|

روایت کوتاه از پایان زندگی یسنا شجاعی، دختر ۱۱ساله

«دیگه از زندگی سیر وابیم»

«یسنا را ساعت 12 شب به بیمارستان رساندند و در نهایت پس از تلاش‌های فراوان در ساعت شش صبح فوت شد».

«دیگه از زندگی سیر وابیم»

پردیس ربیعی: «یسنا را ساعت 12 شب به بیمارستان رساندند و در نهایت پس از تلاش‌های فراوان در ساعت شش صبح فوت شد».

یسنا شجاعی فقط ۱۱ سال داشت که در یاسوج به زندگی خودش پایان داد. قبل از خودکشی نامه‌ای برای زن‌عمویش نوشت و رفت. جسد او دیروز در مرکز استان کهگیلویه‌وبویراحمد، شهر یاسوج، تشییع شد.

‌پدرش به دلیل برق‌گرفتگی قطع نخاع شده بود و مادرش هم بعد از طلاق خانه را ترک کرده بود، برای همین این کودک نزد پدربزرگش زندگی می‌کرد.

‌یسنا در‌ نامه‌ای که به‌عنوان وصیت نوشته بود، به زن‌عموی خود که در همسایگی پدربزرگش زندگی می‌کند، سفارش کرده بود مواظب خواهرش باشند و بعد هم چشم از جهان فروبسته بود. دخترک در هنگام مرگ دلواپس خواهر کوچک‌تر از خودش بود که دیگر او را نخواهد دید.

لایحه منع خشونت علیه زنان

در دیشموک و  ایلام و لرستان و کرمانشاه خودکشی و خودسوزی کودکان و نوجوانان بیشتر از دیگر نقاط گزارش می‌شود و در این مدت توجه‌ لازم به سیاست‌های مربوط به لایحه منع خشونت علیه زنان نشد؛ زیرا در لایحه هم این مسائل پیش‌بینی شده است. حتی یسنا پیش از خودکشی خطاب به زن‌عمو رضوان خود نامه‌ای به لری نوشته بود و در آن اشاره کرده بود که از زندگی خسته شده. بسیاری از وسایل‌هایش را هم به خواهر و دختران فامیل که سن و سال‌شان حدودا دور و بر خودش بود، بخشیده بود.

یسنا در نامه نوشته بود «گوشی‌م تی خوت یادگاری» و به زن‌‌عمو رضوان گفته بود که گوشی‌ام برای خودت به یادگار بماند.

یسنا پشیمان شده بود

‌این دختر کوچک با اینکه نوشته بود «از زندگی سیر وابیم»؛ ولی طبق برخی داده‌ها پشیمان شده بود.

یسنا با قرص عدس خودکشی کرده بود. قرص عدسی که لابه‌لای نخودهای داخل کیسه برای جلوگیری از خراب‌شدن نخودها گذاشته بودند. نامه را نوشته بود و آن را به یکی از دوستانش داده بود تا بعد از مرگ به خانواده‌اش بدهد. این در حالی است که یکی از نزدیکان یسنا شجاعی از روز خاک‌سپاری یسنا می‌گوید: هنگام خاک‌سپاری خودم را به یاسوج رساندم. پدرش روی ویلچر بود و فقط نگاه می‌کرد. فکر کنم به خاطر بیماری‌ای که درگیر آن است، دقیقا متوجه نبود یا دست‌کم توان واکنش نشان‌دادن نداشت. یسنا با قرص عدس خودکشی کرده بود. یکتا، خواهر کوچک‌ترش، هم با عمویش آمده بود. یسنا از غصه دوری مادرش و ویلچرنشینی پدرش طاقتش طاق شد و دست به خودکشی زد. وضع مالی بدی نداشتند. مادرش پس از اینکه پدرش دچار برق‌گرفتگی و فلج شد، طلاق گرفت و با پسرعمه‌اش ازدواج کرد. خانواده پدر یسنا می‌گفتند یسنا دو عموی مجرد دارد. دست‌کم با اینها ازدواج کن و به خاطر بچه‌های کوچکت بمان و از خانه نرو. اما مادر نپذیرفت با یکی از برادرشوهرهای هم‌سن‌و‌سال خودش ازدواج کند و رفت... . قرص عدس داخل گونی نخودها بود. برای این گذاشته بودند که نخودها خراب نشود. او هم از یک‌ طریق که نمی‌دانم کی و کجا فهمیده بود این قرص کشنده‌ است، برداشت و خورد. به هیچ‌کس هم چیزی نگفت تا اینکه حالش بد شد. باز هم نگفت با خودش چه کرده و بدتر شد.

‌بیمارستان که رفتند، دست آخر دخترک زبان‌بسته اقرار کرد قرص عدس خورده. دیگر کار از کار گذشته بود. یسنا نه طاقت دوری مادر داشت، نه طاقت ویلچرنشینی پدر. غمخوار خواهرش بود و دلواپس یکتا... .

‌کار از کار گذشته بود

‌طبق گفته پزشک معالج زمانی که یسنا را به بیمارستان رساندند، کار از کار گذشته بود. مدام برای زنده‌ماندن به هر‌کسی از کادر درمان که دور و برش بود، التماس می‌کرد که کاری کنند تا زنده بماند. شوخی نیست. قرص عدس خورده بود. به پزشک معالجش می‌گفت: «عمو تو را به خدا کاری کن حداقل به خاطر خواهرم زنده بمانم. حالم خوب نیست، نفس‌کشیدنم یک‌‌طوری شده». حتی لحظات پایانی هم به فکر خواهر کوچک‌ترش بود. همان یکتا که با نامه یسنا در دست و چشمانی اشک‌بار پشت در اتاق CPR منتظر یسنا بود که سالم و زنده بیرون بیاید؛ اما نشد... .