ساعت سرمستی در سپهر لاجوردی
یادنامهای برای «هوبر ریو»، اخترفیزیکدان هستهای و کنشگر صلح و زیستبوم
چند روز پیش بود که آفتاب تازه برآمده بود. از خواب برخاستم و پس از خوردن چاشت و نوشیدن چای رایانهام را روشن کردم. منتظر ایمیلی از یکی از استادانم بودم که سخت بیمار است. دیدم ژان-رونه ایمیلی زده. نوشتهای کوتاه بود و گفته بود همکار و رفیق دیرینهاش، هوبر ریو در 91سالگی چشم از جهان فروبست
چند روز پیش بود که آفتاب تازه برآمده بود. از خواب برخاستم و پس از خوردن چاشت و نوشیدن چای رایانهام را روشن کردم. منتظر ایمیلی از یکی از استادانم بودم که سخت بیمار است. دیدم ژان-رونه ایمیلی زده. نوشتهای کوتاه بود و گفته بود همکار و رفیق دیرینهاش، هوبر ریو در 91سالگی چشم از جهان فروبست. درگذشت این مرد بزرگ و این اخترفیزیکدان هستهای، دور از انتظار نبود. عمری دراز زیسته بود و میراثی جاودانه برای گونه انسان به یادگار گذاشته است. حسرت من از این بود که هرگز او را از نزدیک ندیدم. در پاریس سه نفر بودند که دوست داشتم در همان هفته اول به دیدنشان بروم. یکی اخترفیزیکدان فقید و نامبردار ایران، استاد محمد حیدریملایری بود که افسوسمندانه چندی پیش دیده از جهان فروبست. دیگری اخترفیزیکدان هستهای، هوبر ریو بود که به هنگام نوشتهشدن این مقاله 10 روز است که سفر دیگری را آغازیده و بعدی عالیجناب اکبر اعتماد، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی و صنعت هستهای در ایران است که عمرش دراز باد. آشنایی من با هوبر ریو به سالهای دور و دوره دبیرستان بازمیگردد. من و امیرمحمد گمینی که حالا عضو هیئت علمی دانشگاه تهران است و تاریخ علم درس میدهد، با یکدیگر همکلاس بودیم. آن سالها نه اینترنت بود و نه مراوده دانشی مثل امروز. نخستین بار نام هوبر ریو را از امیرمحمد شنیدم که اخترفیزیکدانی کانادایی است. بعدتر در میان دستفروشهای خیابان انقلاب که به قول خودشان کتاب بساط میکردند، دو کتاب از او پیدا کردم که به فارسی ترجمه شده بود. یکی کتاب «ساعت سرمستی» و دیگری «صبوری در سپهر لاجوردی». از شیرینی این دو کتاب هرچه بگویم، کم گفتهام. کتاب «ساعت سرمستی» نخستین مواجهه شیرین و ستودنی من با اخترفیزیکدان هستهای بود. هوبر ریو چنان داستان عنصرها و خاستگاهشان را روایت کرده و چنان خوشگفتار و شیرینسخن از واکنشهای هستهای در مغزه (یا به زبان مرسومتر هسته) ستارگان سخن گفته که تا همین امروز آن طعم خوش در ذهن من باقی است. در آن بازه زمانی که برای کنکور میخواندم، ساعت سرمستی همدم من بود برای زدودن خستگی درسهای دشواری مانند عربی. در دورهای هم که به خدمت زیر پرچم رفته بودم، کتاب «صبوری در سپهر لاجوردی» را چندین بار خواندم. بعدتر کتاب دیگری از هوبر ریو در ایران چاپ شد که از آثار معروفش بود، با نام «اتمهای سکوت». در روزگاری که در دانشکده ریاضی بودیم، گروه اخترشناسیای شکل داده بودم و دور هم اخترشناسی میآموختیم. برای نخستین بار هم «اتمهای سکوت» را دوست خوبمان، آناهیتا، کتابخوانی کرد. سالها گذشت و حالا دیگر اینترنت داشتیم، میتوانستیم کتاب سفارش دهیم یا میتوانستیم فایل برخی کتابها را بیابیم. حالا دیگر اخترفیزیک هستهای شده بود؛ آن دلبری که دلباختهاش شده بودم و هنوز هم این دلدادگی ادامه دارد. حالا وقتش رسیده بود که کتابهای تخصصی او را بخوانم. میدانستم که او به سال 1968م کتابی بسیار درخشان درباره ترکیب هستهای یا سنتز هستهای ستارگان نوشته است. وقتی برای نخستین بار به فراهمایی بینالمللی اخترفیزیک هستهای در اروپا رفتم، پروفسور کراتس که بسیار مرهون او هستم، خواندن آن کتاب را توصیه کرد و خودش کتاب را به من هدیه داد. حالا دیگر من پیگیر همیشگی نوشتههای مردی بودم که از یک سو اخترفیزیکدان هستهای بود، از سوی دیگر کنشگر صلح و نویسندهای زبردست در دانش، چه برای پژوهشگران و چه برای کودکان و یکی از کنشگران ژیرا و کوشای مراقبت از زیستبوم انسانی و ناانسانی. او تمام چیزهایی که من دوست داشتم و دارم، یکجا داشت. سالهای طولانی بود که نوشتههایش را دنبال میکردم. گاهی به او ایمیل میزدم و چشمانتظار چاپ کتابی بودم که با نامهای بلند برایش هدیه بفرستم که صد افسوس نشد. حالا این مرد بزرگ رخ در نقاب خاک کشیده و وظیفه خودم میدانم در صفحه علم روزنامه «شرق» اندکی دربارهاش بنویسم. فقط این نکته را باید درباره چگونگی تلفظ و املای نام او توضیح دهم. نام او به این شکل نوشته میشود: Hubert Reeves. در میان فارسیزبانان و آن چند کتابی که از او چاپ شده، نام و فامیلی او را به شکلهای نادرست یا نیمهدرست اینچنینی نوشتهاند: هوبرت، هیوبرت، اوبر، اوبرت و ریویز، ریوز، ریو. من پس از مشورت با یکی از مترجمان زبردست فرانسویزبان، «هوبر ریو» را برگزیدم که نزدیکترین تلفظ به نام فرانسوی او و نیز آشنا به گوش ایرانیان است.
مردی که در سپهر لاجوردی پرواز کرد
هوبر ریو به سال 1932م در روز سیزدهم جولای به دنیا آمد. زمانی که در مونترال کانادا زاده شد، تقریبا 15 سال بیشتر از ارائه نسبیت عام میگذشت و زیربنای کوانتوم ریخته شده بود. در جهان سیاست هم بازه زمانی بین دو جنگ جهانی بود. او در مدرسهای فرانسویزبان به مدرسه رفت و در خانوادهای آرام بزرگ شد. در زندگی شخصیاش چهار فرزند دارد و چندین نوه و باید بگوییم چه نوههای خوشبختی هستند که چنین پدربزرگی داشتند. او دو بار ازدواج کرد. بار نخست با فرانسین برونل که هر چهار فرزندش از اوست و بار دوم با همسر معروفتر خود، کاملیه اسکافییر. به سال 1950 از یک کالج در مونترال مدرکی شبیه به دیپلم خودمان را گرفت و سه سال بعد از گروه فیزیک دانشگاه مونترال کارشناسی فیزیک را دریافت کرد. او وارد دوره کارشناسی ارشد فیزیک در دانشگاه مکگیل شد و زیر نظر جکسون، فیزیکدان نامور، فوقلیسانس فیزیک اتمی گرفت. سالی که هوبر فوقلیسانس گرفت، همان سالی است که آلبرت اینشتین در 76سالگی چشم از جهان فروبست. پس از آن به آمریکا رفت و زیر نظر اخترفیزیکدان نامور آن دوره، سالپیتر که اتریشی-استرالیایی-آمریکایی محسوب میشد، دکترای فیزیک را با گرایش اخترفیزیک هستهای گرفت. عنوان پایاننامه دکترای او واکنش گرماهستهای درگیر در هستهای سبکِ میانی بود. اگرچه پایاننامه هوبر قدیمی شده و 60 سال بیشتر از نگارش آن میگذرد، هنوز هم خواندنی است و ظرافتهای ذهن زیبای او را نشان میدهد. هوبر ریو با دو نفر هم کار پژوهشی کرده است؛ یکی هانس بته و دیگری موریسون. هانس بته یکی از نامورترین فیزیکدانان است که مرزهای اخترفیزیک هستهای را جابهجا کرد. نکتهای که در روند دانشآموختگی ریو به چشم میخورد، بخت بلند و همت والای او در کارهای پژوهشیاش با برترینهای زمانهاش بود. برای نمونه، هانس بته از بنیانگذاران و پیشتازان اخترفیزیک هستهای بود. از اینجای کار به بعد او به درسدادن و پژوهیدن پرداخت. بین سالهای 1960 تا 1964 در دانشگاه مونترال و بریتیشکلمبیای آمریکا درس میداد. همچنین پژوهشگر و مشاور در ناسا هم بود. دو سال 1964 و 1965 را در دانشگاه بروکسل بلژیک درس داد. جالب اینکه دانشگاه بروکسل هنوز هم وامدار میراث هوبر ریو است و این کشور کوچک یکی از بهترین گروههای پژوهشی اخترفیزیک هستهای را دارد. از سال 1965 تا پایان عمر پژوهشیاش را در پاریس سپری کرد. هوبر ریو مدتی مدیر پژوهشی مرکز ملی تحقیقات دانشی پاریس بود و از همان سال تا پایان عمر مشاور دانشی کمیسیون انرژی اتمی فرانسه. او به سال 1981م یک سال را در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا به تدریس اخترفیزیک پرداخت. او از سال 1965 که در پاریس میزیست، هر سال یک ماه را در دانشگاه مونترال به تدریس میپرداخت. همچنین در دانشگاه تولوز و دانشگاه معروف پاریس هم سالها درس داد. علاوهبراین او دورههایی را برای آموزگاران دوره دبیرستان برگزار میکرد. هوبر ریو در کنار تمام کارهایش در جهان اخترشناسی، به مسائل زیستبومی هم بسیار بها میداد و عضو چندین نهاد و انجمن بود. او عضو مؤسسه تنوع زیستی کِبِک بود و رئیس افتخاری انجمن انسان و تنوع زیستی؛ جایی که پیشتر ریاست آن را به شکل واقعی هم برعهده داشت. هوبر ریو دو دانشجوی دکترا هم دانشآموخته کرد که هر یک از اخترفیزیکدانان نامور فرانسوی هستند؛ یکی ژان آدوز است و دیگری سیلویا واکلر. هوبر ریو از سالهای 1976 تا 2019 چندین جایزه هم کسب کرد. این جایزهها هم از سوی نهادهای بینالمللی بود، هم از سوی دولت فرانسه و هم از سوی دولت کانادا. جالب اینکه یک سیارک هم به نام هوبر ریو نامگذاری شده که شماره آن 9631 است. هوبر از دانشگاههای نامآوری هم دکترای افتخاری گرفت که از آن جمله میتوان به دانشگاههای مونترال، سادبری، برن، بروکسل، اوتاوا، کبک و شربروک اشاره کرد. او شوالیه، نشان ملی شایستگی فرانسه را هم در کارنامه خود دارد. اگر بخواهم به فهرست جزئی جایزهها و نشانها و افتخارهای هوبر ریو اشاره کنم، باید از بیش از صد مورد نام ببرم. هوبر ریو در ساختن برنامههای دانشی برای رادیو و تلویزیون هم بسیار کوشا بود. برای نمونه برنامهای 12قسمتی ساخته بود که هر برنامه 15 دقیقه بود و برنامهای 66قسمتی با زمانی کوتاه، در حد چند دقیقه. اگر بتوانید به یوتیوب وصل شوید، سخنرانیهای زیادی از ریو خواهید یافت که بسیار هیجانانگیز هستند. بد نیست در اینجا به دو نکته اشاره کنم. نخست اینکه کشورهای توسعهیافته به فراست دریافتهاند که گستراندن دانش در میان مردم تا چه اندازه مهم است و از دانشمندان طراز اولی مانند هوبر ریو میخواهند تا برای مردم برنامهسازی کند و سخنرانی. نکته بعدی اینکه درحالحاضر وجود امکانات بسیار، کار ساخت برنامههای رادیویی و تلویزیونی و پادکستی و پویانمایی را آسان میکند. در زمانهای که اینترنت نبود یا امکانات رایانهای مثل امروز نبود، هوبر ریو و کسانی مانند او بسیار متعهدانه و با صرف وقت این برنامهها را تولید میکردند. بخش دیگری از زندگی هوبر ریو را باید در موسیقی جست. او بهشدت دلباخته موسیقی بود. ریو خودش پیانو مینواخت و با ارکستر سمفونیهایی شناختهشده همکاری داشت. در کنار موسیقی، اهل شعر و شاعری هم بود. این موضوع در ترجمه فارسی کتابهایش هم به چشم میخورد؛ بهویژه در کتاب «ساعت سرمستی» که تا دلتان بخواهد، تعبیرهای طنازانه و شاعرانه دارد. وقتی میخواهد بگوید گیتی با آن پهناوری چه هستههای اتمی کوچکی ساخته است، میگوید: کوه موش زایید و بعد میگوید در موش به آن کوچکی چه ظرافتهای ساختاری وجود دارد یا حتی گاهی خیالپردازی میکند و میگوید آدمی چند میلیارد سال بعد چگونه میتواند خورشید را از مرگ برهاند و سبب بقای انسان و زمین شود و مدت بیشتری فرصت زیستن فراهم شود. وقتی کتاب را میخوانید در کنار نگاه بسیار دانشمحور او، خیالپردازی زیبایش را هم درمییابید. اجازه دهید در بخش پایانی این قسمت، به بخشی از چالشهای هوبر ریو هم اشاره کنم. او به زبان فرانسوی عشق میورزید؛ اما آدمی نبود که گرفتار خشکاندیشی و جزماندیشی شود. در دهه 60 میلادی در کبک و در دانشگاه مونترال جنبشی پا گرفته بود که اصرار داشت حتما باید برای کتابهای درسی از کتابهای زبان فرانسوی استفاده کند. شاید بتوان برای این دوره نامی مانند «فرنچفیلی» برگزید. او مشکلی با زبان فرانسوی نداشت و زبان مادریاش بود؛ اما میدانست در دانش نباید در دام جهلورزی افتاد. کار بالا گرفت و او فهمید فضای کار برایش دشوار شده. در همین زمان بود که از انستیتو کلتک پیشنهادی دریافت کرد؛ اما از سویی به بلژیکیها متعهد بود تا دورههای آموزشی برگزار کند. ریو از کلتک خواست تا پیشنهاد خود را به مدت یک سال برایش نگه دارند؛ اما کلتک نپذیرفت و این مسئله به سردی رابطه او با آنها تا یک دهه بعد منجر شد. در نهایت ریو به پاریس رفت و آنجا ماند. بد نیست درباره پایاننامهاش هم به این نکته کوتاه اشاره کنم. دورهای که او دکترایش را میگذراند، دوره پیشتازی اخترفیزیک هستهای بود و هوبر جوان نهتنها با استادی کاربلد مانند سالپیتر کار میکرد، بلکه به افرادی مثل جورج گاموف و ریچارد فاینمن هم دسترسی داشت. اینکه کسی در دوره درسخواندن به استادان نامور دسترسی داشته باشد یا در شرایطی درس بخواند که به سبب تحریم، حتی در تمام سالهای دکترایش یک کنفرانس خارجی هم نرود، میتواند تعیین کند که او چگونه پژوهشگری خواهد شد. پشتکار و توانمندی فردی یک سوی ماجراست و امکانات و شرایط سوی دیگر ماجرا. در جهان امروز با درهای بسته و با خیال اینکه خواستن توانستن است و پشت درهای بسته هم میتوان چنین کرد و چنان بود، خیالی خام و خودفریبی یا مردمفریبی است.
دانشمند دوستدار انسانها و اتمها
برای اینکه بدانید چرا میگویم او دانشمند دوستدار اتمها و انسانها بود، باید به چند موضوع اشاره کنم. دورهای که او دکترای اخترفیزیک هستهای گرفت، دوره طلایی فیزیک و مهندسی هستهای بود. قدرتهای جهانی در جنگ سرد بودند و جنگافزارهای هستهای و موشکهای دوربرد با توان ترابرد کلاهک هستهای در صدر فهرست کارها قرار داشت. برخی همکاران او یا استادانش، مانند هانس بته و ریچارد فاینمن در پروژههای نظامی مثل منهتن شرکت کرده بودند. او هم میتوانست در آمریکا به آسانی وارد چنین کارهایی شود اما او نهتنها موافق نبود بلکه علیه آن هم جبهه میگرفت. شاید کسی بگوید پس چگونه است که در فرانسه از مشاوران صنعت هستهای بود؟ پاسخ در این است که او بهخوبی میدانست تفاوت میان بهشت و جهنم چیست. او میدانست هستههای صلحآمیز چه موهبتی هستند و سازوکار ویرانگر چه جهنمی. او بهشدت نسبت به تخریب زیستبوم انسان و حیوانات و گیاهان حساس بود و بسیار زنهار میداد که اگر آدمی در جنگ با طبیعت باشد و برنده شود، در حقیقت بهسختی باخته است. بد نیست این را هم اشاره کنم که هوبر ریو در میانه همان جنگ سرد به شوروی سفر کرد و با زلدوویچ ملاقات کرد. زلدوویچ یکی از فیزیکدانان همکار در پروژه بمب گرماهستهای شوروی بود و همکار ساخاروف. بعدها هم به اخترفیزیک هستهای و نسبیت و اجرام فشرده روی آورد و کتابی هم نوشت.
دست در دست کودکان
درباره هوبر ریو یک نکته را نباید از قلم انداخت. او بسیار اهل همنشینی و گفتوگو بود. از حرفزدن با دانشجویانش و همکارانش لذت میبرد. یکی از دوستانم، اولیویر سورلین که حالا خودش هم اخترفیزیکدان هستهای نامبرداری در فرانسه است، برایم چنین نوشته بود که وقتی دانشجو بوده، وقتی در یکی از سخنرانیهایش که درباره فراوانی عنصر کلسیم در گیتی بوده، هوبر ریو در جلسه حضور داشته. بعد از جلسه با او به گرمی سخن گفته و سال بعد وقتی دوباره او را دیده با جزئیاتی خیرهکننده از کارهایش پرسیده. اولیویر از این اینکه اصلا او را به یاد داشته، عنوان سخنرانیاش و جزئیات کارش را از یاد نبرده شگفتزده شده بود و از من خواست تا این موضوع را هم در این یادنامه بگنجانم. اما جالبتر اینکه هوبر ریو همین دقت را دوچندان با کودکان داشت. هوبر ریو برای کودکان چندین کتاب نوشت، از تنوع زیستی گرفته تا اقیانوسها و گیتی. از زبان او نقل شده که مهمترین زمان آموختن، دوره کودکی است. از تواناییهای شگرف این دانشمند این بود که میدانست چگونه برای کودکان قصه بگوید. بچهها او را دوست داشتند و وقتی دورش جمع میشدند چنان آنها را غرق ژرفای اقیانوس و بلندای آسمان میکرد که گویی متخصص مهدکودک است. او زبان کودکانه را بلد بود. یک بار جایی گفته بود اگر میخواهید دنیا به صلح و دوستی برسد، در تربیت و آموزش کودکان سراسر جهان بکوشید. به همین دلیل هم بود که برای کودکان کتاب نوشت و برایشان مستند ساخت. او در دو دهه پایانی عمرش بیش از کار پژوهشی به کارهای دانشگستری و بهویژه کودکان پرداخت و البته ناگفته نماند که از کوششهایش پشتیبانی مردمی و دولتی هم میشد.
کتابهای هوبر ریو
هوبر ریو فقید، گویی از مادر نویسنده به دنیا آمده بود. نکته این نیست که کتابهای بسیاری نوشت بلکه نکته در این است که کتابهایش خواندنی بود. در این بخش نخست به چند کتاب انگشتشماری که از او به فارسی چاپ شده اشاره میکنم، سپس کتابهایش را نام خواهم برد. تا جایی که میدانم و جستوجو نشان داده، از هوبر ریو، با نامهای گوناگونی که در بالا اشاره کردم، کتابهای زیر به فارسی چاپ شده است. نخست «ساعت سرمستی» است که اشاره کردم بسیار خواندنی است و میتوان آن را کتابی درباره اخترفیزیک هستهای برای عموم مردم دانست. کتاب بعدی «صبوری در سپهر لاجوردی» است که این کتاب هم سالها پیش چاپ شده و مطالب آن قدیمی است اما خواندنش این ویژگی را دارد که چگونه دیدن و چگونه نوشتن یاد میدهد. کتاب دیگر «اتمهای سکوت» است که درباره تاریخ گیتی است و هنوز هم ارزش خواندن بالایی دارد. این کتاب را نشر چشمه سالها پیش چاپ کرد و شاید بتوان در دستفروشیهای کتاب پیدا کرد. کتاب دیگری که هوبر ریو در نوشتن آن همکاری داشته با نام «منشأ حیات، انسان و زبان» در ایران چاپ شد که نشر آگه آن را روانه بازار کرده است. دو کتاب دیگر هم در اینترنت وجود دارد که گویا به فارسی چاپ شدهاند اما من هرگز ندیدم. یکی «گفتارهایی درباره آسمان و زندگی» است و دیگری «گفتوگو با نوههایم درباره گیتی». کتابهای ریو را میتوان در چهار دسته جای داد؛ نخست کتابهایی برای کودکان، دیگری کتابهایی درباره اخترفیزیک هستهای، دیگری کتابهایی درباره کیهانشناسی و اخترفیزیک و در پایان کتابهایی برای عموم مردم بزرگسال. بد نیست در اینجا فهرستی از کتابهای او را که به زبان فرانسوی و انگلیسی نوشته شده، بگویم تا مشتاقان بخوانند. تعدادی از کتابهایش را میتوان با جستوجو در گوگل پیدا کرد.
1- توصیف گیتی برای نوههایم
2- ساعت سرمستی
3- صبوری در سپهر لاجوردی
4- منشأ حیات، انسان و زبان
5- اتمهای سکوت
6- دگرگشت ستارهای و سنتز هستهای
7- گفتارهایی درباره آسمان و زندگی
8- به وقت بیوقتی
9- بازتابهای زمینی یک اخترفیزیکدان
10- تنوع زیستی
11- تاریخچهای از بهشت و زندگی
12- نیمکت گذر زمان
تعداد کتابها و نیز فیلم سخنرانیهایی که درباره کتابهایش هست، بیش از اینهاست و با وجود آمازون و اینترنت نیازی نیست فهرست کامل را بگویم؛ اما نکته مهمی را که برای بار چندم یادآور میشوم، این است که آثار او چه جدید و چه قدیمی، خواندنی است.
پیونددهنده کشورها
جهان امروز، باوجود تمام خشونتها و دشواریهای زیستی-سیاسی که دارد، نکته مهمی را آموخته است. کشورها آموختهاند که باید با یکدیگر پیوندهایی داشته باشند تا نهتنها این پیوندها از جنگ جلوگیری کند، نهتنها بذر صلح بنشاند و نهتنها درخت دوستی بنشاند بلکه پیوندها به دانشگستری و رشد اجتماعی و اقتصادی هم منتهی شود. در این میان سختافزار آن میتواند امکانات باشد و نرمافزار آن فرهیختگان جامعه. اروپا دو جنگ جهانی ویرانگر را پشتسر گذاشته است. یکدیگر را کشتند و چه ستمها که به بشر روا نشد. از کشتارهای جمعی و هولوکاست گرفته تا بهکاربردن جنگافزارهای شیمیایی. اگرچه این مقاله درباره هوبر ریو و یادبود اوست اما بد نیست به کوتاهی به این مسئله اشاره کنم که در جنگ جهانی دوم، درحالیکه در اروپا یهودیها را میکشتند، ایران کشوری بود که با آغوش باز پذیرای بسیاری از جنگزدگان شد. از لهستان گرفته تا جاهای دیگر در ایران اقامت کردند و در تهران مدرسه میرفتند. برای آنکه بدانید رفتار ایرانیها چگونه بوده به کتاب «خاطرات تهران و بیروت» نوشته جان اسکیلز ایوری مراجعه کنید تا مهماننوازی ایرانیان در آن باره زمانی را دریابید. به موضوع اصلی خودمان بازگردیم. اروپاییها پس از جنگ فهمیدند باید نهادهایی داشته باشند تا کشورهایشان را به هم پیوند دهد. نمونه بارز آن مرکز پژوهشهای هستهای اروپا- موسوم به سرن است. سرن را چند سال پس از پایان جنگ جهانی دوم بنیاد گذاشتند تا دانشمندان اروپایی آنجا هم به پژوهش بپردازند و هم همزیستی را تجربه کنند و به نسل جوان پس از خود بیاموزند. در این میان کسانی لازم بودند که جهان را فراتر از مرزها ببیند و راهگشای این پیوندهای دانشیِ فراسوی مرزها باشند. هوبر ریو فقید یکی از کسانی بود که در تمام زندگیاش بر جهانشمولبودن دانش، بر همسانبودن تمام قومها و ملیتها و بر ضرورت تنوع انسانی در نهادهای دانشی تأکید داشت. او دو کشور کانادا و فرانسه را به هم پیوند زده بود. کتابهایش برای هر دو کشور سفیر صلح و دوستی و دانشپروری بود. شاید با خودتان بگویید آیا چنین چیزی برای ایران هم شدنی است؟ از من بپرسند خواهم گفت آری. زبان فارسی ستون فقرات و خیمه اتصال ما با بسیاری از مردمان است و اگر بتوانیم فارسیزبانان را زیر یک چتر بزرگ گرد هم آوریم، گویی توانستهایم پیوندی میان سرزمینها ایجاد کنیم. تصور کنید از تاجیکستان بیایند و در شهربابک- شهر فیروزهای ایران، خرید کنند و سپس به شیراز بروند و در رصدخانه یا نپاهشگاه آن به تماشای آسمان بنشینند. اینها را گفتم تا نشان دهم، نخست باید اندیشهای همچون هوبر ریو داشته باشیم و خود را با جهان در پیوند ببینیم و بدانیم پیشینه پروپیمان ما حرف برای گفتن دارد. به زبان ساده، هوبر ریو که پرندهای بود در میان فرانسه و کانادا، یکتنه پلی بود میان دو سرزمینی که به هر دو تعلق داشت.
از زبان هوبر ریو
همانطور که اشاره کردم، هوبر ریو بسیار خوشقلم بود. در این بخش میخواهم بخشی از نوشته او را درباره گیتی روایت کنم که حدود 12 سال پیش نوشته است.
آیا مهبانگ آغاز گیتی است؟
کشف حرکت و جنبش کهکشانها و افزودهشدن دورایی یا فاصله تدریجی آنها در گذر زمان، این امکان را به ما میدهد که تأیید کنیم، گیتی آغازی دارد و تاریخی. گیتیای که آریستاتول یا همان ارسطو توصیف میکرد، چون ابدی و ازلی بود؛ بنابراین تغییر نداشت و تاریخی هم نداشت. ما اخترفیزیکدانان وظیفه داریم در بازسازی تاریخ گیتی بکوشیم، همچنان که باستانشناسان در بازسازی تاریخ دور و ماقبل تاریخ اجداد و نیاکان ما میکوشند. درباره نیاکانمان با این پرسشها روبهروییم که چگونه میزیستند؟ کجا میزیستند و چه میخوردند؟ چگونه خود را گرم میکردند. پژوهشگران به مکانهایی میروند که رد پایی از سکونت باستانی وجود دارد. آنها خاکستر را از آتشهای آنان، ابزارهایشان را که از سنگ ساخته شده بود و شاخ گوزن شمالی حکاکیشده را پیدا میکنند و با تخیل میآمیزند و شیوه زندگیشان را بازسازی میکنند. اینگونه است که فصلهایی از تاریخ زیستی انسان را به شکلی متقاعدکننده درمییابیم. اما هرچه در زمان عقبتر میرویم دانستههای ما نادقیقتر پراکندهتر میشود. ما همواره در حال کشف مکانهای جدید و جمجمههای نویافته هستیم و مدام پرسشهایی سر راه ما قرار میگیرد. نکته مهم این است که وقتی میخواهید فصلی از گذشته را توصیف کنید، باید فسیلهایی یا شواهدی از آن دوره در دست داشته باشید؛ در غیر این صورت نخواهید توانست چیز معتبری بگویید و رمزگشایی کنید. این داستان هم برای تاریخ آدمی و هم تاریخ گیتی و اخترشناسی درست است. در اخترشناسی، تابشی گسیلشده از دورهای دور یا حتی اتمها و هستههای ساختهشده در گیتی، همان فسیلهایی هستند که به پژوهش اعتبار میدهند و کمک میکنند تا گذشتههای گیتی را بازسازی کنیم. شاید بتوان گفت گیتی ما همچون یک توده گاز بسیار بزرگ رفتار میکند که کهکشانها ذرههای سازنده آن هستند. ادوین هابل با نپاهشهای خود به ما نشان داد که این توده گاز بزرگ در حال انبساط است. هرچه عقبتر برویم گیتی داغتر بوده و زمانی میرسد که نور بسیار درخشانی همچون نور خیرهکننده دوربین عکاسی، گیتی را روشن میکند. آیا این نور در گذر زمان که سرد شده، از گیتی و از صحنه تئاتر کیهانی محو شده است؟ این نور گویی فسیلی است که آن لحظههای باشکوه کیهانی را نمایش میدهد. پس اگر بتوانیم ردپایی از آن بیابیم، توانستهایم ردپایی از مهبانگ بیابیم. این تابش که به آن تابش زمینه کیهانی میگوییم، به سال 1965 و تا در حدود 20 سال پس از حدس جورج گاموف، کشف شد و تا حد خوبی، همان چیزی بود که او پیشبینی کرده بود. فسیلهای دیگری هم در دست ما است. برای نمونه خاکستر مهبانگ هنوز با ماست. اینها اتمهای هیدروژن و هلیوم هستند. این اتمها ما را به دورهای میبرند که کیهان ما یک دقیقه از عمرش میگذشت. دما در آن زمان تا در حدود یک میلیارد درجه بود. واکنشهای هستهای در سراسر گیتی رخ میدهد؛ همچنان که در مغزه و کوره داغ خورشید، در آن دما و فشار اتمهای هیدروژن، رقصکنان به هم میچسبند و هلیوم میسازند. شاید از خودمان بپرسیم پیش از مهبانگ چه بوده؟ این همان چیزی است که از آن هیچ فسیلی در دست نداریم. نمیتوانیم با قطعیت کامل بگوییم پیش از مهبانگ هیچ چیزی نبوده است و بهتر است بگوییم ما چیزی نمیدانیم چون چیزی یا فسیلی نیافتهایم. مهبانگ یک آغاز است و فسیلهایی کیهانی در دست داریم که آن را تأیید میکند؛ اما برای پیش از آن محدودیتهایی داریم و فیزیک امروزی چیزهایی را به ما گوشزد میکند. البته نظریههایی هستند که سناریوهایی را برای پیش از مهبانگ ارائه کردهاند؛ اما صرفا گمانهزنی است و شاید بعدتر بتوانیم فسیلی بیابیم که به ما خبر از گذشتههای دورتر بدهد.
آنچه خواندید گزیدهای از یکی از مقالههای هوبر ریو بود و همانطور که گفتم خوشذوقی او در نوشتههایش پیداست. او حتی گاهی شاعرانگی هم به کار میبرد و ایکاش یکی از مترجمان کاربلد زبان فرانسوی شعرهایش را هم به فارسی بازگرداند.
سرمایه اجتماعی برای دو سرزمین و یک زمین
همین حالا که مشغول نوشتن این مقاله هستم، در این منطقه جغرافیایی و کمی دورتر از ایران عزیزمان، شعلههای آتش جنگی نابخردانه زبانه میکشد. جنگی که نشان میدهد چطور در سده بیستویک همزیستی در برخی از سرزمینها و کشورها دستنیافتنی مینماید. همین حالا که بخش پایانی این مقاله را مینویسم، اگر خردی جهانی باشد، مشکلات زمین و زیستن در این سیاره آنچنان زیاد است که اگر ارادهای برای حل آن باشد، فرصتی برای جنگ باقی نمیماند. اخترشناسی یک ویژگی خوب دارد؛ اینکه میتوانید از بالا و از دوردست به این سیاره آبی نگاه کنید. جایی که در آن مرزها و کشورها معنای چندانی ندارند. آنچه هست، میراثی تمدنی از گذشتههای دور است و دستاوردهایی نوین که میتوان به شهروندان سیارهای دیگر منتقل کرد. اجازه دهید مقیاس را کوچک کنیم و به ایران بازگردیم. همین چند روز پیش بود که علیاکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران و از مذاکرهکنندگان گفتوگویی داشته و درباره مهاجرت ایرانیها سخن گفته. به گفته آقای صالحی چندین میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند که شاید یکدهم آنها بنا به دلایلی امکان یا تمایل همکاری با سرزمین مادریشان را نداشته باشند. اما مابقی هرکدامشان سرمایهای هستند برای ایران. هم سرمایه مادی و هم سرمایه دانشی و اجتماعی. کشوری که از سرمایههای اجتماعیاش تهی شود، رنگ توسعه را نخواهد دید. اینها را گفتم تا بگویم، پروفسور فقید، هوبر ریو چگونه میان دو کشور که یکی با دیگری زبان مشترک دارد، سرمایه اجتماعی به شمار میرفت. هوبر ریو، در کانادا زاده شده و درس خوانده بود، در آمریکا دکترای اخترفیزیک گرفت و از سال 1965م. در پاریس میزیست. کسی نمیتواند بگوید او بهطور کامل کانادایی است یا فرانسوی. فرانسه او را با آغوش باز پذیرفت و بیشترین زمانه دانشی و کنشگری اجتماعی او در پاریس سپری شد. از سویی ارتباط او با سرزمین مادریاش هم هرگز قطع نشد و پیوندهایش با کانادا جانانه بود. نه کاناداییها سر ستیز دارند که چرا فرانسویها میگویند دانشمند فرانسوی، و نه فرانسویها اصرار دارند که بگویند دانشمند فرانسوی بود و کانادایی نبود. خیلی دوستانه او را فرانسوی-کانادایی خطاب میکنند. ایران، سرزمینی فراتر از مرزهای جغرافیاییاش است. ایران مادر خیلی از کشورهایی است که نوبهپاخاستهاند. حال اگر درایت و خردمندی باشد، نهتنها ایرانیانی که بر اساس مدارک هویتی و شهروندی ایرانی هستند، میتوانند «هوبر ریو»های ایران فردا باشند، بلکه تمام کسانی که در حوزه تمدنی ایران قرار دارند هم ایرانی شناخته خواهند شد. درواقع ایران منبع و خاستگاهی غنی از سرمایههای اجتماعی خواهد بود که میتواند حتی ثروت اقتصادی را هم به ارمغان آورد. اگر پروفسور فقید، هوبر ریو سرمایه اجتماعی تابناک دو سرزمین و یک سیاره زمین بود، ایران بزرگ فرهنگی در آغوش خود ستارگان تابناکی از سرزمینهای بیشتری دارد. از هند گرفته تا دوردستها.