گزارشی از یک سفر کوتاه به سنندج و بررسی اوضاع اشتغال جوانان در استان کردستان
رؤیای داغ کار
تفاوتهای دیداری و شنیداری: استاندار کردستان به «شرق»گفته است نرخ بیکاری در کردستان تکرقمی شده و این استان رتبه اول کاهش بیکاری فصل پاییز را در کشور کسب کرده است
«کاک مراد» قدمهایش را به آرامی برمیدارد و سینهکش کوه را بالا میبرد. انگار نای بالارفتن ندارد. برف تا زانو آمده و سفیدیاش با آن نور شدید، چندچندان میشود و خودش را توی چشم فرومیکند و گاه سفیدی به سیاهی میگراید و هیچچیز دیده نمیشود. قدمهایش آهسته و آهستهتر شده و گویی تهمانده توان، تمام زورش را میزند تا تن نهچندان سنگین «کاک مراد» را با خود حمل کند. روی دوش «کاک مراد»، ماشین لباسشوییای جا خوش کرده. ماشینی با چندده میلیون قیمت که احتمالا قرار است در یک از طبقات بالایی خانهای در زعفرانیه تهران، سجاد مشهد یا هر جای دیگر، چرک را از لباسهای ناتمیز زنی با ظاهری شیک بزداید. یا قرار است پیراهن سفید مردی را که کراوات قرمز با آن ست میکند، بشوید.
حمیدرضا عظیمی
«کاک مراد» قدمهایش را به آرامی برمیدارد و سینهکش کوه را بالا میبرد. انگار نای بالارفتن ندارد. برف تا زانو آمده و سفیدیاش با آن نور شدید، چندچندان میشود و خودش را توی چشم فرومیکند و گاه سفیدی به سیاهی میگراید و هیچچیز دیده نمیشود. قدمهایش آهسته و آهستهتر شده و گویی تهمانده توان، تمام زورش را میزند تا تن نهچندان سنگین «کاک مراد» را با خود حمل کند. روی دوش «کاک مراد»، ماشین لباسشوییای جا خوش کرده. ماشینی با چندده میلیون قیمت که احتمالا قرار است در یک از طبقات بالایی خانهای در زعفرانیه تهران، سجاد مشهد یا هر جای دیگر، چرک را از لباسهای ناتمیز زنی با ظاهری شیک بزداید. یا قرار است پیراهن سفید مردی را که کراوات قرمز با آن ست میکند، بشوید.
سرما پاهای «کاک مراد» را کرخت کرده و دارد تا کمرش بالا میرود. انگار نور بدرنگ خورشید قصد آزار «کاک مراد» را دارد. شعاع نور، خیلی زود خودش را از تن خورشید جدا میکند و با سرعت روی سطح برف میکوبد و با همان سرعت خودش را مثل سوزن توی چشم «کاک مراد» فرومیکند. پاهای «کاک مراد» تا زانو توی برف میرود و انگار رغبت بیرون آمدن ندارد. سرما توی تن مراد پیچیده و از رگ و پیاش بالا میرود. کمی میایستد تا نفس پایینرفته بالا بیاید. نفسی که قرار است چون فرومیرود، ممد حیات باشد و چون برمیآید، مفرح ذات! اما اینجا، جایی در ارتفاعات بین عراق و ایران، از فرح هیچ خبری نیست. نفس که فرو میرود تن خسته را به امیدی سرپا نگه میدارد و چون برمیآید گاه کمی سرگیجه به همراه دارد و جلوی چشم را سیاه و سیاهتر نشان میدهد.
نفس خودش را توی ششهای «کاک مراد» میچرخاند و وارد خون میشود و توی قلب کمی میرقصد. انگار همراه خود شادی میآورد به این امید که وقتی بالا بیاید شاید بتواند کمی از غم نان بکاهد. نفس از قلب «کاک مراد» به مغزش میرسد. رؤیای خانهای سبز در جسم مراد میدمدم. دخترش «کژال» انگار رخت عروسی به تن کرده و در دامنه سبز و بهاری زاگرس خودش را پیچوتاب میدهد. مراد، دخترش را روی قاطری میبیند که دامادی سفیدپوش افسار اسب را گرفته و بهسوی خانهای کمی آن طرفتر درست در دامنه کوهی در زاگرس میبرد... .
«اردلان» از دور تن ایستادهای را تماشا میکند که روی دو زانو توی برف فرومیرود و با سنگینی ماشین لباسشویی که بر شانههایش خود را هوار کرده با صورت توی برف فرومیرود. اردلان خودش را روی سر «کاک مراد» میرساند و انگار کمی دیر شده است. و این روایتی است که هر زمستان سرد لابهلای کوههای زاگرس تکرار میشود... .
سوز و کار
هوا سرد است. سرما مثل «سِس» دور استخوانهای تن میپیچد و تا مغز استخوان فرومیرود. کار گیاه سِس همین است. خوشرنگ است و نسبتا زیبا اما کشاورزان آن را به نام سرطان یا پیچک زرد میشناسند. سِس سرما انگار که میخواهد شیره را از آوندهای گیاهی بیرون بکشد، دور استخوان میپیچد و تا مغزش نفوذ میکند و سوزی لرزآور کل تن را فرامیگیرد و کرختی از تن بالا میرود. هوای سنندج زمستانها اینطور است، توی استخوان میلولد و انگار انرژی تن را میخورد. تازه اینجا متن شهر است چه برسد به ارتفاعات زاگرس. آنجایی که گاه به سودای نان از آن بالا میروند و گاه پایینآمدنی ندارد.
چای داغ اینجا میچسبد. صبح خیلی زود به سنندج رسیده بودم، تا روشنایی هوا کمی وقت است. تا ساعت قرار مانده و توی خیابان سرما دارد قالب میشود. «کافه سنه» تابلویش خودنمایی میکند و انگار از دور دارد میهمانی را به صرف چای داغ، میهمان میکند. «آران» پشت پاچالش ایستاده. البته آن کافه و آن سر و وضع مدرن، پاچال ندارد احتمالا به آن کانتر میگویند شاید هم میز بار نمیدانم احتمالا یکی از این واژهها را برای کافهای که سر صبح قهوه سرو میکند، به کار میبرند.
«آران» یک چای لیوانی میریزد و خودش مشغول کار میشود. چای دوم، خوشوبش را آغاز میکند و از حالوهوای شهر صحبت به میان میآید. «آران» با تهلهجه کردی از اوضاعواحوال میگوید: اوضاع که بد نیست خدا را شکر. البته اینکه میگویم برای من است نه همه. برای من که با هزار زحمت توانستهام مغازهای دستوپا کنم و مشغول شوم، خوب است اما اینجا مشکل زیاد دارد. به «آران» تأکید میکنم که خبرنگارم. کارم راهرفتن در خیابان است و گزکردن معابر. توی خیابانها راه میروم و قصه آدمها را مینویسم. شاید گره از مشکلی باز شود؛ شاید... .
«آران» سر ذوق میآید و داستان را ادامه میدهد: مشکل ما در این شهر که چه عرض کنم، در کل استان بیکاری است. کافی است نزدیک ظهر تا عصر در خیابانهای شهر، راه بروید. خودتان میبینید چه خبر است. نمیدانم چرا استانهایی مثل ما بیشتر از دیگر جاها از کمی امکانات رنج میبرند. صحبت با «آران» به درازا میکشد و چای پشت چای و سیگار پشت سیگار. بحث به سیاست کشیده میشود... .
ماشین جلوی در کافه منتظر است تا به مقصد بعدی برویم. «پیمان احمدی» که تأکید دارد اسمش کامل برده شود، راننده پرایدی است که منتظر مانده تا به مقصد برساندم. او راننده یکی از این تاکسیهای اینترنتی است. انگار سینهاش پردرد است. تا مقصد، کلی درد دل کرد. حرفها و روایاتی که از مصائب دوران بیکاری داشت، روی دایره ریخته بود و با بغض آنها را روایت میکرد. میگفت: پدر و مادر پیری دارم که هر دو بیمارند. هزینههای زیادی هم روی دستم گذاشتهاند. رشتهام حسابداری است و برای کار هرجا که بگویید، رفتهام». بعد از نامهنگاریهایی گفت که در این سالها و تا همین چند ماه پیش انجام داده است. میگفت: هرجا که فکر کنی، نامه نوشتهام. به آقای رئیسی، به استاندار، به مدیر کل کار و از هیچکس خبری نشد. حتی حال مرا نپرسیدند. خلاصه به هرکسی که فکر کنی، رو زدهام تا جایی مشغول شوم. مدرک دانشگاهی دارم و تجربه، اما انگار بخت من را ملخ خورده است». لابهلای حرفهایش، «آقای مهندس» صدا میزد و این تصور را داشت شاید از دست خبرنگاری پیاده، کاری بربیاید! حرفهایش دائم توی گوش تکرار میشد که میگفت: «به هر کسی که بگویی رو زدهام» و شاید این «آقای مهندس» هم یکی از آن «هرکس»هایی است که او در ذهن دارد و رو میزند که «اگر کاری برای من از دستت برمیآید، انجام بده» و عرق سرد زیر لباس مثل زنبور میگزیدم. اینها را که میگفت، یاد صحبتهای یکی از مسئولان استان کردستان افتادم، به گمانم مدیر کل تعاون کار و رفاه اجتماعی کردستان بود که همین چندی پیش گفته بود: مکاتباتی که انجام شده، یکییکی و به دقت مطالعه میشود و هرکدام را بهصورت مستقل پاسخ میدهیم.
میدان 12 فروردین
ساعت از ظهر گذشته. نوید راهنمای سنندجگردی است. در یکی از کارخانههای صنعتی واقع در شهرک صنعتی شماره یک سنندج مشغول است. او هم بیکاری را معضل اصلی سنندج و در کل کردستان میدانست. میگفت: از شهرک صنعتی تا میدان 12 فروردین پیاده برویم، ببین چه میبینی؟ دو طرف جاده پر است از ماشینهایی که به ردیف ایستادهاند و هرکس که باغی داشته میوهها را بار زده و آورده است بفروشد. آنطرفتر کسانی را میبینی که روی وانت خود مقداری جنس ریختهاند و به امید فروش آن به خلقالله به خیابان آوردهاند. میگفت: سنندج دو یا سه کارخانه تولیدی بیشتر ندارد. شروع میکند به نامبردن تکتک آنها. بعد ادامه داد: در شهرک صنعتی عموما کارگاههای کوچک و چندنفره، فعالیت میکنند. مگر اینها میتواند کفاف اشتغال این همه آدم در این شهر را بدهد. بعد سیگاری آتش زد تا کمی اعصابش آرام شود. میگفت: من دلم برای همشهریانم میسوزد، مگر اینها چه گناهی کردهاند؟ ما اینجا متولد شدهایم. نمیشود که همه ما شال و کلاه کنیم و برای لقمهای نان راهی دیار غربت شویم. نمیشود که همه ما راهی کوه و دشت شویم و جنس قاچاق روی دوشمان بگذاریم و راهی شهر و دیار کنیم. میگفت: شهر به این کوچکی نباید مثل تهران باشد. من میکروبیولوژی خواندهام اما سالها تهران زندگی کردهام. با مسائل شهرهای بزرگ آشنا هستم. نمیشود این شهر با این میزان جمعیت مسائلش مثل تهران باشد، باید فکری کرد.
دور میدان 12 فروردین قطارقطار وانتبار و نیسان ایستادهاند. یکی سیبزمینی و پیاز میفروشد و دیگری پرتقال. یکی خیار باز زده و دیگری بادمجان. یکی از آنها بدون اینکه تمایلی به نامبردن از خودش باشد، میگفت: چه کار کنیم. والله که مجبوریم. میآییم اینجا از صبح تا شب میوه میفروشیم، سیبزمینی و پیار میفروشیم تا بتوانیم خرج زن و بچهمان را دربیاوریم. یک روز بازار خوب است و روز دیگر بد. دور میدان را نگاه کن. دو طرف جاده تا ترمینال سنندج را قدم بزن. مگر این شهر چقدر میوه لازم دارد. مگر این شهر چقدر سیبزمینی و پیاز نیاز دارد. مگر این شهر چقدر دستفروش نیاز دارد. صدایش از فرط عصبانیت دورگه شده است. میگفت: اینهایی که میبینی، بخشی از دستفروشهاست. سری به خیابانهای شهر بزن تا خودنت ببینی.
داستان خیابانهای این شهر، داستان درد است. کردستان پر از درد است. هر جایش را که سر بکشی، درد توی تنت میپیچد و آه از نهادت برمیآید. احتمالا باید کسانی باشند که به سؤالات مطرحشده در این زمینه پاسخ بدهند؟
روایت آقای استاندار
بیکاری بهعنوان معضلی همهگیر، ابعاد مختلفی دارد. اگر قرار باشد به دیده انصاف بنگریم، باید صحبتهای مسئولان درباره دیدههای میدانی را بشنویم؛ زیرا که از منظر آمار، بیکاری ممکن است تعریفی غیردیداری داشته باشد. اسماعیل زارعیکوشا، استاندار کردستان، در گفتوگو با «شرق» بر این موضوع تأکید دارد. وقتی از او درباره حجم انبوه بیکاران در معابر شهر سنندج سؤال میشود، پاسخ میدهد: معابر و میادین شهر، محل اجتماع کارجویان است. شما نمیتوانید آمار کارجویان یا بهاصطلاح جمعیت بیکاران را از میادین شهر استخراج کنید و براساسآن نتیجه بگیرید.
زارعی میگوید: ما باید ملاک مشخصی درباره آمار و ذکر آن داشته باشیم. اگر اینطور نباشد، هرجومرج عددی و آماری در کشور رخ میدهد؛ بنابراین از نظر ما نهاد صاحب صلاحیت برای آماردهی در کشور، مرکز آمار ایران است و براساس دادههای این مرکز، آمار بیکاری در کردستان، کاهش یافته است.
او در پاسخ به این سؤال که در سنندج کارخانههای صنعتی اندکی وجود دارد و در شهرک صنعتی بیشتر کارگاههای کوچک داریم، گفت: شما برای جنعبندی آمار بیکاری و مقایسه آن نمیتوانید کردستان را مثلا با شهری مانند اصفهان که شهری صنعتی است، مقایسه کنید. کردستان ۱۴۰۲ را باید با کردستان ۱۴۰۱ مقایسه کرد.
استاندار کردستان در ادامه گفت: بنابراین ملاک ما دیدههای میدانی نیست و برای این موضوع، همانطورکه عرض کردم، ملاک دادههای مرکز آمار ایران است. براساساین نرخ بیکاری در مقایسه با سال گذشته، در استان کردستان ۱۳.۸ درصد بود که امسال به ۹.۷ درصد رسیده است.
زارعی گفت: اینکه بخواهیم بر مبنای دیدهها و شنیدهها آمار بسازیم یا فضایی ایجاد کنیم که موجب یأس شود، از اصحاب رسانه به دور است. ما باید بتوانیم با انصاف و منطبق بر واقعیات و مستندات صحنه، امیدآفرینی کنیم. اگر هم نقدی در کارکردها وجود دارد، حتما نقدپذیر هستم و از نقد سازنده استقبال میکنم. براساساین هم نشستهای زیادی با اصحاب رسانه به صورت مکرر برگزار کردیم تا ابهامات و مشکلات موجود در نظر آنها رفع شود؛ چون ما معتقدیم خبرنگاران در ردیف اول مطالبهگری قرار دارند و رسالت اصلی آنان نیز مطالبهگری است.
محمود کریمیبیرانوند، معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز دیروز در نشست کارگروه اقتصادی، اشتغال و سرمایهگذاری خراسان شمالی درباره وضعیت بیکاری گفت: فضای کسبوکار در دولت سیزدهم مسیر رو به رشد داشته است؛ بهطوریکه از تابستان ۱۴۰۰ تا ۹ماهه امسال آمارها نشان میهد بازار کار در استانها رو به رشد بوده است.
او ادامه داد: نرخ مشارکت اقتصادی نیز با نیمدرصد افزایش به ۴۱.۵ درصد رسید و جمعیت شاغل و جمعیت فعال نیز افزایش یافت.
معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، گفت: میزان ورودی به بازار کار در این دولت در پاییز امسال ۶۱۲ هزار نفر ثبت شده است که این رقم از تابستان سال ۱۴۰۰ تا پاییز امسال روند مثبت و صعودی داشته و به صورت پلکانی افزایش یافته است.
کریمیبیرانوند تأکید کرد: همچنین خالص اشتغال هر فصل در کشور از تابستان ۱۴۰۰ تا ۹ماهه امسال روند صعودی و مثبت داشت؛ بهطوریکه در سه فصل اول امسال براساس گزارش مرکز آمار، خالص اشتغال بیش از ۷۰۰ هزار نفر بود.
او گفت: اکنون ۸.۱ درصد از جمعیت شاغل کشور اشتغال ناقص دارند، به این معنا که این افراد کمتر از ۴۴ ساعت در هفته کار دارند که البته تلاش میشود تا پایان دولت سیزدهم، این وضعیت بهبود یابد.
معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با اشاره به نرخ بیکاری دانشآموختگان گفت: نرخ بیکاری در میان دانشآموختگان دانشگاهی نیز در دو سال اخیر از ۱۳.۸ درصد به ۱۱.۴ درصد رسیده است و براساساین اختلاف در بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی و کل بیکاران به ۳.۵ درصد رسیده است.
کریمیبیرانوند با اشاره به اینکه دولت توجه خاص به اشتغال بانوان دارد، اظهار کرد: افزایش ۵۰۰ هزارنفری جمعیت فعال بانوان، افزایش ۶۰۰ هزارنفری جمعیت شاغل بانوان و کاهش ۵۰ هزار نفر جمعیت بیکار زنان از دستاوردهای این دولت است.
او در ادامه گفت: نرخ بیکاری زنان در این دولت از ۱۵.۷ درصد به ۱۴.۲ درصد و نرخ بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی این قشر نیز از ۲۲.۶ درصد به ۱۹.۴ درصد رسیده است و نیمی از بانوان فارغالتحصیل دانشگاهی کشور شاغل هستند.
معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، خاطرنشان کرد: این دستاوردها در نتیجه اهتمام دولت برای بهبود فضای کسبوکار به دست آمده است و نشان از پاسخگوبودن مسئولان در این دولت در زمینه اشتغال دارد. قاعده این است که وقتی کسی مسئولیت میپذیرد، به همان میزان هم باید پاسخگو باشد. این موضوع استثنا هم ندارد. برای تکمیل این گزارش و چگونگی روند مدیریت بیکاری در استان کردستان، یک طرف کارجویان هستند که به طور طبیعی، از اوضاع گله دارند. بیشتر آنها از نمایندگانی که به مجلس فرستادهاند، این انتظار را دارند که برای رتق و فتق امور آنها تلاش کنند. دراینمیان هرچند ممکن است برخی از کارجویان در کردستان یا دیگر مناطق کشور از نمایندگان درخواستهایی داشته باشند که از حیطه وظایف یک نماینده، خارج است؛ اما دستکم میتوان از نمایندگان این انتظار را داشت که برای تسهیل امور با توجه به کرسیای که در اختیار آنهاست، تلاش کنند.
تماس با نمایندگان شهر سنندج، به در بسته خورد و تماسهای مکرر در فاصله حدود ۲۴ ساعت، بیپاسخ ماند و حتی پیامکهای ارسالی نیز پاسخ داده نشد. در چند بار تماس با یکی از نمایندگان کردستان، شماره او به قول پاسخدهنده، دایورت شده بود.