا مابقی احتیاجات ضروری بودند و با یک چرخ خیاطی و مهیاکردن وسایل اولیه و کارگاه توانستند درآمد معقول و مشروعی به دست آورده و نیازهای اولیه خوشان را با یادگیری مهارت‌هایی تأمین کنند و سراغ دزدی یا تن‌فروشی نروند. البته کار بسیار دشواری در مرکز انجام می‌شد. فوت کوزه‌گری ما همین بود که با پیدا‌کردن حامی و حمایت‌هایی، در میان زنان و دختران دلبستگی ایجاد کنیم. ما خانه و خانواده درست کردیم که هریک از اعضا از حال همدیگر باخبر بودند. مثلا همه در جریان بودند که فلان زن چه وضعیتی دارد، از خانه قهر کرده، آشتی کرده و... همه مثل ساکنان یک خانه به همدیگر وابسته و از حال هم مطلع بودند؛ اما حالا متأسفانه با تعطیلی مرکز نور سپید و خانه دخترانم در مرکز، سرنوشت هرکدام از این زنان تغییر کرد و باخبر هستم که خیلی از آنها به اشکال مختلف به چرخه آسیب برگشتند.

‌آمارسازی‌های نجومی در حوزه اعتیاد

آمار بهبودیافته‌های ما در مرکز نور سپید نجومی نبود. ما آمارسازی نکردیم و ادعایی نداشتیم که مثلا در سه‌ماهه اخیر، توانستیم 200 فرد دارای اعتیاد را ترک داده و به خانواده برگردانیم، شغل ایجاد کنیم و به خانه برگردانیم... این آمار و حرف‌ها نشدنی و در حد همان حرف و ادعا است. کار مهم و اصولی این است که آنها بدانند اگر روزی خسته شدند، راه و فرصتی برای برگشت وجود دارد و تنها نیستند. به‌همین‌دلیل ما روزهای خاص مثل اعیاد قربان، نوروز یا شب یلدا را بهانه کرده و سراغ پاتوق‌ها می‌رفتیم؛ چون بهترین فرصت یا بهانه برای بازکردن سر صحبت با کارتن‌خواب‌ها و زنان دارای اعتیاد بود که می‌توانستیم بپرسیم «آخرین شب یلدا یا شب سال تحویل کجا بودی؟ اگر دلت خواست می‌تونی سال دیگه پاکی تو جشن بگیری و اعلام کنی که یک سال پاک هستی... فقط کافیه دستتو به من بدی...». همین صحبت‌ها جرقه می‌زد و مؤثر بود. من این لحظه و لذت را بارها دیدم و به آن وابسته شدم. حس کردم که یک زن در همین شب‌ها اعتماد می‌کرد و از اعتیاد خلاص می‌شد. من با زنان زیادی روبه‌رو شدم که برای تغییر زندگی‌شان دست‌وپا می‌زدند و با یک قدم کوچک، زندگی‌شان را عوض کردند.

‌زنان جان‌داده در مراکز ترک اجباری اعتیاد

تجربه از درمان‌های اجباری ترک اعتیاد تجربه ناخوشایند و بی‌ثمری است. مؤسسه همسرم به مدت سه سال مجری اولین دوره از شروع درمان‌های اجباری اعتیاد زنان در یک کمپ ماده 16 بود که من هم مجری داخلی مرکز بودم و تمام این مدت پای درمان‌های اجباری ایستادم؛ اما بعد از آن با مشاهده و تجربه اشتباهات مکرر، اعتقاد و باورم را نسبت به آن از دست دادم و در نهایت به صورت کامل از آنجا بیرون آمدم. در این مراکز می‌دیدم زنانِ درگیر اعتیاد سال دوم پس از ترک دوباره برمی‌گردند. ترک می‌کنند. بعد از آن سال سوم داغان‌تر از سال قبل برمی‌گردند به کمپ. تعدادی از زنان در این چرخه جان‌شان را از دست می‌دادند، زنانی هم که به مدت سه ماه در این کمپ ترک اجباری در مرکز می‌ماندند، تصور می‌کردند که در زندان هستند و روزشماری می‌کردند که بعد از بیرون‌آمدن از این زندان، دوباره به سراغ مواد مخدر بروند.

‌دور باطل در مراکز اجباری ترک اعتیاد ماده 16

ایجاد امید و تزریق انگیزه در بدنه و داخل مرکزی که زنان درگیرِ مواد مخدر را به اجبار برای ترک آوردند، بسیار دشوار و نشدنی است. اینکه به این زن بگوییم قصد کمک و حمایتش را داریم و توقع همکاری برای ترک را داشته باشیم، کاری سخت است؛ چرا‌که در واقع ما نیامدیم به این زن کمک کنیم؛ چون او را به اجبار به مرکز ماده 16 برای ترک اجباری آوردیم و او را زندانی کردیم. مثلا زنی را با توهین و تحقیر در شرایطی به اجبار دستگیر، سوار خودرویی ناشناس کرده و به کمپ اجباری و مراکز درمانی آوردند که در حال خرید، فروش یا مصرف مواد مخدر بوده و از این کار راضی یا خشنود بوده است. تمام این اجبارها باعث شده زنی که با پای خودش و به خواسته خودش برای ترک نیامده، مقاومت کرده، به خودش یا تیم درمانی آسیب بزند و برای درمان خودش همکاری نداشته باشد؛ پس علت اصلی مخالفت با کمپ‌های اجباری همین مسائل مهم است.

‌ دنیای ناتمام معتادانِ ته‌ خطی!

مرجع یا منبع کامل و درستی وجود ندارد که مردم در زمینه چالش‌های اصلی افراد درگیر با اعتیاد و آسیب‌دیده اجتماعی که اصطلاحا به آنها ته خطی می‌گویند، اطلاعات درستی به دست بیاورند؛ حتی رسانه‌ها و فضای مجازی هم در این زمینه اطلاعات کامل و درستی ارائه نمی‌دهند که مردم بدانند باید برای زنانی که درگیر اعتیاد شده‌اند، کاری کرد و اصلا این‌طور نیست که دنیای آنها تمام شده است. خیلی از مواقع می‌بینم یا می‌شنوم که می‌گویند: «باید تمام افراد دارای اعتیاد و کارتن‌خواب را آتش زد یا به دریا انداخت». حتی بسیار پیش آمده خانواده‌هایی به فعالیت‌هایم معترض هستند که اگر پسر، همسر و یکی از عزیزانت درگیر مواد مخدر بود و بلاهایی که سر ما آورده، سر تو می‌آورد، باز هم شرایط را تحمل کرده و برای حمایت همه‌جانبه از آنها امید داشتی؟ واقعیت این است که افراد کارتن‌خواب و افرادی که چندین بار دوران ترک را سپری و باز به چرخه اعتیاد بازگشته‌اند، آدم‌های سختی شده‌اند و خانواده، مدرسه یا جامعه فرصت‌های پیش‌روی فراوانی داشتند که وقتی در خانه یا مدرسه در معرض آسیب، خشونت و... بودند، حمایت شده و با کوله‌باری از تجربیات تلخ وارد جامعه نشوند. آنها آن زمان حمایت نشدند. ما بسیاری از فرصت‌ها برای کمک را از همان ابتدا از دست دادیم و حالا که این فرد به ته خط اعتیاد، بی‌کسی، بی‌کاری، ناامیدی و... رسیده است، می‌خواهیم کمکش کرده و به جامعه دلبسته و متصلش کنیم که کاری سخت است.

‌ درد کهنه و درمان‌نشده زنان فاقد شناسنامه و اوراق هویتی

عموما وقتی با مسئولان درباره معضلات ترک اجباری زنان صحبت و رایزنی می‌کنم، اعلام می‌کنند که راهکار و پیشنهادت را برای ترک و درمان 200 نفر مطرح کن. به آنها چنین پاسخ می‌دهم که مگر اعتیاد، یک‌شبه به وجود آمده که بخواهیم با دادن راهکار‌های فوری و مستقیم و اجرای‌شان، آن را از بین ببریم. داستان اعتیاد تک‌بعدی و تک‌وجهی نیست. داستانی چندوجهی و با ریشه‌های عمیق متنوع است که باید تک‌تک آنها بررسی و آسیب‌شناسی شود و بعد از آن باید مسائل را یکی‌یکی مرتفع و از شدت و عمق آن کم کرد. مثلا چند سال است که زنان کارتن‌خواب و حتی بسیاری از کودکان، فاقد شناسنامه و اوراق هویتی هستند؟ درست بیشتر از 18 سال است که با شروع کارهای داوطلبانه و رسمی در حوزه زنان درباره اوراق هویتی آنها صحبت می‌کنیم و هنوز این مشکل بدون حل باقی مانده است. مطمئن هستم که 18 سال دیگر هم در همین پله هستیم و درباره آرزوهای دهه‌های پیش در حوزه زنان دارای اعتیاد و آسیب‌دیده اجتماعی صحبت می‌کنیم؛ چر‌اکه آن‌طور که مشاهده می‌شود، اراده‌ای برای حل این معضلات وجود ندارد.

‌ انتقاد از کارکرد و عملکرد گرمخانه‌های شهرداری

باید بررسی شود که چرا یک کارتن‌خواب ترجیح می‌دهد با شرایط سخت و اسفبار، شب را تا صبح داخل یک کارتن بماند اما به کمپ‌های شهرداری نرود. بدون شک دلیل محکمی وجود دارد و با وجود نبود و فقدان کمترین حمایت از سوی مسئولان، نمی‌توان گفت که سبک زندگی این کارتن‌خواب، خوابیدن و زندگی در کارتن و خیابان است. زمانی می‌توان ادعا کرد که کارتن‌خوابی سبکی از زندگی فرد شده که دولت به کارتن‌خواب جای مناسبی برای زندگی و شغل داده اما این فرد خدمات این‌چنینی را نپذیرفته و دوست دارد که به کارتن‌خوابی ادامه دهد. اما در جامعه ما که گرمخانه‌های شهرداری کارکرد و هویت اصلی‌شان از بین رفته، از پذیرش معتادان در گرمخانه‌ها جلوگیری کرده و معاون اجتماعی شهرداری در مصاحبه‌ای با افتخار اعلام می‌کند که «معتادان را در کمپ‌های ماده 16 می‌برند و همین مسئله باعث استقبال کارتن‌خواب‌ها از مراجعه به کمپ‌های شهرداری شده است...». دیگر باید با توجه به اعمال چنین قوانینی، سیاست‌های چندپاره، بی‌ثباتی در مدیریت و رویکردهای اشتباه، از هر اقدامی در حوزه کاهش آسیب ناامید شد.

‌نداشتن دغدغه برای کاهش آسیب معتادان

چه کسی می‌گوید که معتادِ کارتن‌خواب باید وارد پروسه درمان‌های اجباری شود؟ ما باید باور و قبول کنیم که زمان ترک‌کردن یک‌سری از معتادان هنوز فرا نرسیده و ما به‌عنوان درمانگر هنوز موفق نشده‌ایم که تمایل به ترک را در آنها پدید آوریم. پس حالا که در آسیب است باید به آنها کمک کنیم که از طریق برنامه‌های کاهش آسیب زنده بمانند، سالم بمانند، درگیر اچ‌آی‌وی نشوند و درصورت ابتلا، بیماری‌های مقاربتی مثل اچ‌آی‌وی را به دیگران انتقال ندهند. اینها از اهداف اصلی برنامه‌های کاهش آسیب هستند اما آن‌طور که می‌بینیم برنامه‌های کاهش آسیب مثل پیشگیری از انتقال اچ‌آی‌وی از دغدغه‌های تصمیم‌گیرندگان و سیاست‌گذاران نیست. انگار از اپیدمی درآمدیم و معضل آن حل شده است در صورتی که نه‌تنها حل نشده بلکه شکل انتقال آن تغییر کرده است. به‌عنوان مثال قبلا از راه اعتیاد تزریقی بوده و حالا شیوع آن از طریق رابطه جنسی است.

‌ ناآگاهی جوان و خانوادهِ درگیر با مواد مخدر

رسانه‌ها باید بر روی انگ، تبعیض و بالارفتن اطلاعات و آگاهی جامعه و خانواده اقدام کنند. خانواده‌ها از کمبود اطلاعات رنج می‌برند. بارها و بارها با من تماس می‌گیرند و با نگرانی، گریه، استیصال و التماس چنین می‌گویند که دختر یا پسرم مواد مخدر مصرف می‌کند و نمی‌دانیم باید چه کنیم. این بزرگ‌ترین معضل است که خانواده نمی‌داند وقتی جوانش درگیر مواد مخدر شده، چه کند. نه جوان آموزش دیده و نه خانواده که در این زمان بحرانی چه کند. این کار با دادن مشاوره تلفنی نیم‌ساعته و آموزش توسط من یا دیگر فعالان، مددکاران به‌تنهایی و ... شدنی نیست. بالابردن آگاهی خانواده‌ها زمان‌بر است. تیم، انگیزه، انرژی، تلاش و تداوم در تلاش نیاز دارد اما متأسفانه انرژی و توان کافی برای فعالیت در این زمینه از ما که دغدغه‌هایی داریم، گرفته شده است.

‌خلأ آموزش به والدین در مدارس

در مدارس جدیدترین نمونه از قرص و مواد مخدر خطرناک میان دانش‌آموزان مصرف و تبلیغ می‌شود. دانش‌آموزانی که تجربه استفاده از برخی نمونه‌ها را دارند، دوستانشان را به تجربه استفاده از مواد جدید ترغیب و تشویق می‌کنند. در حالی که نام این مواد جدید حتی به گوش والدین و خانواده‌ها هم نخورده و هیچ شناختی درموردشان ندارند؛ آموزشی هم به خانواده‌ها در این حوزه داده نمی‌شود درصورتی‌که تکیه بر ضرورت ارائه و آموزش مهارت‌های زندگی با تأکید بر داستان و موضوعِ اعتیاد، علمی تخصصی و مجزاست که کتاب‌های زیادی درمورد آن منتشر شده اما با وجود ضرورت پرداختن و اهمیت قائل‌شدن به این مسائل، در مدارس برای آن اولویتی در نظر گرفته نشده است.

‌بی‌رغبتی در کمک به زنان افغان و آسیب‌دیده

خیرین در حوزه کاهش آسیب‌های مربوط به اعتیاد همکاری و مشارکتی ندارند. آنها وقتی صحبت از اعتیاد می‌شود حمایتی نمی‌کنند در حالی که به‌عنوان نمونه در حوزه سرطان، زنان زندانی، کودکان بیمار، فقر و... تمایل بیشتری به حمایت و کمک وجود دارد. دردآور است که بارها خیران زمان حمایت مادی اعلام می‌کنند که «افغان» یا «معتاد» نباشد در حالی که بین انسان‌ها نمی‌توان تفاوت قائل شد و مهم‌تر اینکه یک انسان به دلیل مهاجربودنش، بیشتر در معرض آسیب است و حتی یک زن افغان می‌تواند به مردهای دیگری که از تبعه افغان و مهاجر نیستند نیز آسیب برساند پس کمک به زنان افغان بسیار ضروری است. نجات یک نفر، نجات یک جامعه است و تمام این دیدگاه‌ها به دلیل عدم اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی به مردم است. مردم باید کجا آموزش ببینند؟

‌دست‌به‌عصایی خیران برای کمک به افراد اچ‌آی‌وی مثبت

زمانی به مناسبت عید قربان که گوشت قربانی توزیع می‌شود، بنری در منطقه‌ای از شهر نصب کردیم تا برای خانواده‌های مبتلا به اچ‌آی‌وی و نیازمند به بسته‌های غذایی، گوشت تهیه کنیم و مراکزی را هم برای تحویل نذری و گوشت، در بنر معرفی کردیم در حالی که حتی یک تکه دنبه هم به آن مراکز تحویل داده نشد. اطلاع هم داشتیم که مردم به مراکز دیگر در این زمینه کمک زیادی کردند و گوشت یا نذورات تحویل دادند اما چون نام کمک به این مراکز، زنان مبتلا به اچ‌آی‌وی بود، کمکی دریافت نشد و مردم برای کمک استقبال نکردند. بعدا آموختم و تجربه کردم که نباید در بنر به اچ‌آی‌وی مثبت‌بودن جمعیت تحت پوشش و نیازمند اشاره می‌کردم و فقط عنوان این موضوع که جمعیت هدف درگیر آسیب‌های اجتماعی هستند، می‌توانست کافی باشد. تمام این کاستی‌ها به خاطر نبود اطلاعات و آموزش است. خیلی از مواقع هم دست مردم و کمک مردمی نیست بلکه به سیاست‌گذاری‌های کلان نیازمند هستیم.

‌زنان انتخاب نمی‌کنند؛ قربانی اعتیاد می‌شوند

بر اساس آنچه در این سال‌ها دیدم و تجربه کردم، واکنش زنان در برابر مشکلات اعتیاد است و انتخاب نمی‌کنند که معتاد بشوند. یعنی زنان معتادشدن را انتخاب نمی‌کنند. آنها عموما از سر کنجکاوی، تفریح و بازی در دورهمی‌ها یا میهمانی سراغ مواد مخدر نمی‌روند. کودکان و زنان در خانواده‌هایی که همسر یا پدر مصرف‌کننده است قربانی می‌شوند و مصرف مواد اعتیادآور را کنار آنها تجربه می‌کنند. بسیاری از زنان درگیر مسائل عاطفی شده و به خاطر نداشتن مهارت در حل موضوع، به مواد مخدر رو می‌آورند. در گشت‌ها و مراجعه به پاتوق‌های شبانه، مواردی را دیدم که خودش مصرف‌کننده مواد مخدر نیست اما چون عاشق یک مرد کارتن‌خواب و آسیب‌دیده است، با آن مرد زندگی کارتن‌خوابی را تجربه می‌کند.