حقیقت در دنیای ما
کشف حقیقت بهعنوان موضوعی که در کنش سیاسی اتفاق میافتد، در دنیای ما بسیار سخت و چهبسا ناممکن شده است. میتوانیم درباره واقعیت جهان بهعنوان امری فیزیکی صحبت کنیم.
کشف حقیقت بهعنوان موضوعی که در کنش سیاسی اتفاق میافتد، در دنیای ما بسیار سخت و چهبسا ناممکن شده است. میتوانیم درباره واقعیت جهان بهعنوان امری فیزیکی صحبت کنیم. مثلا اینکه آیا آنچه میبینیم یا حس میکنیم، وجودی عینی دارد یا نه. این موضوع نیز هرچند تابعی از نظریات ماست اما جستوجوی آن ملموس بوده و میتوان به شکلی نظاممند درباره چگونگی آن صحبت کرد. اما حقیقتی که در کنش سیاسی اتفاق میافتد، از جنس دیگری است؛ حقیقتی که گفتوگو بین مردمان به آن شکل میدهد و به دنبال خود میتواند رفاهی اخلاقمدارانه را به ارمغان بیاورد. اما نکته مهم اینجاست که به نظر میرسد این گفتوگو هیچگاه در جهان ما رخ نداده و آنچه حقیقت در عرصه کنش سیاسی را تعیین میکند، متأثر از عوامل بسیاری است که بیشتر مبتنی بر نقش آنها در بقای فرد یا اجتماع است. همین موضوع میتواند به قیمت پنهانکردن حقیقت از دید ما اتفاق بیفتد. بقا موضوعی معطوف به حقیقت نیست و بر اساس منافع ما عمل کرده و سعی میکند آن چیزی را به دایره پردازشی ما وارد کند که به بقای ما کمک کند. پس لزوما ارتباط مستقیم با جهان واقع مدنظر چنین سیستم تکاملیای نیست. هدف تکامل حفظ گونه و بقای آن است. هدف انطباق با جهان واقع نیست. این صحبت ساده خود را در تمام سطوح زندگی فردی و اجتماعی ما به نمایش میگذارد.
کافی است به شبکهای که حقیقت را برای ما در کنشهای سیاسی یک فرد تعریف میکند، توجه کنیم. ما با انبوهی از رسانهها روبهرو هستیم که اخبار جهان را به شکلی هدایتشده در زمینه شبکه مزبور به ما ارائه میدهد. مهمتر از آن ارادههای سیاسی پرقدرتی است که در پس همه اینها وجود دارد؛ ارادههایی که با بودجههای عظیم همراه است؛ بودجههایی که گاه در اموری بهظاهر متناقض سرمایهگذاری میکنند و بدون آنکه ما بدانیم باعث میشوند رفتارهای ما کنترل شوند. حتی گاهی که فکر میکنیم علیه نظم موجود اقدام کرده و اعتراض میکنیم، اقدام ما در کنه خود حاصل همان سرمایهگذاریهای دولتهای اخلاقگریز است.
به دلایل متعددی که بخشی به بقای ما و بخشی به وجوه اخلاقی ما مربوط میشود، انسان امروزه باید به بازنگری در این موضوع بپردازد. مهمترین موضوعی که تأثیر این موارد را در بقای ما نشان میدهد، تغییرات زیستمحیطی است. با وجود اینکه در نگاه اول اعمال ما در جهت حفظ بقای ماست، اما در نگاهی کلانتر باعث تخریب محیط زیست شده و بحران محیط زیست میتواند بقای انسان را به طور کلی تهدید کند. به نظر میرسد هنوز انسان این بحران را جدی نگرفته است. راهحل بحران زیست شامل تغییر در سیاستهای قدرتهای بزرگ و حتی افراد پرنفوذ است. این موضوع جنبههای بسیار ساده زندگی همه را تحت تأثیر قرار خواهد داد. ما باید در مصرف مواد پلاستیکی و بسیاری دیگر از مواد مصرفی خود تجدیدنظر کنیم و یک سلبریتی نباید برای سفر از جت شخصی استفاده کند. با اینکه این موضوعات دیده نمیشود اما تأثیر فوقالعادهای بر بقای جمعی ما دارد. به طور کلی میزان رفاه شخصی باید در هماهنگی با بقای جمعی تعریف شود. این موضوع میتواند سبب تغییرات ژرفی شده و دوباره اخلاق در عرصه عمومی و فراتر از آن در عرصه سیاسی را به بحث بگذارد. یعنی بقا –یا همان چیزی که قدرتها و دولتها به دنبال آن بوده و منافع خود را بر اساس آن تنظیم میکنند- باید ما را در موضوعات اخلاقی به توافق برساند؛ موضوعات اخلاقیای که در سطحی بسیار کلان عمل کرده و اینبار نه بقای فرد بلکه بقای گونه ما به آن وابسته است.