|

گزارش «شرق» از رنج متفاوت دختران نابینا در ایران

نابینا هستیم نه کور و روشندل

سمیرا (م) دختر جوان نابینایی است که می‌گوید برای رسیدن به استقلال خون دل خورده و التماس، سازش و حتی دعوا کرده است. او به چالش‌های بی‌شمارش اشاره می‌کند؛ «سه‌ساله بودم که وقتی توپ فوتبال برادرم به سرم می‌خورد، بینایی‌ام را به مرور زمان از دست می‌دهم. از آن زمان تا همین چند سال پیش پدر و مادر و خانواده‌ام از روی نگرانی یا دلسوزی همه جا با من می‌آمدند.

نابینا هستیم نه  کور   و   روشندل

سمیه جاهدعطائیان: سمیرا (م) دختر جوان نابینایی است که می‌گوید برای رسیدن به استقلال خون دل خورده و التماس، سازش و حتی دعوا کرده است. او به چالش‌های بی‌شمارش اشاره می‌کند؛ «سه‌ساله بودم که وقتی توپ فوتبال برادرم به سرم می‌خورد، بینایی‌ام را به مرور زمان از دست می‌دهم. از آن زمان تا همین چند سال پیش پدر و مادر و خانواده‌ام از روی نگرانی یا دلسوزی همه جا با من می‌آمدند. هیچ‌جا من را رها نمی‌کردند که به تنهایی رفت‌و‌آمد داشته باشم و استقلال را تجربه کنم. یک بار آنها را تهدید کردم که برای همیشه قید خانه را می‌زنم. آنها تا مدت‌ها با من کاری نداشتند و من احساس می‌کردم که تهدیدِ توخالی‌ام کارساز بوده و آنها را قانع کرده است؛ در‌حالی‌که بعد از مدتی متوجه شدم پدر یا برادرم همه جا مثل سایه من را همراهی و تعقیب می‌کردند و من اصلا متوجه نشده بود».

‌نگرانی همیشگی پدران و مادران دختران نابینا

سمیرا در گفت‌وگو با «شرق» از دلخوری‌هایی می‌گوید که تا مدت‌ها نسبت به این رفتار خانواده‌ها داشته و بسیار روحیه‌اش را تضعیف کرده بود؛ «اصلا باورم نمی‌شد که خانواده تا این اندازه من را تحت کنترل داشته باشند و همه‌جا من را همراهی کنند. مادرم حتی در خانه هم من را تنها نمی‌گذاشت و تمام ساعت از روز و شب در حال سرویس‌دادن به من بود تا نیازهای من را برطرف کند. دیگر خسته شده بودم. از طرفی هم دلم نمی‌خواست آنها را بیش از این ناراحت و نگران کنم. تمام و کمال گوشه‌نشین شده بودم. افسرده بودم. نه کلاسی، نه تفریحی و... از همه جا گریزان و دور مانده بودم تا اینکه من را پیش یک روان‌درمانگر بردند و آن مشاور در مورد تأثیر شرایط سخت خانواده و ضرورت تغییر رویه آنها در رفتارشان با من، راهکارهایی را مطرح کردند که در طولانی‌مدت توانست مؤثر باشد. حالا دیگر به تنهایی در کلاس‌های آموزشی یا مهارت‌آموزی شرکت می‌کنم، به دیدار دوستان و حتی طبیعت‌گردی با همراهی یک تیم می‌روم و استقلالم را تا حدی به دست آورده‌ام. اما هنوز دوستان زیادی دارم که به خاطر نابینایی و سخت‌گیری خانواده، منزوی، افسرده و گوشه‌نشین شده‌اند. درصد زیادی از حضور‌نداشتن دختران نابینا به خاطر محدودیت‌هایی است که خانواده‌ها برای فرزندان نابینا به‌خصوص دختران قائل می‌شوند که این محدودیت‌ها می‌تواند زندگی آنها را تباه کند».

‌کمک  پردردسر   به  دختران  نابینا

«لیلا الله‌یار» از بدو تولد نابینا بوده است. برادرش هم کم‌بیناست که البته می‌تواند بدون عصا رفت‌و‌آمد کند. پدرش جانباز دوران جنگ بوده و با عوارض بمباران شیمیایی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. به گفته لیلا، پدر و مادرش نسبت فامیلی و هیچ سابقه‌ای از نابینایی و کم‌بینایی نداشتند و این احتمال وجود دارد که اختلال بینایی او و برادرش به دلیل صدمات و عوارض وارد‌آمده بر پدرش در زمان جنگ بوده باشد. او از چالش‌های بی‌شماری می‌گوید که برای حفظ استقلال و شغلش، هر روز مجبور است آنها را به جان خریده و مدارا کند؛ «تمام رفت‌و‌آمد من به محل کار با حمل‌ونقل عمومی، مترو و اتوبوس است. مترو‌سواری به تنهایی پروسه سنگینی است. بارها پیش آمده که مردم در سکو یا زمان ورود یا خروج از ایستگاه قصد کمک داشتند و زمانی که برای کمک آمدند پشیمان شدند یا نمی‌دانستند که چه کاری باید انجام دهند. آقایان گوشه مانتو و شالمان را می‌گیرند و در نهایت از کمک‌کردن منصرف می‌شوند. مسافر و عابر دیگری بدون اجازه‌گرفتن دستمان را می‌گیرند تا کمکی کرده باشد‌؛ آن‌وقت عصایم از کنترل خارج شده و توان نگه‌داشتنش را از دست می‌دهم. گاهی حتی سؤال نمی‌پرسند که مسیر اصلی و مقصد نهایی‌ات کجاست و ما را به سمت‌و‌سوی نامشخصی می‌برند».

«الله‌یار» از کمبود اطلاعات و آموزش‌های مربوط به مسائل نابینایان می‌گوید و این کاستی‌ها را قبل از هر چیز برای دختران و زنان نابینا خطرناک و آسیب‌زا قلمداد می‌کند؛ «مردمی‌ که قصد کمک و همراهی دارند، با راهکار‌های همراهی نابینایان آشنا نیستند. حتی بسیاری از خانواده‌ها هم هنوز نمی‌دانند چطور فرد نابینا را همراهی کنند. بارها برای من پیش آمده که مسافر یا رهگذری برای کمک به من مسیر را اشتباه نشان می‌دهد یا چپ یا راست را برعکس می‌گوید. بارها تقاضا کردم که جهت را بگویند؛ چون امکان دیدن اشاره‌ها و جهت‌یابی به شیوه بصری برای ما نابینایان ممکن نیست. اگر از کاستی در اطلاع‌رسانی و آگاه‌سازی‌ها که بسیار حیاتی هستند فاصله بگیریم، مسئله یا معضل برخی آزار و اذیت‌های خیابانی قابل چشم‌پوشی نیست. در مواردی برای من و دوستانم پیش آمده که چون ما را نابینا می‌بینند، به خودشان این اجازه را می‌دهند که ما را مورد آزار و اذیت قرار دهند. سؤال و جواب‌های بی‌مورد و بی‌دلیل یکی از مسائلی است که همیشه محل ناراحتی ما نابینایان بوده که به نظر می‌رسد ابهام و سؤال در مورد زندگی دختران نابینا بسیار بیشتر است».

‌نگران بودم که «کور» خطابم کنند

این دختر جوان که 30 سال دارد از برخی برخوردها در کوچه، خیابان و حتی در معاشرت با دوست و آشنایان گله‌مند است؛ «در بسیاری از موارد با دختران نابینا مثل بچه‌ها برخورد می‌شود که نیاز به حمایت، دلسوزی و همراهی مستقیم و همه‌جانبه دارند. نه‌فقط برای من بلکه برای دوستان نابینای من پیش آمده که با آنها متناسب با سن‌و‌سالشان برخورد نشده است و این موضوع آنها را بسیار رنجور کرده؛ به همین دلیل می‌گوییم که باید هویت و ماهیت افراد نابینا شناخته شده و هر‌کدام به رسمیت شناخته شوند».

«الله‌یار» تا مقطع دبستان در مدرسه استثنائی تحصیل کرده و بعد از آن در مقطع راهنمایی وارد مدرسه عادی و تلفیقی شده است. محیطی که از ابتدا تنها با دختران نابینا در ارتباط بوده و بعد از آن باید مدرسه را تغییر می‌داده‌... . او در ابتدا با نگرانی‌های زیادی دست‌و‌پنجه نرم کرده است. قبل از واردشدن به مدرسه عادی، ترس و دلهره چگونگی برخورد همکلاسی‌هایش با او، نگرانی‌اش را تشدید کرده و بعد از آن تجربه‌های جدیدتری به دست آورده است؛ «همیشه نگران بودم که هم‌کلاسی‌ها من را «کور» صدا نزنند و مسخره‌ام نکنند. به هر حال بخشی از نگرانی‌های من طبیعی و بخشی هم به‌خاطر متفاوت‌بودن مدرسه امری طبیعی بود. معلم‌ها با اینکه می‌دانستند که من و یکی دیگر از بچه‌ها نابینا هستیم، برخی از نکات را رعایت نمی‌کردند؛ مثلا تخته سیاه را بدون توجه به اینکه آیا ما به صورت کامل و دقیق آن را یادداشت کرده‌ایم، به سرعت پاک می‌کردند یا فراموش می‌کردند که نوشته‌های روی تخته سیاه را برای ما بلند بخوانند؛ درحالی‌که ما بچه‌ها و دختران نابینا با لوح و قلم یادداشت‌برداری می‌کردیم و سرعت بالایی نداشتیم. از طرفی امکان حمل و جابه‌جایی ماشین‌تحریر «پرکینز» تا مدرسه و کلاس درس برایمان وجود نداشت تا بتوانیم از آن در کلاس درس استفاده کنیم. چالش‌ها زیاد بود، اما همه آن روزها تمام شد... . حالا به نظرم کادر مدارس اطلاعات بیشتری نسبت به نیازهای افراد دارای معلولیت دارند که البته وقتی پای صحبت بچه‌ها می‌نشینیم، می‌فهمیم که هنوز برای رسیدن به جایگاه اصلی راه زیادی داریم. هنوز دانش‌آموزان نابینا برای یادگیری درس‌هایی مثل ریاضی یا زبان انگلیسی چالش دارند و معلم‌ها چندان برای نابینایان انرژی و زمان صرف نمی‌کنند که البته این کاستی‌ها در دهه‌های قبل بسیار بیشتر از حالا بود. ارتباط با رابط‌های نابینا هم معضلات خاص خود را داشت...».

‌نابینا هستیم؛ نه  کور  و   روشن‌دل

لیلا، دختر جوان نابینا، به برخی تصورات و دیدگاه‌های نادرست در مورد نابینایان انتقاد دارد و ضرورت فرهنگ‌سازی اصولی را بسیار برجسته و مهم می‌داند؛ «وجود برخی باور‌ها و اطلاع‌رسانی‌های نادرست در مورد نابینایان باعث شده ما را موجودات فرا‌زمینی و پاک خطاب کنند؛ در‌حالی‌که نابینابودن دلیل بر پاک یا روشن‌بودن دل نیست. بسیاری از فعالان حوزه نابینایی هم به بهانه‌های مختلف و در تریبون‌هایی در این مورد که نابینایان را «روشن‌دل» خطاب نکنید، توصیه‌ها و تأکیدهایی داشتند. به همین خاطر انتظار داریم به ما «کور» و «روشن‌دل» نگویند. مسئله مهم دیگر این است که مردم می‌گویند وقتی خدا توانایی بینایی را از یک فرد گرفته، پارتی‌بازی کرده و حس‌های دیگر آن فرد نابینا را تقویت کرده است. این دیدگاه اشتباه و رایجی است که وجود دارد؛ در‌حالی‌که باید دانست اگر‌چه حواس دیگر یک نابینا بسیار دقیق است، اما این توانایی به دلیل توجه و دقت آن فرد به حواس دیگر مثل لامسه و شنوایی و کشف آنها بوده که باعث تقویت و جایگزینی آنها با حس بینایی شده است.

‌ تلاش برای پاسخ به  کنجکاوی‌های  مردم

در‌عین‌حال «فرزانه شاهمرادی» از ابتدای تولد با مشکلات مختصری از کم‌بینایی روبه‌رو بوده، تا سن راهنمایی با ابزارهای کمک‌بینایی مطالعه داشته و بعد از آن هم تا به امروز با کم‌بینایی شدید و درک نور، روزگارش را سپری می‌کند. او مدرک دکترای جامعه‌شناسی را از دانشگاه تهران کسب کرده و در‌حال‌حاضر نیز دبیر آموزش و پرورش است؛ به اعتقاد او محدودیت‌های دختران نابینا اگر‌چه زیاد است؛ اما درصد زیادی از آن تنها مختص آنها نبوده و از دیدگاه‌های تفکیک جنسیتی نشئت می‌گیرد. این دختر جوان با سؤال‌های زیادی در مکان‌های عمومی روبه‌رو می‌شود و سعی می‌کند به کنجکاوی و سؤالات مردم با دقت و حوصله پاسخ دهد تا بتواند در این مسیر فرهنگ‌سازی کند. او به این سؤال که میزان موانع دختران نابینا با پسران نابینا تا چه اندازه متفاوت است، پاسخ می‌دهد «تفاوت معنادار و فاحشی میان محدودیت‌های دختران و پسران نابینا وجود نداشته و هر دو جنس موانع زیادی پیش‌رو دارند و تجربه کرده‌اند؛ اما درمجموع در جامعه مرد‌سالاری زندگی می‌کنیم که امتیازهای بیشتری برای مردان قائل بوده و خواه‌ناخواه محدویت‌های زنان و دختران را ملموس‌تر می‌دانیم. علاوه بر این تصور عموم مردم بر این است که شاید نوع و ماهیت محدودیت تحمیل‌شده به دختران نابینا در مقایسه با پسران و مردان نابینا متفاوت‌تر است. در‌حالی‌که عامل «نابینایی» روی دختران و پسران محدودیت‌زا بوده و هر دو جنسِ دختر و پسر به یک میزان با محدودیت روبه‌رو می‌شوند».

تردد نابینایان دشوار است؛ عوامل محیطی، فیزیکی، فرهنگی و... آن‌قدر دست‌و‌پا‌گیر هستند که به‌تنهایی می‌تواند دختران نابینا را به شرایط خاص و چارچوبی مشخص گرفتار کند؛ «فرزانه» از دودوتا کردن‌های همیشگی دختران و زنان نابینایی می‌گوید که باید هر بار قبل از رفتن به بیرون از خانه و تصمیم‌گیری برای انجام یک برنامه آنها را مد‌نظر قرار دهند و حساب‌و‌کتاب کنند... . «دختران نابینا مثل دختران دیگر نمی‌توانند به‌راحتی برای بیرون‌رفتن از خانه، شرکت در کلاس‌های آموزشی- مهارت‌آموزی، برنامه‌های تفریحی، خرید‌های روزانه، رفتن به محل کار و... برنامه‌ریزی کنند؛ بلکه باید از قبل برای تمام آنها برنامه‌ریزی دقیق داشته باشند. به‌عنوان نمونه اسنپ، تاکسی‌های اینترنتی، هزینه‌های بالای تردد و سفر‌های درون‌شهری، موانع فیزیکی، خطرات احتماعی و هزاران چالش را بررسی کنند که تمام این موانع و دغدغه‌ها باعث می‌شود که دختران نابینا از انجام بسیاری برنامه‌ها، تفریحات، شرکت در کلاس‌های مهارت‌آموزی و... محروم مانده و از میان تمام این برنامه‌ها تنها به اولویت‌ها مثل رفتن به دانشگاه بپردازند که دور‌ماندن آنها از محیط‌های اجتماعی، تفریحی، آموزشی و... می‌تواند آسیب‌های جبران‌ناپذیری مثل انزوا و افسردگی را به‌دنبال داشته باشد».

‌محدودیت منابع  درسی دسترس‌پذیر  برای  نابینایان

‌آسیب دانش‌آموزان  نابینا  از   کم‌آگاهی  معلمان  مدارس

«فرزانه» دختر جوان 35‌ساله‌ای که با نابینایی شدید دست‌وپنجه نرم می‌کند، در کنار پرداختن به معضل دسترس‌پذیرنبودن فضای عمومی و شهری به موضوع محدویت منابع مطالعاتی نیز اشاره می‌کند «مسئله دیگری که میان دختران و حتی پسران چالش‌آفرین است، دسترس‌پذیری منابع مطالعاتی و درسی بوده که به‌تنهایی نابینایان را با چالش مواجه می‌کند «دسترس‌پذیر نبودن منابع مطالعاتی، وجود شرایط نابرابر در این زمینه برای خواندن و جست‌وجوی مقالات یکی از گله‌های همیشگی بوده. درست است که افراد نابینا به کمک کتب و منابع مطالعاتی امکان ادامه تحصیل یا مطالعه خارج از درس برای‌شان فراهم می‌شود؛ اما همچنان کتب و منابع مهمی از دسترس نابینایان دور بوده و میزان منابع آنها قابل مقایسه با منابع افراد بینا نیست».

این فعال اجتماعی که تا مقطع سوم راهنمایی نیمه‌بینا و شاگرد مدارس عادی بود، همچنان دوران دبیرستان را هم در مدارس عادی ادامه داده و از کتاب‌های صوتی استفاده می‌کرده است «درس‌خواندن در مدارس تلفیقیِ فراگیر به دلیل موانع فرهنگی، عدم شناخت معلمان از شرایط و نیازهای بچه‌های نابینا در کنار مزیت‌هایش سختی‌ها و چالش‌هایی به همراه دارد که البته این سختی‌ها در گذشته بیشتر بود. من به خاطر کاهش شدید بینایی‌ام برای رو‌خوانی یا نوشتن کلمات به خط تحریری مشکلاتی داشتم که این موضوع به حساب ضعف یا تنبلی من برای تحریر یا خواندن نوشته می‌شد یا معلم‌هایم من را به این خاطر سرزنش می‌کردند. آنها تصور می‌کردند که با وجود داشتن عینک مسئله‌ای ندارم و بهانه‌تراشی می‌کنم که این موضوع بسیار من را ناراحت می‌کرد؛ چراکه توانمندی‌هایم از طرف معلمان نادیده گرفته می‌شد».

‌کاهش سؤال‌های   کنجکاوانه  با  حضور  دختران  نابینا  در  جامعه

«شاهمرادی»، فعال اجتماعی حوزه نابینایان، افزایش آمار دانش‌آموزانی را که در مدارس تلفیقی درس می‌خوانند، نشانه‌ای بر افزایش آگاهی عموم مردم و معلمان ارزیابی می‌کند، «درمجموع حضور افراد نابینا به‌ویژه دختران در جامعه افزایش یافته، در مترو و اتوبوس دختران نابینای زیادی را می‌بینیم که اگر‌چه به کمک دیگران نیاز دارند؛ اما به صورت مستقل برای دانشگاه، رفتن به محل کار یا شرکت در کلاس‌های آموزشی از خانه بیرون آمده و رضایت و اطمینان خانواده را کسب کرده‌اند؛ اما محدودیت و موانع اگر‌چه کمتر شده است؛ اما همچنان وجود دارند».

او به تأثیر زنجیره‌ای از عوامل اشاره می‌کند که می‌تواند سرنوشت نابینایان را تحت تأثیر قرار دهد «موانع فیزیکی، فرهنگی و نبود شناخت همگی با یکدیگر ارتباط معنا‌داری دارند. وقتی برای نابینایان زمینه مناسب و دسترس‌پذیر برای خودکفایی، استقلال و مهارت‌آموزی وجود نداشته باشد، پس آنها از این چرخه دور مانده و میزان حضورشان در جامعه و محیط بیرون از منزل کم‌رنگ می‌شود و در کنار تعهد نداشتن به قانون سه‌درصدیِ اشتغال برای افراد دارای معلولیت، سهم آنها از کار، شغل و مهارت‌آموزی نیز کم شده، در نتیجه زمینه کافی برای خانه‌نشینی نابینایان که بسیار آسیب‌زا و ناعادلانه است، فراهم می‌شود. در‌این‌بین حمایت و همراهی خانواده بسیار اهمیت دارد. نابینایانی که مستقل هستند و موفق به کاریابی و حضور در جامعه شده‌اند، این توانمندی را با همراهی و کمک خانواده به دست آورده‌اند. همین فرد زمانی که در محیط عمومی، دانشگاهی و حتی محله‌ای که ساکن است، حاضر می‌شود، می‌تواند به‌تنهایی در حوزه معلولیت، نیازها و حقوق نابینایان فرهنگ‌‌سازی، مطالبه‌گری و اطلاع‌رسانی کند. به تبع آن برخورد و شناخت مردم نیز نسبت به نابینایان به این واسطه تغییر معنا‌داری پیدا می‌کند». «فرزانه» نقش نابینایان در فرهنگ‌سازی، اطلاع‌رسانی و تغییر شرایط را پر‌رنگ دانسته و ادامه می‌دهد «خوشبختانه در چند سال گذشته حضور دختران و زنان نابینا در مترو، اتوبوس و فضاهای دیگر بسیار بیشتر شده و نگاه‌های متعجب و سؤالات کنجکاوانه مردم از دختران و در کل افراد نابینا هم کمتر شده است. البته هنوز با استانداردها فاصله زیادی داریم؛ اما روند پیشرفت را در تهران و برخی شهرهای بزرگ مثبت می‌دانیم».

‌دختران نابینایی که زندگی در تهران  را  ترجیح می‌دهند

«دختران نابینای زیادی تمایل دارند که در تهران زندگی کنند؛ چون موانع تردد، رفت‌و‌آمد، نگاه‌های سنگین و... را در تهران کم‌رنگ‌تر می‌دانند، همچنین سطح آگاهی و پذیرش نابینایان را در تهران و شهر‌های بزرگ، بالاتر ارزیابی می‌کنند؛ به‌همین‌خاطر اگر بخواهیم سنجیده‌تر در این زمینه صحبت کنیم، باید بگوییم که موانع و محدودیت‌های تحصیلی، اشتغال و سایر فرصت و دسترسی‌های دختران نابینا در بسیاری از شهرها و روستاها همچنان به قوت خود باقی است». این نکات را شاهمرادی عنوان کرده و در ادامه درباره کم‌رنگ‌بودن نقش رسانه در کار فرهنگ‌‌سازی در حوزه افراد با نیازهای ویژه می‌افزاید «رسانه کاستی‌های فراوانی دارد و در حوزه اطلاع‌رسانی به صورت معکوس عمل کرده است. تأثیر این اطلاع‌‌رسانی نا‌درست نیز همچنان باقی مانده است».

این فعال اجتماعی می‌افزاید «تصویری که از رسانه درباره نابینایان ارائه شده، تصویری غیرواقعی، گاهی پررنگ و مبالغه‌آمیز، ترحم‌آمیز و... بوده که تصور و ذهنیت اشتباهی را در رویکرد، افکار و ذهن مردم ایجاد کرده است؛ تصویری که تا مدت‌ها از ذهن عموم مردم پاک نشده و برای تغییر نگاه‌ها به فرهنگ‌سازی گسترده و هزینه‌بری نیازمند است. متأسفانه کارکرد رسانه ملی ضعیف و معکوس بوده و برای افزایش اطلاعات مردم از حقوق و مسائل نابینایان و افراد دارای معلولیت اقدام قابل دفاعی نداشته است».