حاشیهای بر کتاب«انقلاب بدون انقلابیون» آصف بیات
نشانههایی از آینده
حس فراگیر انسداد سیاسی، در سالهای اخیر متفکرانی را به بازخوانی انتقادی مفهوم انقلاب و جنبشها و خیزشهای معاصر کشانده است. حسی که به تعبیر ژیژک در «سال رؤیاهای خطرناک»1، هیچ برونشدی پیدا نیست و این واقعیت آشکار که نظم موجود دیگر جواب نمیدهد.
شیما بهرهمند: تاریخْ گذشته را وامیدارد تا حال را واردِ وضعیتی بحرانی سازد.
- طومار N پروژه پاساژها، والتر بنیامین
حس فراگیر انسداد سیاسی، در سالهای اخیر متفکرانی را به بازخوانی انتقادی مفهوم انقلاب و جنبشها و خیزشهای معاصر کشانده است. حسی که به تعبیر ژیژک در «سال رؤیاهای خطرناک»1، هیچ برونشدی پیدا نیست و این واقعیت آشکار که نظم موجود دیگر جواب نمیدهد. او با تبعیت از مفاهیم بنیامینیِ تاریخنگاری ماتریالیستی به این متفکر ارجاع میدهد که به نقل از آندره مونگلن، مورخ فرانسوی، میگوید: «گذشته تصاویری از خود در متون ادبی باقی گذاشته است، شبیه به تصاویری که نور بر صفحههای حساس عکاسی حک میکند. فقط آینده است که ابزاری برای ظهور عکس دارد که به کمک آن میتواند چنین سطوحی را تماموکمال ظاهر کند». ژیژک، وقایعی مانند بهار عربی را چنین نشانههایی از آینده میداند و با ردِ منظری تاریخیگرانه که یک واقعه را از طریق زمینه و پیدایش آن درک میکند، میگوید به جای تحلیل این وقایع بهعنوان بخشی از پیوستار گذشته و حال، باید این پدیدهها را در منظر آینده درک کرد؛ مانند تکهپارههایی از یک آینده اتوپیایی که بهمثابه بالقوگی پنهان در اکنونْ نهفته است. آصف بیات نیز در «انقلاب بدون انقلابیون»2، تصویر میدان تحریر را «آینده در لحظه حال» میخوانَد و از پیوند انقلاب با امید سخن میگوید. و جالب آنکه انزو تراورسو، تاریخنگار ایتالیایی نیز در کتاب اخیرش «انقلاب: تاریخ فکری»3 با اشاره به همان تعبیر بنیامینیِ گذشته بهمثابه «تصاویری جامانده که با نورانداختن بر صفحه حساس ثبت میشود»، تأکید میکند «فقط آینده صاحب داروی ظهوری به اندازه کافی قوی برای پویش (scan) کامل چنین سطحهایی است». ازاینرو، تراورسو دست به تفسیر انقلابهای قرن نوزدهم و بیستم از طریق مونتاژ و سرهمکردن تصویرهای دیالکتیکی میزند، شاید معلوم شود «امروز، یعنی در قرن بیستویکم، ما این داروهای ظهور قوی را در اختیار داریم» و او این را «امتیاز معرفتشناختی» ما میداند. از دید تراورسو، «تصویرهای دیالکتیکی تصویرهای آینهای نیستند؛ بازتابهای رخدادهای سپریشده نیستند»؛ بلکه چراغهاییاند که بر گذشته نور میافکنند. آصف بیات در کتاب «انقلاب بدون انقلابیون» سعی دارد با معنابخشی به بهار عربی، این مسئله اساسی را پیش بکشد که خیزشهای عربی در دورانی رقم خورد که ازقضا ایده انقلاب بیاعتبار شده بود. شهروندان عرب پس از سالها اشغال خارجی و سرکوب داخلی و رکود سیاسی به پا خاستند تا آینده سیاسی دیگری را تصور کنند؛ اما دیری نپایید که شور و امیدها به سرخوردگی بدل شد؛ چراکه از دید بیات، بهار عربی بهمثابه یک جنبشْ غنی اما بهمثابه تغییرْ فقیر بود و فاقد آن نوع بنیاد فکری و رادیکالیسم اجتماعی-سیاسی بود که مشخصه انقلابهای قرن بیستم بوده است. تراورسو با ارجاع به آرنو جِی مایر، با طرح تباینِ مفهومیِ شورش از انقلاب، صورتبندی بدیعی به دست میدهد که میتوان آن را با تسامح به بهار عربی و سایر جنبشهای ناتمام معاصر تعمیم داد. از نظر او، «شورشها در سنت، یأس و سرخوردگی» ریشه دارند و هدف حملات آنها معمولا افرادند نه طبقات یا نهادها و نه خود قدرت. از همین رو است که «شورشها افقی محدود دارند و چندان نمیپایند: آنها میتوانند شیوع یابند ولی همواره محصور در قلمرویی خاص میمانند»؛ اما خصیصه انقلابها دامنزدن به امیدهایی است که پشتوانهشان ایدئولوژیها و طرحهایی آرمانشهریاند. «انقلابها آگاهانه خواستار تغییر نظام اجتماعی و سیاسیاند و در یک کلام، بیانگر بلندپروازیهای عظیم و گاه همگانیاند». آن زمان که مردم به پا خیزند و در میدان عمل تصاویری از آینده دیگر تصور کنند، سویه غنایی آنها ستایش خواهد شد؛ اما «تفسیر انقلابها به معنای جایدادن ظهور اخلالگر آنها در بطن یک فرایند تخریب خلاقانه است، آن زمان که نظمی نابود نظمی نو ساخته میشود». پس نباید از ناامیدی واهمه داشت و همه شکستها و سرخوردگیهای پساانقلابی را به ناامیدی حواله داد. و فراتر از آن از تغییر بنیادین ناامید شد؛ زیرا تراورسو معتقد است «انقلابها همچنین میتوانند توان خویش را از یأس بگیرند یا درگیر تناقضهای خویش بمانند. میتوانند تراژیک شوند یا خیلی زود سویه تاریک خویش را عیان سازند». از این رو است که به قول او، بسیاری از بازیگران انقلابها آنها را لحظههای باشکوه بیوزنی تصویر میکنند، زمانی که آدمیان ناگهان حس میکنند بر قانون جاذبه غلبه کردهاند در نتیجه، با کنارگذاشتن همه شکلهای موروثیِ تسلیم و اطاعت، اربابان سرنوشت خویش شدهاند؛ اما در نسبتِ شورش و انقلاب، تراورسو میگوید شورشها «با گذر از طغیان خشم به مرحله تغییر آگاهانه وضع موجود» میتوانند به انقلاب بدل شوند؛ چراکه بیتردید انقلابها طغیانهایی هستند که آگاهانه مسیر تغییر ریشهای را دنبال میکنند و معمولا دستاوردهای آگاهانه سوژههایی جمعیاند. تراورسو از خلال واکاویِ انتقادی تاریخ انقلابها، به این ایده بدیع میرسد که چپْ میدانی را که طی قرن گذشته در آن تجربهای چشمگیر اندوخته و پیروزیهای پرشمار به ثبت رسانده بود، بهتمامی خالی گذاشته و جنبشهای جدید ضد سرمایهداری در سالهای اخیر بیشتر با آنارشیسم قرابت دارند؛ «جنبشهایی یتیم» که ناچارند خود را از نو ابداع کنند. و البته این خصیصه، دو سویه دارد و همزمان نقطه قوت و ضعف آنهاست: «قوت ازآنرو که زندانیِ الگوهای به ارث رسیده از گذشته نیستند و ضعف ازآنرو که بیبهره از خاطرهاند. آنها چونان لوحهایی سفید به دنیا آمدهاند و به همین علت با گذشته دستوپنجه نرم نکردهاند. خلاق ولی درعینحال شکنندهاند؛ زیرا فاقد توشوتوان جنبشهاییاند که با آگاهی از داشتن یک تاریخ و با تعهد به درجکردن کنش خود در یک گرایش قدرتمند تاریخی، به یک سنت سیاسی تجسم میدادند». به هر تقدیر، آصف بیات تجربه خیزشهای بهار عربی را حامل امکانهایی میداند که به انقلابیگری افقهای تازه میبخشد و از دید او این امکانها و عملکردن براساس آنها «امید» نام دارد که میتواند فرد را به سمت تصور آیندههای بدیل و تلاش برای آن هدایت کند. و این شاید همبسته با تعبیر ژیژک درباره پیگیری «نشانههایی از آینده» باشد، با حفظ این سیاست که ما برداشتی کلی از شکل و شمایل آیندهای داریم که به سوی آن میرویم؛ اما باید همواره در برابر پیشامدهای پیشبینیناپذیر گشوده باشیم. درست مانند رخداد نامنتظره خیزش میدان تحریر که به قول ژیژک میتوان آن را مانند نشانهای از آینده قرائت کرد. آنچه در دیدگاه این سه متفکر معاصر که هریک به واسطهای به مفهوم انقلاب سر برگرداندند، قرابت دارد امکان انقلاب در زمانهای است که جنبشهای موجود سر آن دارند تا الگوهای خود را از نو ابداع کنند؛ اما به تعبیر تراورسو، انقلابهای زمانه ما نمیتوانند بر مبنای «لوحی سپید» عمل کنند یا بدون جسمبخشیدن به خاطره پیکارهای گذشته در قالب پیروزیها یا شکستهایشان. این متفکر که پیشازاین در کتاب «مالیخولیای چپ» قرائت سوگوارانه از تاریخ چپ و شکستهایش را کنار زده بود، معتقد است گریزی از مواجهه با گذشته نیست؛ چراکه انقلابها بنا است پیوستار تاریخ را منفجر کنند و گذشته را نجات دهند. یا به بیان دیگر، «با ابداع آینده گذشته را نجات دهند». آصف بیات نیز با بازخوانی تاریخ بهار عربی و تلاش برای تا زدن آن روی اکنون، بدیلی را پیگیری میکند که شکستها و سرخوردگیهای جنبشهای اخیر را رستگار سازد و آن شاید، مفهوم «انقلاب طولانی» ریموند ویلیامز باشد؛ فرایندی دشوار که به تعبیر بیات، تلفیقی و چندوجهی است؛ اما «کامل» است به این معنا که در آن، تغییر نهفقط سیاسی و اقتصادی؛ بلکه اجتماعی و فرهنگی نیز هست و عمیقترین ساختارهای روابط و احساسات انسانی را در بر میگیرد. پس این ایده را پیش میکشد که برای معنابخشی به بهار عربی میتوان آن را در قالب انقلابهای طولانی درک کرد که ممکن است یک تا دو دهه طول بکشد تا به ایجاد روشها و اندیشههای جدید درباره قدرت و حقوق شهروندان بینجامد، «انقلاب طولانی چهبسا حتی زمانی آغاز شود که انقلاب کوتاه به پایان میرسد». به هر تقدیر، چنانکه تراورسو تأکید میکند از تجربه انقلابهای کشورهای عربی پیداست که رویارویی با مسئله قدرت امری ناگزیر است و امر منسوخی متعلق به قرن بیستم نیست.
1. «سال رؤیاهای خطرناک»، اسلاوی ژیژک، ترجمه صالح نجفی و رحمان بوذری، نشر هرمس.
2. «انقلاب بدون انقلابیون، معنابخشی به بهار عربی»، آصف بیات، ترجمه علیرضا صادقی و رضا آرت، نشر شیرازه.
3. «تفسیر انقلابها» (مقدمه کتاب «انقلاب: تاریخ فکری»)، انزو تراورسو، ترجمه مراد فرهادپور، سایت تز یازدهم.