از اسب، نه از اصل
نامه سرگشاده مهدی تدینی به سفیر آلمانی لحن و زاویه دید جدیدی را معرفی میکند که تاکنون وجود نداشت یا کمیاب بود؛ بنابراین نقطه چرخش مهمی است. او بعد از اشاره به رفتار ناپسند سفارت آلمان در تهران با شهروندان ایرانی متقاضی ویزا در یک جمله کلیدی مثل کسی که پاسخ تحقیری عمیق را با حرص به آینده موکول میکند، مینویسد «ما از اسب افتادهایم، نه از اصل».
نامه سرگشاده مهدی تدینی به سفیر آلمانی لحن و زاویه دید جدیدی را معرفی میکند که تاکنون وجود نداشت یا کمیاب بود؛ بنابراین نقطه چرخش مهمی است. او بعد از اشاره به رفتار ناپسند سفارت آلمان در تهران با شهروندان ایرانی متقاضی ویزا در یک جمله کلیدی مثل کسی که پاسخ تحقیری عمیق را با حرص به آینده موکول میکند، مینویسد «ما از اسب افتادهایم، نه از اصل». این اشارهای پرمعناست که رفتار ناپسند سفارت آلمان و برخی سفارتهای دیگر اروپایی در تهران را نشانه گرفته است؛ اما در اصل زبانی جدید برای مردمی است که زبانی نداشتند؛ اما گروههای بسیار در قدرت و در بیرون آن، در داخل و در خارج کشور، این را ادعا میکردند و میکنند.
نامه تدینی از آن نوشتههایی است که اهمیت زاویه دید و لحن آن بر محتوا و مصداقش میچربد؛ یعنی نهتنها به مخاطب نامه، اعلام وجود میکند؛ بلکه نشان میدهد که چگونه و از کدام لحن باید استفاده کرد؛ اما مخاطب قراردادن سفیر آلمان در برابر سفرای سایر کشورهای اروپایی که وضعیتی مشابه اما بهمراتب بهتر در ارتباط با شهروندان ایرانی دارند و بهویژه استفاده از استعاره «اسب و اصل» خطاب قراردادن ملتی است که همین چند ده سال پیش از اسب بد افتاد؛ اما بنا بر اصل خود ویرانههای برلین را چنان ساخت که آثاری از آن جنگ هولناک و آن رهبر مخبط بر جا نماند. تدینی سفارت ملتی را عتاب میکند که توانست به بالاترین افتخارات تمدنش -اصلاح و تغییر- دست یابد. خصیصهای که تنها همین ملت آلمان تاکنون توانسته به آن دست یابد. تنها ویلی برانت صدراعظم آلمان بود که در برابر نماد قربانیان هولوکاست زانو زد و پوزش خواست. تنها در دادگاه نورنبرگ و طبق قوانین آلمان بود که بعد از جنگ نهتنها کارل اشمیت و هایدگر بلکه نیچه و واگنر متوفی هم به خاطر ایده آلمان برتر و یهودستیزی مورد تقبیح قرار گرفتند. مهدی تدینی نهتنها اوج و فرود ملتها را یادآور میشود و اطمینان میدهد صعود مجدد تمدن شهروندانی که پشت سفارت تحقیر میشوند، خیلی طول نخواهد کشید و اینکه مردم و ملتها با کسانی که در حضیض دستش را نگرفتند و بدتر از آن حتی بر این دست پای فشردند، حافظهای قوی خواهد داشت؛ بلکه به نوعی یادآور این عهد بزرگ ملت آلمان با خود است که از هر رفتار تحقیرآمیز با ملتهای دیگر اجتناب کند.
نامه مهدی تدینی صدای ملت فهمیده و بزرگی است که فهم و بزرگی خود را از تاریخ به دست نیاورده؛ بلکه با پوست و گوشت تجربه کرده و تغییر کرده است. جوانان تحصیلکردهای که به مجرد شروع کارشان در هر بخش تخصصی دنیا همه از دقت و پشتکارشان به وجد و تحیر میافتند، نخبگان ملتی که کار در محیطی عقلگرایانه و تلاش در سیستمی که نتایجی ملموس برای مردم و درنتیجه بشریت دارد، آرزوی دیرینشان و عقدهای در حال انفجار در وجودشان بوده است. نه یک کار معمولی که باید روز را به آن گذراند و بنا بر عادت باید صحیح انجام داد و بنابراین در هر جای این کره خاکی در هر کاری بهسرعت میدرخشند. ملت بزرگی که با پوست و گوشت خود تلاطمات اجتماعی و انقلابها را با تمام نتایج مخربشان دیده و نتیجه نشاندن آرزو به جای کنش سیاسی را هم تجربه کرده است؛ پس با پیداکردن زبان و سخنگویانی مثل مهدی تدینی آهستهآهسته قدم به خودآگاهی اجتماعی میگذارد، آنچه را میخواهد، بهصراحت بیان میکند و راه را هم نشان میدهد. این زبان مردمی واقعی است که در حال تغییرات واقعی در واقعیت زندگی ایرانی در داخل کشور هستند؛ زندگی پویایی که بهشدت در حال تغییر و گسترش است و با پوسته نازک برخی چارچوبهای رسمی و قانونی در تناقض قرار میگیرد. حالا به خودآگاهی رسیده، اجازه نمیدهد به خاطر برخورد با آن پوسته رسمی از خارج هم حیثیت و حقوق انسانی او را زیر پا بگذارند. بارها و بارها از روشهایی دیگر با سکوتی مانند خاموشی دریا اظهارنظر کرده است. کسی سکوت را نشنید، کسی آرای سکوت را نشمرد. حالا از زبان گویندگان خود سخن میگوید، هیچکس هیچکس نمیتواند این صدای شنیدنی را ناشنیده بگذارد.
وجه دیگر نامه تدینی آن است که او زبان مردمی است که به این درک رسیدهاند که خرابی هیچگاه مقدمه بهبودی نبوده و نخواهد بود. این ایده بدوی را که «بگذار خراب شود تا همه ببینند! لاجرم درست خواهد شد»، پشت سر گذاشته است. همین الان میخواهد مانعی که بر سر ارتباط او با دنیای دانش و تکنولوژی وجود دارد، مانعی که بر سر راه دیدار با فرزندان مهاجرتکردهاش ایجاد شده، مانعی که بر سر دیدن جهان آنطورکه هست؛ حتی اگر برداشته نمیشود، دستکم تسهیل شود. تنها باید پوست و گوشت و روحت در عذاب باشد تا بتوانی برای امروز بیندیشی و آن را به راهی مطمئن به سوی فردا تبدیل کنی و امروز را فدایی فردا نکنی. باشد که لحن و زاویه دید تدینی در بسیاری شئون دیگر هم به شکلی هرچه سراسریتر به کار بیفتد.