درباره کنسرت نمایش «کلنل» به کارگردانی امیر بشیری
قصهای عمدتا واقعی و بدون دخلوتصرف
حجم تعریف و تمجیدها از فیلم برنده امسال جشنواره هفتادوششم کن به قدری زیاد است که چه در نقدهای فارسی و چه در نقدهای انگلیسی چیزی جز مدح و ستایش فیلم جاستین تریت که بیگمان بهترین فیلم کارنامه فیلمسازی او به شمار میرود، یافت نمیشود.
ابراهیم عمران: شناخت نامداران ایرانزمین، فارغ از علقههای فکری و عموما سیاسی، کرداری است به صواب و ثواب. و اصولا در مدیوم سینما و تئاتر، اگر اینگونه اندیشیده شود، میتوان بدون حب و بغض، افراد تأثیرگذار زیادی را معرفی کرد. یکی از نامآوران ایرانزمین که کمتر به او پرداخته میشود و نمیتوان دلیل خاصی هم برای آن داشت، محمدتقی خان پسیان است؛ اولین خلبان ایرانی و وطنپرستی نستوه و پایدار در عقیده و مرام؛ کلنلی که در چنبره زدوبندهای سیاسی اواخر قاجار و ابتدای پهلوی، قربانی بازی سیاستمداران شد. نمایش «کلنل» از این مدخل وارد داستان میشود و سعی دارد در عاشقانهای عموما پنهان، چهره این دلاور ایرانی را به مخاطب بشناساند. مخاطبی که شاید از پسیان، نام محلهای در زعفرانیه پایتخت را در خاطرش داشته باشد فقط! صدای محکم و تأکیدانه کاظم سیاحی در نقش کلنل، باورپذیری بیشتری برای مخاطب ایجاد میکند؛ چراکه قرار است در این اثر، جنبه نظامیگری محمدتقی بیشتر دیده شود؛ آنسان که در دل و دلدادگیهای عاشقانه، سعی شده خجلتزدگی ژنرال ایرانی بیشتر در نظر آید؛ چراکه تفنگ و عشق به هم نمیآیند! یا زبری تفنگ یا نرمی عشق! نیمساعت اول به فرازی از زندگی پسیان میپردازد که برای آموزش نظامی و خلبانی به آلمان میرود و در آنجا با «ایرنه»نامی آشنا میشود. دل و دلدادگی آغاز میشود. زبانها یاد گرفته و شعرها خوانده. محمدتقی جوان اما دل در گرو میهن دارد؛ میهنی که در ذهنش در چنبره فساد و تباهی انتهای قاجار غرق شده است. گویی نمایی کلی از دوران قاجار در این اثر نشان داده میشود. با نقبی به کردار وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ و گرفتن رشوه توسط برادر احمد قوام که همین حضرت اشرف کار کلنل داستانمان را تمام کرد! در حین تماشای اثر ناخودآگاه یاد کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» زندهیاد «رضاقلی» افتادم. پسیان پس از بازگشت به ایران، در گعده «بهار و عارف» نشان کلنلی میگیرد از دربار و عازم خراسان میشود. خراسانی که تحت تیول و زعامت قوام است. ابتدای کار قول همکاری از پیر سیاست میشنود. کلنل کمکم نظمی به اوضاع میدهد. سروسامانی به ژاندارمی و منطقهاش. نامش میپیچد. از نظامی و افراد عادی او را ستایش میکنند. محبوبیتش کمکم به مذاق برخی خوش نمیآید. هرچند در نمایش زیاد به این قسمت موضوع توجه نمیشود. دست روزگار و بازی سیاست سیدضیا را زمامدار تهران آن دوره میکند. دستور توقیف و بگیروببند همچون همه کودتاگران صادر میشود. قرعه به نام قوام میافتد. قوامی که نقشش را «سیامک صفری» آنچنان جاندار بازی میکند که گویی قوام دوباره زنده شده است و هرچه درباره او خوانده یا شنیده بودی، در طرفهالعینی در نظرت نقش میبندد. قوامِ سیاستبلد، کینه توقیف را به دل میگیرد. هرچند حکم اعدامی را که از پایتخت آمده، کلنل اجرا نمیکند به دلیل آنکه در محکمه عادلانه صادر نشده است، اما اموال و ادوات نظامی او توقیف میشود. بعد از سرآمدن کابینه «سیاه و محلل» سیدضیا، نوبت برآمدن دوباره حضرت اشرف میشود. قوامی که با دسیسههایی، کلنل را به پایان عمر سیاسی و نظامیاش میرساند. طراحی صحنه و موسیقی بجا و البته صدای بیمانند «محمد معتمدی»، حسی عجیب و دردآور ایجاد کرد. وطنپرستی که آخر و فرجامش اینگونه پایان پذیرفت. نمایش هرچند در ورطه شعار نیفتاد و تلاش کرد تکمضرابهایی از منش و مرام محمدتقی ناکام را به صحنه آورد، ولی درهمتنیدگی نظامیگری و عاشقیتهایی که در پردههای مختلف نشان داده میشد، کمی مخاطب را دچار گسست پیام اصلی میکرد. مدتزمان طولانی نمایش نیز مزید بر علت بود. نویسنده کوشیده بود در دو ساعت آنچه در ذهن دارد، پیاده کند. تا حدود زیادی هم موفق شد. تکخوانیهای معتمدی بار دیگر وسعت صدای ایشان را نمایان کرد. هرچند در ایفای نقش عارف نیز تجربه خوبی به دست آورد. هرچه بود کلنل اثری ماندگار در ذهن میتواند باشد؛ قصهای عمدتا واقعی و بدون دخلوتصرف. نگاهی صرفا تاریخی بر پایه عاشقانهای ایرانی و شرقی که پهلو میزد به شرمی جانسوز. جوانی که از عشق مادر و چارقدش میگفت؛ گویی میدانست جایی برای دلبستن نیست. خویشتن را فراموش کرده بود. طرفی از مال و مافیهای دنیا نبست. انگار میدانست عمر زیادی ندارد. دل نبست و دل در گرو میهن داشت. معشوقه و عشقش موطنش بود. زوال کلنلی که دیگر تکرار نشد و در آرامگاهش خوابید.