به مناسبت سالگرد درگذشت محمد مصدق
تراژدی پیر احمدآباد
سالانه چهار نوبت از محمد مصدق یاد میشود؛ 28 مرداد و کودتای سال 1332، 29 اسفند و ملیشدن صنعت نفت در سال 1329، 29 اردیبهشت و تولدش در سال 1258 (مطابق با شناسنامه) البته به روایت برخی مورخان، 26 خرداد 1261 هم دیگر تاریخ تولد محمد مصدق یاد شده است؛ اما دراینبین، 14 اسفند بهعنوان سالگرد درگذشت محمد مصدق میتواند یکی از دلایل محبوبیت او قلمداد شود.
عبدالرحمن فتحالهی: سالانه چهار نوبت از محمد مصدق یاد میشود؛ 28 مرداد و کودتای سال 1332، 29 اسفند و ملیشدن صنعت نفت در سال 1329، 29 اردیبهشت و تولدش در سال 1258 (مطابق با شناسنامه) البته به روایت برخی مورخان، 26 خرداد 1261 هم دیگر تاریخ تولد محمد مصدق یاد شده است؛ اما دراینبین، 14 اسفند بهعنوان سالگرد درگذشت محمد مصدق میتواند یکی از دلایل محبوبیت او قلمداد شود. چرایی و چگونگی مرگ مصدق پس از 13 سال زندان و تبعید به اندازه نقش او در ملیشدن صنعت نفت از مصدق یک قهرمان ملی ساخته است. بحث درباره مصدق بهویژه برهه کودتای 1332 همواره محل منازعه بیپایان بود و همچنان این کودتا از بحثهای داغ سیاسی و تاریخی کشور به شمار میرود و هر جریان فکری داخلی و خارجی از منظر خود در دفاع یا علیه آن سخن میراند. غالب این روایتها هم دچار چند آفت «زمانپریشی»، «فرهنگپریشی»، «مکانپریشی» و «اکنونزدگی» هستند.
ذیل این آسیبشانسی باید اذعان کرد که تاریخ ایران بهویژه از آغاز دوره پهلوی به یک تاریخ «شخصیتزده» هم بدل شده است. درواقع نوعی دگماتیسم تاریخی گریبان عمده روایتها را گرفته که از دل آن یک قرائت «دیو و فرشته»ساز بیرون میآید. در سایه این نکات و با گذشت 70 سال از کودتای 28 مرداد، هنوز بحث و مناظره درباره آن داغ است. اما از هر زاویهای به زندگی پرفرازونشیب مصدق نگاه شود، محاکمه، زندگی در تبعید و نهایتا درگذشت او جزء مقاطعی است که جدلهای
تاریخی-سیاسی در آن رنگ میبازد؛ چراکه 13 سال پایانی زندگی مصدق به دور از قرائت سانتیمانتالیستی، بیشتر یک ملودرام از جنس تراژدی است.
اگر بهواقع سعی در درک این تراژی داریم، فقط باید به نوشتههای مصدق بازگشت. «کسانی که زندان مجرد (انفرادی) را دیده و با آن سروکار داشتهاند، میدانند که در این مکان آنهم به یک محکوم بیگناه و بیتقصیر چقدر بد و سخت میگذرد. دادگاه نظامی من را به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر 2 زرهی آن را تحمل کردم و در 12 مرداد 1335 که مدت آن خاتمه یافت، به جای اینکه آزاد شوم، به احمدآباد تبعید شدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند و اکنون که سال 1339 هنوز تمام نشده، مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج بروم، در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم» (خاطرات تألمات؛ محمد مصدق). اینها جملات ابتدایی کتاب خاطرات دکتر مصدق است که آن را در دوران تبعید در قلعه احمدآباد به رشته تحریر درآورده است.
کنشگری در زندان تبعید
با توجه به آنچه گفته شد، از دو منظر میتوان به بخش پایانی زندگی محمد مصدق نگاه کرد؛ از یک سو جنبه تراژیک زندگی در تبعید مصدق، مانع از کنشگری و تأثیرات او بر تحولات بعدی ایران نشد؛ کمااینکه پنج سال پیش از درگذشت ایشان، هیئت مؤسسان نهضت آزادی و شخص مهدی بازرگان در نامهای به تاریخ 21 اردیبهشت 1340 به دنبال جلب حمایت محمد مصدق بودند. طبق اسناد نهضت آزادی در نامه یادشده نوشته شد: «جناب آقای دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران با استحضاری که از وفاداری و ایمان مداوم مردم نسبت به اصول نهضت ملی ایران دارید و علاقه و انتظاری که در دلهای فرزندان وطن به احیای آزادی و تأمین استقلال کشور عزیز وجود دارد و با توجه به تحولات اخیر جهانی، عدهای از افراد مؤمن مبارز که در طول هشت سال اختناق از ادامه راه پیشوای محبوب و تعقیب خواستههای مردم آرام ننشسته بودند، درصدد برآمدند با توکل به عنایات خداوندی و به سرمایه شرف و غیرت و همت مردم آزاد ایران جمعیتی به نام نهضت آزادی ایران تشکیل دهند. یقین داریم از پشتیبانی و راهنماییهای پیشوای بزرگ خود پیوسته برخوردار خواهیم بود. با تقدیم صمیمیترین درود و سلام دوستان و ارادتمندان؛ از طرف مؤسسین نهضت آزادی ایران و مهندس مهدی بازرگان». چهار روز بعد هم محمد مصدق در 25 اردیبهشت 1340 در نامهای پیام خود را درباره تشکیل نهضت آزادی اعلام میکند که از این قرار است: «جناب آقای مهندس مهدی بازرگان قربانت شوم، مرقومه محترم مورخ 21 جاری مبشر تشکیل جمعیتی به نام نهضت آزادی ایران عزیز وصول ارزانی بخشید و موجب نهایت امتنان و خوشوقتی گردید. تبریکات صمیمانه خود را تقدیم میکنم و تردید ندارم که این جمعیت تحت رهبری شخص شخیص جنابعالی موفق به خدمات بزرگی نسبت به مملکت خواهد شد و بنده توفیق جنابعالی و همکاران محترمتان را در این راه از خداوند مسئلت دارم. محمد مصدق». همین نامهنگاری مصدق با بازرگان و همراهی و اعلام حمایتش از تشکیل نهضت آزادی، آنهم در میانه اتلافات جبهه ملی با اعضای این نهضت (آزادی)، دیکشنری مبازرات آزادیخواهانه جامعه ایرانی از طرف مصدق را به نحوی مطلوب در عصر خود تکمیل کرد.
از جنبه دیگر موضع تأثیرات فکری مصدق هم مطرح است که کسانی مانند همایون کاتوزیان در پاسخ به ناسیونالیست یا سوسیالیست بودن مصدق با آسیبشانسی کلیدواژه «ناسیونالیست مدنی»، تأثیرات فکری او را تا پایان عمرش (مصدق) بررسی میکند. به نوشته کاتوزیان، «مصدق در موضع رهبر اقلیت مجلس شانزدهم عامل اصلی ملیشدن نفت بود. شعار او آزادی و استقلال بود و بعدا که به نخستوزیری برگزیده شد، برنامه خود را اجرای ملیشدن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات اعلام کرد. آیا این واقعیات برای ناسیونالیست خواندن او کافی است؟ آیا هرکسی که خواهان آزادی و استقلال وطنش باشد و دست بیگانگان را از منابع حیاتی میهنش کوتاه کند، ناسیونالیست است؟ ویژگیهای ناسیونالیسم ایران ازجمله باستانگرایی رمانتیک و باورهای غالبا مبالغهآمیز درباره مجد و شکوه و عظمت ایران پیش از اسلام، نفرت از اعراب (و ترکها)، مقصرشناختن آنان و اسلام برای عقبماندگی ایران (وگرنه ایران اکنون در مقام اروپا بود)، آریاگرایی و تعصب شدید نژادی و لزومات آنها بود. جوانان و روشنفکرانی مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، محمد مقدم، محمود افشار، علیاکبر سیاسی، ذبیح بهروز و... به این ایدئولوژی گرویدند و به تبلیغ آن پرداختند. وجه رسمی و عملی این ناسیونالیسم رژیم پهلوی بود که وجوه آن به اندازه کافی شهرت دارد. مصدق چه در آن دوران، چه بعدها بههیچعنوان از زمره اینها نبود؛ بلکه باقی عمرش را دستکم در مخالفت با وجه رسمی و عملی این ناسیونالیسم گذراند. در سالهای اخیر پارهای از نویسندگان اساسا غربی امثال مصدق را ناسیونالیست مدنی (civic nationalist) خواندهاند؛ ولی من لزوم آن را درک نمیکنم».
دماسنج فضای سیاسی
اگرچه برخی معتقدند که سیام دیماه هر سال به مناسبت درگذشت مهدی بازرگان دماسنج خوبی برای سنجش بهبود فضای سیاسی و اجتماعی کشور محسوب میشود، اما در یک لایه تحلیلی عمیقتر باید اذعان کرد که اتفاقا 14 اسفند هر سال به مناسبت درگذشت محمد مصدق دماسنج بهتر و دقیقتری برای تبیین فضای سیاسی مناسب در ایران خواهد بود؛ خاصه آنکه این روز (14 اسفند) و برگزاری چند سالگرد معدود تأثیرات عمیقتری را بر روند تحولات کشور گذاشته است. پس از انقلاب، دو بزرگداشت به خاطر سالگرد درگذشت مصدق برگزار شد که هر دو خبرساز و جریانساز شدند. نخستین بار 22 روز پس از پیروزی انقلاب در سال 57 بود که بنا بر گزارشها، جمعیت میلیونی در احمدآباد حاضر شد و آیتالله سیدمحمود طالقانی به عنوان سخنران در بزرگداشت رهبر ملیکردن صنعت نفت سنگ تمام گذاشت. با این وجود تمجید طالقانی از مصدق، حساسیت برخی جریانها را به دنبال داشت. هرچند با نگاهی به متن سخنرانی آیتالله طالقانی، تلاش کرد که از کاشانی و نوابصفوی هم نام ببرد تا موضع بینابینی را در پیش بگیرد؛ چراکه طالقانی نگران فوران اختلافها و تنشهای سیاسی بود.
این چهره کلیدی نهضت آزادی در 14 اسفند 1357 چنین گفت: «خواهران، برادران، فرزندان گرامی، امروز روز خاطرهانگیزی است برای ملت ما، همه در پیرامون تربت شخصیتی مبارز و تاریخی جمع شدهایم. نام مرحوم دکتر محمد مصدق همان اندازه که برای هوشیاری، بیداری، نهضت، مقاومت و قدرت ملی خاطرهانگیز است، به همان اندازه برای دشمنان ما، دشمنان داخلی و خارجی، استعمار خارجی و عوامل استعمار داخلی وحشتآور و نگرانآور است. دکتر مصدق ۱۲ سال پیش در حال تبعید، در میان این قلعه و بیابان چشم از جهان دوخت ولی مزار او و نام او برای دشمنان ملت وحشتانگیز بود. همه راهها را به روی ما و ملت ما، در این گوشه بیابان میبستند. چرا؟ مگر دکتر مصدق چه بود؟ دکتر مصدق در پی نهضتهای پیش از خود و ادامه نهضتهای پس از وفاتش حلقهای و واسطهای برای ادامه نهضت مردم ایران علیه ظلم و استبداد و استعمار و استثمار بود. این نام و این مزار همیشه مورد توجه مردم ایران و دنیای آزاد و آزادیخواه بوده است و خواهد بود. امروز که ما در اطراف مزار او جمع شدهایم، بیش از اجتماع ظاهری ما باید مرکز اجتماع فکری، اندیشهای و انقلابی ملتها باشد. آنچه من میتوانم در این مکان و در این شرایط به شما ملت عزیز و شرافتمند ایران بگویم، فقط تذکرهایی است که شاید این تذکرات هرچه بیشتر نافعتر باشد. تذکرات شکستها و پیروزیها، تذکرات راههای مستقیم و منحرف، تذکرات علل شکستها و پیروزیهای ملت ایران که مانند موج دریا گاه توفانی میشد و گاه آرام ولی مواج و متحرک بود. چرا امروز ما عزت پیروزی خود را درک میکنیم؟ برای اینکه فرد فرد ما و گروههای ما تغییر کردهاند از آن وابستگیها، خودخواهیها و خودپرستیها، در برابر استبداد قهار و استعماری که در تمام شئون زندگی و حیات ما، در اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و اجتماع ما رسوخ پیدا کرده بود به یک مرتبه هوشیاری، بیداری و قاطعیت رهبری همه را بیدار کرد. این هوشیاری و بیداری وقتی که به اوج کمال خود رسید همه قدرتهایی که علیه ما بودند، قدرتهایی که با همه قوا به سرکوب ما میکوشیدند، قدرت قهار خارجی و داخلی شکست خورد و ما پیروز شدیم».
با این حال در مراسم 14 اسفند 1357، شعاری با عنوان «مصدق، مصدق! خمینی بتشکن نامت رو زنده کرده» سر داده شد که ذیل آن برخی گروههای سیاسی به دنبال مصادره به مطلوب جمعیت میلیونی حاضر به نفع خود بودند؛ کمااینکه متیندفتری با بهره از نسبت خانوادگی، تشکیل جبهه دموکراتیک ملی را اعلام کرد و مسعود رجوی، سرکرده گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در این مراسم سخنرانی تحریکآمیزی را عنوان کرده بود. البته مهمترین سالگرد درگذشت محمد مصدق که یکی از جریانسازترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران به شمار میرود، ناظر بر 14 اسفند 1359 است که به صحنه رویارویی و وزنکشی بین برخی جریانهای سیاسی تبدیل شد.
در این روز ابوالحسن بنیصدر و برخی گروههای همسو در دانشگاه تهران گرد آمدند، اما سخنرانی نخستین رئیسجمهور ایران در سالگرد مرگ مصدق به یک رویارویی تمامعیار انجامید. بنیصدر در بخشی از سخنان جنجالی خود رابطه آزادی و استقلال را با «اسلامیت» از نظر مصدق بررسی کرد. وی در ادامه با سخنانی ستایشآمیز از مصدق، موجب تحریک فضای داخل دانشگاه تهران شد و به دنبال آن مخالفان بنیصدر عکس بزرگی با خود حمل میکردند که مصدق را نشان میداد که در حالت تعظیم، دست ثریا، ملکه وقت را میبوسد.نهایتا 14 اسفند 1359 و بزرگداشت مصدق به میدان درگیری کشیده شد. پس از آن به دنبال روند تحولات در بهار سال 1360و در 30 خرداد، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) وارد فاز مسلحانه شد و در 31 خرداد هم بنیصدر از ریاستجمهوری عزل شد. از این زاویه اگر به سالگرد درگذشت محمد مصدق نگاه شود به مراتب آثاری جدی بر تاریخ تحولات ایران تا به امروز گذاشته است که میتواند سنگ محک به مراتب بهتری از سالگرد درگذشت مهدی بازرگان برای سنجش فضای سیاسی کشور باشد. البته قبلتر هم با اطلاعیه جبهه ملی در 25 خرداد 60 و میتینگی که طرفداران آن (جبهه ملی) علیه یکی از لوایح قضائی برگزار کردند، نگاه رسمی به مصدق تغییر پیدا کرد تا جایی که به تغییر نام خیابان مصدق منجر شد. پس از اسفند سال 59، تمام بزرگداشتهای محمد مصدق در همان قلعه احمدآباد (محل دفن مصدق) و بیشتر در سکوت خبری برگزار شده است که بیشتر با تلاشهای مرحوم حسین شاهحسنی صورت گرفت. اما برای تبیین بهتر و دقیقتر این گزاره که 14 اسفند و سالگرد درگذشت مصدق گرفتار چه چالشهای سیاسی شد، کافی است به بخشی از مصاحبه مرحوم شاهحسنی با روزنامه قانون رجوع کرد. به گفته این عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران که از اعضای هیئت رهبری جبهه ملی ایران و از بنیانگذاران و اعضای ارشد شورای ملی-مذهبی بود، «در اولین سالگرد دکتر مصدق بعد از انقلاب مراسم بسیار باشکوهی برگزار شد و آیتالله طالقانی سخنرانی پرشوری انجام دادند. بعد از آن قرار شد ما هرساله 29 اردیبهشت برای سالروز تولد دکتر مصدق و 14 اسفند برای سالروز فوت ایشان مراسمی برگزار کنیم. تا هفت سال پیش این کار ادامه پیدا کرد. اما چند سال اجازه برگزاری مراسم داده نشد. هرچه پرسیدیم چرا، علت را به ما نگفتند».