در حاشیه نشست تبارشناسی سازمان امنیت و اطلاعات کشور
صادق زیباکلام: پهلوی اعتقادی به اصلاحات سیاسی نداشت
صادق زیباکلام در حاشیه نشست تبارشناسی سازمان امنیت و اطلاعات کشور(ساواک) به سؤالات «شرق» پاسخ داد که متن این گفتوگو در ادامه میآید.
صادق زیباکلام در حاشیه نشست تبارشناسی سازمان امنیت و اطلاعات کشور(ساواک) به سؤالات «شرق» پاسخ داد که متن این گفتوگو در ادامه میآید.
آقای زیباکلام شما در صحبتهای خود از آزادیهای زندانیان سیاسی در سال ۵۴ با وجود مخالفتهای پرویز ثابتی گفتید. آیا میتوان تعبیر کرد که شاه به اصلاحات روی آورده بود؟
خیر. زمانی فکر اصلاح در شما به وجود میآید که قبل از آن به این نقطه رسیده باشید که سیاستها و تصمیمات من مشکلات و کاستیهایی داشتهاند. شاه اصلا معتقد نبود که کاستیها و اشکالاتی در کارش وجود داشته است و این را بهعنوان تحلیل نمیگویم بلکه بهعنوان مستند میگویم برای اینکه شاه سال ۱۳۵۴ با خانم فالاچی مصاحبه خیلی مهمی انجام میدهد که بعد از انقلاب بیرون آمد. ابتدا به شاه گفته بودند که بهتر است با این خانم مصاحبه نکنند اما گفتند موردی ندارد، میتوانند تشریف بیاورند و این خانم وقتی مصاحبه خود را با شاه آغاز میکند، به شاه میگوید اعلیحضرت راجع به چه چیزی صحبت کنیم و شاه با آن غروری که داشت، میگوید راجع به هرچه دلتان میخواهد صحبت کنید و فالاچی میگوید راجع به زندانیان سیاسی ایران میخواهید صحبت کنید؟ شاه مقداری عصبی و ناراحت میشود و به او میگوید شما روی یک مورد از کارهای من انگشت بگذارید و بگویید این کار من نادرست بوده است؛ من اصلاحات ارضی کردم و زمینهای فئودالها و اشراف را بین کشاورزانی که زمین نداشتند تقسیم کردم، من به زنها آزادی و حق رأی و حق طلاق دادم، من کارگران را در سود کارخانهها سهیم و شریک کردم، من دیپلمههایی را که در ارتش وقت تلف میکردند به روستاها فرستادم که سوادآموزی کنند، آیا این کار من اشتباه بود؟
در نهایت به فالاچی میگوید آنهایی که با من مخالف هستند، دو گروه هستند؛ ازجمله یک گروه مرتجعین و مذهبیان هستند و چون برخی از اقدامات و رفرمهای من مدرن است، اینها با آن مخالفت میکنند و یکسری از مخالفان نیز کمونیسم بینالملل بوده که از سمت شوروی هستند. البته تعدادی روشنفکر هم وجود دارند و به اوریانا فالاچی میگوید همه جای دنیا مخالف حکومت من هستند و میگوید شما هم در ایتالیا روشنفکر دارید که مخالف حکومت هستند. یعنی شاه در سالهای ۵۴، ۵۵ و ۵۶ و تا زمانی که فوت شد، اصلا قبول نداشت که ممکن است خطا کرده باشد و کاری را اشتباه انجام داده باشد. بنابراین وقتی شما با رهبری مواجه هستید که قبول ندارد کارش اشتباه بوده یا سیاستهای او اشکالاتی داشته، چگونه میخواهد اصلاح کند؟ شما زمانی اصلاح میکنید که متوجه شده باشید سیاستها نتایج خوبی به بار نیاورده و باعث نارضایتی مردم، روشنفکران و دانشجویان شده است.
شاه اینها را قبول نداشت و معتقد بود زنان به دلیل کارهایی که برای آنان انجام داده و کارگران ایران به دلیل سهیمکردنشان در سود کارخانجات با من موافق هستند و معتقد بود طبقه متوسط ایران بهواسطه رونق اقتصادی که از سال ۵۲ به بعد به وجود میآید و در نتیجه بالارفتن قیمت نفت و رونق اقتصادی در ایران به وجود میآید و میگوید طبقه متوسط هم با من همراه و موافق هستند. درباره مذهبیون نیز گفت آنهایی که مرتجع هستند با من موافق نیستند. در غیر این صورت خیلی از مراجع و حتی مذهبیون هم با من مخالفتی ندارند و فقط مذهبیون تندرو با اصلاحات من مخالف هستند. بنابراین شاه اصلا و ابدا چیزی به نام اصلاحات و تغییر را قبول نداشت و وقتی شما با رهبری طرف هستید که اصلا قبول ندارد که ممکن است در سیاستهایش اشتباهاتی وجود داشته باشد یا نتایج خوبی را به بار نیاورد، این آدم چگونه میخواهد اصلاحات ایجاد کند؟ اصلاحات از جایی و نقطهای شروع میشود که شما بپذیرید سیاستهای شما مشکلاتی به بار آورده باشد، چون اصلا اعتقاد نداشتند که سیاستهایش مشکلاتی با خود به همراه آورده است.
در بخشی از صحبتهایتان گفتید که آمریکا بنا بر دلایلی نمیخواست ایران پیشرفت کند، چه از لحاظ صنعتی و چه از لحاظ اقتصادی؛ آیا تا این میزان تأثیرگذار بود؟
تئوریهای توطئه این را میگوید، حاشا و کلا که صادق زیباکلام هم این را بگوید و این احمقانهترین استدلالی است که سلطنتطلبها به کار میبرند که چون ایران خیلی پیشرفت کرده بود، غربیها چشم دیدن ایران را نداشتند و... . اگر اینگونه باشد غربیها باید در کره جنوبی، برزیل، آرژانتین، اندونزی و ترکیه نیز انقلاب میکردند و در نسل کشورهایی که در ۲۰ تا ۳۰ سال گذشته اینگونه جهش اقتصادی کردند و از مدار عقبماندگی و توسعهنیافتگی خارج شدند نیز باید آمریکاییها انقلاب میکردند و نمیگذاشتند. خیر اینگونه نیست؛ حرفها از سوی افرادی است که طرفدار تئوریهای توطئه هستند.
سازمان اطلاعات امنیت تا چه اندازه میتوانست نقش بسزایی داشته باشد؟
سازمان اطلاعاتی و امنیتی ایران مانند بسیاری از کشورهای اقتدارگرا و حتی غیراقتدارگرا یک وظیفه برای خود تعریف کرده بود و یک مأموریت داشت و آن هم این بود که مخالفان را سرکوب کند و اصلا ساواک هیچوقت به دنبال این نرفت که چرا همه دانشجویان و روشنفکران و کانون نویسندگان ایران مخالف شاه هستند؟ تمام صحبتهای ثابتی را که گوش دهید، اصلا و ابدا این در حرفهایش نیست که مشکل و درد اصلی چه بود؟ ثابتی تنها وظیفهای که برای خود قائل بود، این بود که مخالفان سرکوب شوند، ولی پرداختن به این را که چرا نارضایتی و مخالفت به وجود میآید، اصلا و ابدا وظیفه خود نمیدانست و هیچگاه از خود نپرسید این چه مملکتی است؟ تنها دغدغه ثابتی این بود که چه کسی مخالف اعلیحضرت است و اگر در نظر خود جدی است، او را به زندان اوین بیندازد و اگر هم جدی نیست، به او تذکر دهد که مراقب باشد.