|

گفت‌وگو با دکتر مجید فولادیان، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه فردوسی مشهد

مهاجران افغانستانی بهترین مهاجران برای ایران هستند

هیچ سیاستی در حوزه‌ مهاجران نداریم

دست‌کم 50 سال است که مهاجران افغان یا افغانستانی - واژه چندان اهمیتی ندارد وقتی اصل ماجرا همچنان همان است که بود - برای کار و زندگی به ایران مهاجرت می‌کنند. بعضی از آنها ایران فرهنگی و زبان فارسی را دوست دارند و می‌خواهند اینجا بمانند، بعضی‌ها از بی‌سرنوشتی، بی‌هویتی و تحقیرشدن خسته می‌شوند و به کشورهای توسعه‌یافته مهاجرت می‌کنند، بعضی‌ها هم وقتی دارند در خیابان راه می‌روند، گیرِ «افغانی‌بگیر»ها می‌افتند و «ردّ مرز» می‌شوند و به افغانستان برگردانده می‌شوند؛

مهاجران افغانستانی بهترین مهاجران برای ایران هستند

ابراهیم احمدی‌نیا: دست‌کم 50 سال است که مهاجران افغان یا افغانستانی - واژه چندان اهمیتی ندارد وقتی اصل ماجرا همچنان همان است که بود - برای کار و زندگی به ایران مهاجرت می‌کنند. بعضی از آنها ایران فرهنگی و زبان فارسی را دوست دارند و می‌خواهند اینجا بمانند، بعضی‌ها از بی‌سرنوشتی، بی‌هویتی و تحقیرشدن خسته می‌شوند و به کشورهای توسعه‌یافته مهاجرت می‌کنند، بعضی‌ها هم وقتی دارند در خیابان راه می‌روند، گیرِ «افغانی‌بگیر»ها می‌افتند و «ردّ مرز» می‌شوند و به افغانستان برگردانده می‌شوند؛ که البته بسیاری از این ردمرزشده‌ها، دوباره به ایران برمی‌گردند و کسانی هم هستند که از ردمرزهای پیاپی و بی‌سرانجامی به ستوه می‌آیند و ترجیح می‌دهند زندگی پناه‌جویانه‌شان را در کشوری اروپایی ادامه دهند. وجه مشترک این گریزها از ایران، جست‌وجو برای ثبات است و داشتن چشم‌اندازی روشن از آینده. قرارگرفتن ایران در منطقه‌‌ای ناآرام از یک سو و بی‌برنامه‌بودن دولت مرکزی در حوزه‌های مختلف، از جمله مهاجران از سوی دیگر، وضعیت بغرنجی را پدید آورده است. هرازگاهی صدای اعتراض بخشی از مردم درباره حضور مهاجران غیرقانونی و بدون مدرک در کشور بلند می‌شود و از طرف دیگر، مهاجران افغانستانی از امکانات حداقلی زندگی برخوردار نیستند و از همه مهم‌تر، هیچ دورنمایی برای اقامت دائم یا کسب تابعیت ایران نمی‌بینند، حتی اگر حدود 50 سال در ایران زندگی کرده باشند.

با دکتر مجید فولادیان، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه فردوسی مشهد، درباره وضعیت مهاجران افغان، دولت ایران و جامعه میزبان گفت‌وگو کردیم تا ببینیم آیا ما مردم مهاجرستیزی هستیم یا مهاجرپذیر؟ دولت ایران چطور؟ نقش مهاجران در ادغام اجتماعی و پذیرفته‌شدن در کشور میزبان چیست؟

 

‌ آیا ما با بحران مهاجران افغان در ایران روبه‌رو هستیم؟

پاسخ‌دادن به این سؤال سخت است، از این جهت که آمارهای متناقضی از تعداد مهاجران افغانستانی در ایران داریم، چهار، پنج تا هشت میلیون؛ و تا زمانی که عدد و رقم دقیقی نداشته باشیم، از هیچ کلمه‌ای نمی‌توانیم استفاده کنیم، چه بحران، چه موج بزرگ، چه هر عبارت دیگری. اما طبق گفته‌های مسئولان می‌شود برداشت کرد که موج بزرگی از مهاجرت، مخصوصا بعد از دور دوم قدرت‌گرفتن طالبان در افغانستان شکل گرفته است. به نظر من دقیق‌تر این است که بگوییم کشور ما، ایران، در این بازه زمانی ظرفیتش کم است. فرض کنید کسی وضعیت اقتصادی نامناسبی دارد و اگر چهار نفر میهمان به خانه‌اش بیایند، نمی‌داند چه کار کند و به مشکل بزرگی برمی‌خورد. اگر فیلم «مهمان مامان» را دیده باشید، چنین وضعیتی است. ولی کسی که وضع مالی‌اش خوب باشد، حتی اگر 20 نفر میهمان هم به خانه‌اش بروند، مشکلی نخواهد داشت و می‌تواند از آنها پذیرایی کند. فرد اول با حضور چهار میهمان به مشکل می‌خورد اما فرد دوم با 20 میهمان هم وارد شرایط بحرانی نمی‌شود. بنابراین مفهوم بحران هم امری نسبی است و مطلق نیست.

‌ بعد از سقوط جمهوریت و قدرت‌گرفتن دوباره طالبان، میلیون‌ها افغانستانی به ایران پناه آوردند، اردوگاه‌هایی در نواحی مرزی تشکیل شد، صدها مددکار ایرانی و افغان ساکن ایران برای کمک‌کردن به این پناه‌جویان به آنجا رفتند و به صورت داوطلبانه، ماه‌ها در شرایط سخت آب‌وهوایی و بی‌امکاناتی مناطق مرزی، آنجا ماندند تا مشکلات اولیه پناه‌جویان را برطرف کنند. یادم هست که حتی با کمک‌های خیریه مردم، برای هزاران پناه‌جو، به صورت روزانه صبحانه‌ یا یک وعده غذای گرم تهیه می‌کردند. چه اتفاقی می‌افتد که از این موج همدلی فراگیر به هشتگ اخراج افغان مطالبه ملی می‌رسیم که به صورت روزانه محتوا تولید می‌کند؟ البته اغلب این محتواها دروغ و جعلی هستند. از طرفی به نظر من حداقل در صد سال اخیر، ایران در مبحث اقتصادی وضعیت باثباتی نداشته که بگوییم در این بازه زمانی مردم از رفاه نسبی برخوردارند و می‌توانند پذیرای مهاجران باشند.

ببینید، مطالعات جهانی زیادی در این حوزه انجام شده‌ و این اتفاق منحصر به ایران نیست. در آمریکا پیمایش‌های متعددی درباره مهاجرت چینی‌ها به این کشور انجام شده‌ است. در دوره‌هایی که بحران اقتصادی در آمریکا زیاد می‌شود، مردم، چینی‌ها را رقیب خودشان می‌دانند. اما در دوره‌ای که وضعیت اقتصادی آمریکا بهبود پیدا می‌کند و چینی‌ها در ساختن راه‌آهن مشارکت می‌کنند، افکار عمومی آمریکایی‌ها به سود چینی‌ها می‌شود. در دوره دیگری که آمریکایی‌ها وارد بحران اقتصادی می‌شوند، باز هم افکار عمومی نسبت به چینی‌‌ها منفی می‌شود. بنابراین این اتفاق در هر جای دنیا ممکن است بیفتد و مخصوص ایران نیست. بگذارید حرف شما را دقیق‌تر کنم. کشور ما، همیشه در یک سطح از مشکلات قرار نداشته و سطوح متفاوتی از بحران را تجربه کرده است. به طور مشخص در دوره ریاست‌جمهوری آقای روحانی، تورم کنترل می‌شود، قدرت خرید مردم افزایش پیدا می‌کند و رفاه نسبی در جامعه ایجاد می‌شود. وقتی مهاجران افغانستانی در چنین شرایطی وارد می‌شوند قدرت همدلی مردم ایران وجود دارد. چرا؟ چون ایرانی‌ها وارد مشاغل بالادست شدند و مشاغل فرودست هم خالی مانده و اتفاقا نیاز به نیروی کاری هست که این مشاغل را بر عهده بگیرد و چون مهاجران از این دسته هستند، در این مشاغل کار می‌کنند و همه چیز پیش می‌رود و مشکلی پیش نمی‌آید. اما در دوره‌ای که مشکلات زیاد می‌شود، مثل چند سال اخیر که تورم‌های 50‌، 60 درصدی را در هر سال تجربه می‌کنیم، به عبارت دیگر، تقریبا در هر سال یک‌سوم از سفره مردم ایران از بین می‌رود، شرایط فرق می‌کند. دولت هم که مشکلات جهانی‌‌اش بیشتر شده است. مجموع این شرایط در اقتصاد ایران باعث شده طبقه متوسط مردم ایران به طبقه فرودست منتقل شوند و طبقه فرودست هم به حاشیه بروند. در همین مشهد و احتمالا بقیه شهرها هم به همین صورت، محل سکونت مردم در دو سه سال اخیر، حداقل یک منطقه پایین‌تر رفته است. خانواده‌ها از مرکز شهر به محلات‌ پایین‌تر و افراد محلات پایین‌تر به خارج از شهرها رفته‌اند و در روستاهای ضعیف ساکن شده‌اند. اینها همه داده‌های مهمی هستند که باید بهش آنها توجه کرد. این داده‌ها نشان می‌دهند که در سه چهار سال اخیر وضع مردم ایران مشکل‌تر از پیش شده است. این مشکل خیلی جدی را که در اقتصاد به وجود آمده و هم رکود و هم تورم داریم، نباید دست‌کم بگیریم و اتفاقا به نظر من خیلی بحث جدی‌ای است. مسائل اجتماعی ما دارد تشدید می‌شود. در این بحران‌ها، اقشار زیادی آسیب می‌بینند. معمولا آسیب از فرودست‌ترین اقشار جامعه شروع می‌شود تا به طبقات بالا برسد. فرودست‌ترین اقشار در جامعه ایران چه کسانی هستند؟ اول، ایرانی‌های بدون شناسنامه یا فاقد هویت. به نظر من وضع این قشر، از مهاجران افغانستانی هم بحرانی‌تر است. چون حتی مدرسه‌ها هم فرزندان‌شان را ثبت‌نام نمی‌کنند. در حالی که اگر اینها یک مدرک شناسایی افغانستانی داشته باشند می‌توانند در مدرسه ثبت‌نام شوند. بعد از ایرانی‌های بدون شناسنامه، به مهاجران افغانستانی می‌رسیم که چند دسته هستند. یک گروه، آنهایی که جذب جامعه ایران شدند و برای تعدادی از آنها شناسنامه صادر شده است. گروه دیگر، مشغول فعالیت‌های اقتصادی هستند. اما گروه فرودست این مهاجران، مخصوصا کسانی که در سال‌های اخیر وارد ایران شده‌اند، وضع اقتصادی بسیار بدی دارند. اما برگردیم به سؤال شما، آن افکار عمومی که ایده ضد مهاجرت را می‌سازد، منحصر به ایران نیست. همان‌طورکه گفتم در آمریکا هم وضعیت همین‌طور است و هر وقت بحران اقتصادی زیاد می‌شود، ضدیت با مهاجران در افکار عمومی به شدت افزایش می‌یابد.

‌ اما کشور ما با کشورهای دیگر، حداقل کشورهای توسعه‌یافته اروپای شمالی و مرکزی که اطلاع دارم، یک فرق مهم و اساسی دارد. این کشورها، به صورت برنامه‌ریزی‌شده به دنبال جذب مهاجر هستند تا مسیر توسعه خودشان را پیش ببرند. مثلا در سال گذشته بیش از 10 هزار ایرانی در آلمان پناهنده شده‌اند. اما چنین چیزی را در کشور خودمان نمی‌بینیم. شاید بخشی از ناراحتی که گاهی نسبت به مهاجران وجود دارد به همین دلیل است که دولت‌های ما هیچ‌وقت نخواستند به یک مهاجر افغان، هویت بدهند.

بحث همین است. چه در آلمان، ایتالیا و چه ایران، بحران جمعیت، مسئله مهمی شده است. سیاست‌های مختلفی تعیین می‌شود. برای مثال، سال گذشته 20 هزار میلیارد تومان بودجه برای طرح جوانی جمعیت صرف شد که این بودجه چندان موفقیت‌آمیز نبود و دلیلش هم از همان ابتدا برای ما روشن بود و اعلام کردیم که ما نمی‌توانیم این‌طور جمعیت را افزایش بدهیم.

‌ با وام و ماشین و...

دقیقا. تازه اگر هم موفق بشویم، جمعیت چه کسانی را زیاد کرده‌ایم؟ طبقه فرودست در حاشیه شهر. طبقه متوسط که برای وام 50، 60 میلیونی و یک ماشین، بچه‌دار نمی‌شود. طبقه فرودست همین الان هم در بحران‌ اقتصادی است. طبق گزارش‌های رسمی بیش از دو میلیون کودک کار در ایران داریم، بالاخره این کودک‌ها تحصیل نمی‌کنند و ما در واقع می‌خواهیم جمعیت اینها را زیاد کنیم. این یعنی افزایش بحران. در حالی که همان بودجه را دولت می‌تواند صرف توانمندسازی این کودکان کند که به صورت خودکار، احتمالا به افزایش جمعیت کمک خواهد کرد. اما یکی از سازوکارهای خوبی که کشورهای مختلفی آن را اجرا کرده‌اند، مهاجرپذیری است. ما هم باید سیاست‌های پذیرش و جذب مهاجر را برای کشور خودمان داشته باشیم و این مهاجران بعد از طی مراحلی به شهروند ایران تبدیل شوند؛ کاری که خیلی از کشورها دارند انجام می‌دهند. خب مسئله اینجاست که در کشور ما هیچ نظام سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری محوری وجود ندارد که فهرستی از نیازها را داشته باشد و بر اساس آن، برای حل مشکلات، سیاست‌گذاری کند. بخش عمده‌ای از مهاجرانی که چند دهه پیش وارد ایران شدند، در اینجا شروع به کار کردند، جذب بدنه شدند و فوق‌العاده دارند کار می‌کنند، ولی ما حتی اینها را هم جذب نکردیم، این گروه همچنان فاقد مدرک هویتی‌اند، فرزندان‌شان نه ایرانی محسوب می‌شوند و نه افغانستانی، و این معضل خیلی بزرگی است. در نتیجه مهاجرت دوم اینها اتفاق می‌افتد. الان با مسئله‌ای مواجهیم که آن دسته از مهاجران افغانستانی که در ایران زندگی کردند و از امکاناتی مثل آموزش و پرورش استفاده کرده‌ و توانمند شده‌اند، خیلی هم سختی کشیده‌اند و بسیار قدردان هستند، الان دارند به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند. از طرف دیگر، به نظر من از دولت در شرایط کنونی نمی‌شود چندان انتظار داشت، چون قدر طیفی از جوان‌های خودش را که فوق‌العاده توانمند شده‌اند و برایشان از بودجه عمومی هزینه شده است هم نمی‌داند. اینکه بخواهیم انتظار داشته باشیم به فکر مهاجران باشد و آنها را حفظ کند، عجیب‌وغریب است. ولی خب راه درستش این است و باید این کار را انجام بدهد. باید مهاجرانی را که به ایران آمده و خودشان را توانمند کرده‌اند، با سیاست‌هایی جذب جامعه کند، به آنها هویت ببخشد و از این وضعیت خارج‌شان کند. متأسفانه ما هیچ سیاستی نداریم. الان که داریم با هم حرف می‌زنیم، واقعا از وضعیت مهاجرانمان بی‌اطلاع هستیم، نمی‌دانیم چند نفر هستند، در چه وضعیتی هستند، چه سیاستی برای جذب گروهی از آنها یا دفع عده‌ای دیگر داریم، هیچ چیزی نمی‌دانیم و این بدترین وضعیتی است که در آن قرار گرفته‌ایم. من فکر می‌کنم به شدت به مهاجرپذیری نیاز داریم و بهترین مهاجران برای ایران، از نظر من مهاجران افغانستانی هستند. دلیلش هم از نظر فرهنگی و هم از نظر زبانی است. این مهاجران به زبان فارسی حرف می‌زنند. خودتان مهاجرت کرده‌اید و می‌دانید که زبان چقدر متغیر مهمی است. این متغیر در ایران حل شده است. بخش بسیار زیادی از هزینه‌های ایران در قبال مهاجران خارجی با این هم‌زبانی از بین رفته است. چون اگر مهاجران افغانستانی، فارسی‌زبان نمی‌بودند، اولین کاری که دولت ایران باید انجام می‌داد این بود که مثل کشورهای دیگر دنیا، کلاس‌های زبان رایگان برگزار می‌کرد تا مهاجران، اولین مرحله را پشت سر بگذارند تا بعد به مراحل دیگر برسند. این مسئله زبان الان اصلا وجود ندارد. تقریبا همه این مهاجران، زبان فارسی بلدند و از نظر فرهنگی هم به ما نزدیک‌اند، خیلی‌ها خودشان را عضوی از یک ایران بزرگ و متعلق به ایران فرهنگی می‌دانند که واقعا هم به نظر من همین‌طور است. ولی می‌بینیم که همین آدم‌ها در این کشور جایگاهی را که باید، پیدا نمی‌کنند. همان‌طورکه گفتم متأسفانه ما هیچ سیاستی در قبال ادغام این مهاجران در جامعه خودمان نداریم.

‌ درباره مسئله زبان که گفتید، بعد از موج اخیر مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران، با بسیاری از جوانان صحبت کردم، وقتی می‌پرسیدم چرا از ایران (به اروپا یا کشورهای دیگر) مهاجرت نمی‌کنید؟ می‌گفتند کجا برویم؟ مردم اینجا هم‌زبان ما هستند و به زبان فارسی صحبت می‌کنیم. یا مثلا موارد متعددی از این پناه‌جویان را دیدم که چند هفته بعد از مهاجرت‌شان به لهجه تهرانی صحبت می‌کردند. به نظرم خیلی عجیب و مهم است که کسی بدون مواجهه قبلی با این گونه زبانی، بتواند خودش را سریع وفق بدهد، احتمالا با این هدف که زودتر ادغام شود و به جایگاه بالاتری برسد و ما این ظرفیت و اشتیاق را داریم از بین می‌بریم. مدتی پیش سازمانی به نام سازمان ملی مهاجرت تشکیل شد و عده‌ای امیدوار شدند که بالاخره قرار است تغییری اتفاق بیفتد. اما دیدیم که همچنان با همان نگاه امنیتی و محدودکننده می‌خواهند مسئله مهاجران را مدیریت کنند. به نظر شما چه مشکلی وجود دارد که بخش تصمیم‌گیر متوجه نمی‌شود که با محدودکردن و امنیتی‌کردن فضا‌، نمی‌تواند به نتیجه برسد؟

دو متغیر اینجا وجود دارد؛ متغیر اول، اجتماعی است که توضیح دادم، اگر وضع اقتصادی بهتر می‌بود، طبقه متوسط حمایت می‌کرد و نمی‌گذاشت این بحران به این شکل ایجاد شود. متغیر دوم که خودتان هم به آن اشاره کردید، تفوق نگاه غیراجتماعی و غیراقتصادی و حاکم‌شدن و قدرت‌گرفتن این نگاه در مقابل نگاه اجتماعی است. متأسفانه در ایران، این نگاه بر نگاه اجتماعی غلبه دارد و این غلبه خودش را در همه جا و در همه مسائل نشان می‌دهد. من بارها به دوستان گفتم که شما می‌توانید بسیاری از مسائل جامعه را با نگاه اجتماعی در زمان حل کنید. اما همیشه دنبال ایده‌های ضربتی هستید که جنس‌شان همین است. همه چیز را صفر و یک و خیلی ساده می‌بینند. یعنی پیچیدگی‌های پشت مسئله و پیامدهای ناخواسته یک مسئله را نمی‌توانند ارزیابی کنند و به همین دلیل، کارهای فوری با پیامدهای ویرانگر وسیع انجام می‌دهند. ولی در آن لحظه کار خودشان را راه می‌اندازند و آن مسئله کوچک را به ظاهر حل می‌کنند. ولی با هر یک مسئله چندین مسئله بزرگ دیگر به وجود می‌آید. ما الان در چنین وضعیتی هستیم. احتمالا خواستند یک سازمان ویژه برای مهاجران تشکیل دهند. چون برای دیدن مسئله، نگاه اجتماعی ندارند. اگر اجتماعی به مسئله نگاه می‌کردند، یک مدیر اجتماعی برای سازمان تعیین می‌کردند، که اندیشه اجتماعی داشته باشد و این اندیشه را کاملا تسری بدهد و شروع به حل‌کردن مسئله کند. مهاجران هم فرصت هستند و هم تهدید. نگاه اجتماعی باید غالب باشد. در این وضعیت است که می‌شود مسائل را حل کرد. نه‌تنها حوزه مهاجران، هر حوزه دیگری، مثل فقر، نباید به دست نگاه امنیتی بیفتد. چون اتفاقا مسائلش پیچیده‌تر و اصلا حل‌نشدنی می‌شوند.

‌ بعضی مسائل اجتماعی برای برندینگ حکومت‌ها ضروری هستند. به نظر من همین حضور چند میلیونی مهاجران افغان در ایران ظرفیت این را داشت که ویترین کشور ما باشد، به شرطی که روال مشخص و روشنی برای پذیرش این افراد به عنوان پناه‌جو یا مهاجر وجود می‌داشت. برای مثال در بحث تحصیل کودکان افغانستانی، هنوز خیلی از مدیران به صورت سلیقه‌ای و با نگاه ضدمهاجری که دارند، دانش‌آموزان افغان را ثبت‌نام نمی‌کنند.

البته این را بگویم که بعد از فرمان رهبری، حداقل در مشهد، دانش‌آموزان را ثبت‌نام می‌کردند. این فرمان هم خیلی واضح و روشن بود و کمک کرد. به نظرم نگاه بالادستی به درستی اعلام کرده که باید این کار را انجام بدهند و حداقل مدرسه و آموزش را پوشش بدهند. نگاه شخصی مدیران پایین‌دست است که بحران‌ها را بیشتر می‌کند. در مشهد هم اشخاص صاحب قدرتی هستند، از مدیر مدرسه تا روزنامه‌نگار، که نگاه ضدمهاجر دارند و از قضا تأثیر هم می‌گذارند و گویا اصلا به فکر مصلحت مملکت نیستند. وظیفه ماست که این ایده را جا بیندازیم که مهاجران فرصت هستند و اگر به اینها امکانات ندهیم، شدت تهدیدبودن‌شان در آینده افزایش پیدا خواهد کرد. باید به یک ایران فرهنگی و فارسی‌زبان فکر کرد که بشود شهروندان کشورهای دیگر مثل افغانستان را پذیرفت، جذب کرد و اجازه داد که کم‌کم شهروند بشوند. الان ببینید کانادا چقدر بادقت دارد مهاجران را جذب می‌کند. طی چند سال و با بررسی جنبه‌های مختلف زندگی افراد در آن کشور، آنها را به عنوان شهروند می‌پذیرد. قرار نیست این راه‌ها و مسیرها را اختراع کنیم، دنیا این کارها را آغاز کرده و دارد انجام می‌دهد. نکته بعدی هم این است که به نظرم باید بین خود مهاجران هم ایده‌هایی شکل بگیرد و تنها وظیفه جامعه میزبان نیست. این کار باید با کمک ایرانی‌های میانه انجام شود و برای مثال، چهره‌های فرهنگی و موفق مهاجران معرفی و شناسانده شوند. باید این مسائل بیان شود که این جامعه چقدر موفق است و دارد به مفهوم ایران کمک می‌کند. در ادامه، گروه‌ها و اقوام مختلف مهاجران افغانستانی بین خودشان باید به این باور برسند که منافع مشترک دارند و در این راستا تلاش کنند. مثلا یکی از این ویژگی‌ها، دست‌پاک‌بودن است، باید روی چنین ایده‌هایی کار کنند و آنها را گسترش بدهند. مجموعه این‌ کارها در طولانی‌مدت می‌تواند مسائل مهاجران افغانستانی را حل کند. امیدوارم این مسئله حل شود چون هم جامعه ایران به مهاجران افغانستانی نیاز دارد و هم خود مهاجران به ایران نیاز دارند و در صورت حل‌شدن مشکلات، یک بازی برد‌ - برد اتفاق خواهد افتاد.