مشقتهای مردمیماندن
فصل پاییز، چهره شهر را عوضکرده و هوایی خنک و گاه سرد، جای گرمای طاقتفرسای تابستان را گرفته است. رنگ زرد و نارنجی برگ درختان، اگرچه زیبا و چشمنواز است اما پشت این برگریزان دلانگیز، زمستانی سرد به کمین نشسته است.
فصل پاییز، چهره شهر را عوضکرده و هوایی خنک و گاه سرد، جای گرمای طاقتفرسای تابستان را گرفته است. رنگ زرد و نارنجی برگ درختان، اگرچه زیبا و چشمنواز است اما پشت این برگریزان دلانگیز، زمستانی سرد به کمین نشسته است. جوامع انسانی هم مثل فصول سال، گاه بهار و شادابی و طراوت را تجربه میکنند و گاه رو بهسوی سردی دارند و رنگ زمهریر میگیرند. این حضور مردم و همداستانیشان با مسئولان است که سرزندگی و نشاط و بهار و شادی را در رگهای شهر میتراود و به آن جلوه میبخشد.
همه دولتها دوست دارند، با مردم خود بیشترین نزدیکی و هماهنگی را داشته باشند. اساس ایده مردمسالاری هم بر آن استوار است که آنچه مردم میخواهند، همان شود. وقتی انقلاب شد مهمترین خصیصه نظام نوپا، آن بود که مردمی است و همه به آن میبالیدیم.
همگرایی مردم و مسئولان در دهه اول انقلاب خوب بود اما بهتدریج فاصله ایجاد شد. بزرگترین ضربه زمانی خورد که اواسط دهه 70 در برخی تریبونها، نظریهای را مطرح و ترویج کردند که صراحتا نقش مردم در قدرت و حاکمیت را با ادله خاص نفی میکرد. اگرچه شالوده نظام طوری طراحی شده بود که صدر تا ذیل مقامات، مستقیم یا غیرمستقیم با رأی مردم انتخاب میشدند و در بیان بنیانگذار انقلاب، میزان رأی مردم بود اما در نظریه تازه ترویجشده، حق مردم فقط در ذیل و چارچوب نظر حاکمان تعریف میشد. این نظریه بهتدریج از تریبونها به مرحله عمل درآمد و اکنون با خالصسازی، آخرین مرحله اسقاط مردم از حیز انتفاع، با ظرافت و حوصله درحال انجام است.
دولتمردان بر این باورند که مسیر ترسیمشده آنان، به نفع همه آحاد مردم است و بر استمرار آن اصرار میورزند. اما نتیجه زاویهگرفتن از عامه مردم و واگرایی فزاینده، آن شده است که هرکدام راه خود را در پیش بگیرند و زیر پوست شهر و در میان جوانان و نسل جدید، سبک زندگی متضاد با ارزشهای رسمی رخ بنماید و فراگیر شود.
مهمترین نیاز امروز کشور ما، یافتن راهی است که بتواند طناب نازک شده میان دولت و ملت را ترمیم کند. دولت خیال میکند اگر توانسته باشد معیشت مردم را تمشیت کند و سفرهشان را سامان دهد، وظیفه حاکمیتی خود را به انجام رسانده است و باقی مطالبات عامه، صرفا در چارچوب آرمانی باید باشد و جای گفتوگویی برای کوتاهآمدن نیست. ایراد عمده این است که طرفین حرف میزنند و گوشی برای شنیدن ندارند. رسانه ملی که میتوانست با نقشآفرینی درست، واسطه دولت – ملت باشد، اعتماد مردم را از دست داده و نقش خنثی یافته است. شاید شبکههای اجتماعی در چنین موقعیتهایی از رسانههای رسمی مهمتر باشند اما شبکههای اجتماعی ایرانیان متأثر از اختلافهای داخلی و طردشدگی گروهی از فعالان از صحنه سیاسی شده است. شوربختانه پلهای ارتباطی با فعالان سیاسی نیز قطع است؛ بنابراین اجماع مورد نیاز به دست نمیآید. اگر پلهای خرابشده ترمیم شود، امید به همگرایی به دست خواهد آمد. مشکل در این است، برای آنها دایره هرروز تنگتر شده و وفاداران کوچکتر میشود؛ چنانکه با تعاریف جدید مثل تفسیر از خودی و غیرخودی، یا تعریف جدیدتر از صفت انقلابی، در عمل دایره آنقدر کوچک شده که مثلا میشنویم صداوسیما در تسخیر لیبرالها و غیرخودیهاست! این در شرایطی است که ایران تحت شدیدترین عملیات رسانهای از خارج است؛ امکانات و حملاتی که در دنیا بیسابقه است. این حملات با تقویت بدبینی و ایجاد ترس، به کوچکترشدن هسته قابل اعتماد انجامیده و تنگنظری داخلی را تشدید کرده است.
ایرانی که همه ایرانیان در آن سهمی ندارند، همان تصویر است که درحال تقویت است و این تصویر لاجرم باید اصلاح شود. برای مردم، پاسخ فقط اصلاح الگوی حکمرانی است و از تعریف چشمانداز کشور تا بسیج همه نیروها و امکانات کشور برای تحقق این چشمانداز را دربر میگیرد. مشکل عمده عامه مردم، فقدان یک چشمانداز مثبت است. دولت باید بتواند چشماندازی خوب برای ملت از آیندهای نزدیک ترسیم کند و ملت احساس کنند که تغییراتی برای تحقق خواست و بهبود وضعیتشان انجام میشود.
نباید اجازه داد این تصور فراگیر شود که مردم سهمی ندارند و جمعیت اندکی که عضو گروههای خاص هستند، شهروند درجه یک محسوب میشوند. گاه احساس بیعدالتی، احساس فقر و احساس ناامنی است که موجب تشدید واگرایی میشود، نه لزوما خود بیعدالتی و فقر و ناامنی. امروز جوان احساس میکند کشور ما دچار عقبماندگی نسبت به جهان مدرن است. هرچه این احساس محرومیت و عقبماندگی، فراگیر میشود، تعهد اجتماعی و احساس همبستگی ملی کمرنگ و سرمایه اجتماعی نظام را دچار آسیب میکند.
مردمیماندن، زحمت دارد. باید با مردم زانو به زانو نشست و صحبت کرد. خواسته مردم فقط معیشت نیست. حاکمیت تا زمانی که سبک زندگی اقشار اصلی مردمش را به رسمیت نشناسد، زحمات و اقداماتش نادیده باقی خواهد ماند. گفتوگو در شرایط اقتدار ارزشمند است. تندادن اجباری به خواستههای مردم و سبک زندگی جوانان، فاصله دولت – مردم را چنان از هم دور میکند که دیگر احساس بیگانگی میکنند و خدا آن روز را نیاورد. بیایید با ترمیم فاصلهها، خنکای پاییز را به بهار پیوند بزنیم.