|

روایتی اتوبیوگرافیک از عشق و غم فقدان

«شتابان زیستن» عنوان رمانی است از بریژیت ژیرو، نویسنده معاصر فرانسوی که اخیرا با ترجمه آسوله مرادی در نشر نیلوفر منتشر شده است.

روایتی اتوبیوگرافیک  از عشق و غم فقدان

شرق: «شتابان زیستن» عنوان رمانی است از بریژیت ژیرو، نویسنده معاصر فرانسوی که اخیرا با ترجمه آسوله مرادی در نشر نیلوفر منتشر  شده است. 

ژیرو در این رمان با نگاهی به اتفاقی واقعی که در زندگی‌اش رخ داده به تأمل و بازبینی در مفاهیمی همچون عشق و فقدان و ازدست‌دادن پرداخته است. بریژیت ژیرو در ژوئن 1999 همسرش را به خاطر تصادف مرگبار موتور از دست داد درحالی‌که در ماه‌های پیش از آن هر دو نفر خود را وقف بازسازی خانه و کارهای مربوط به نقل مکان محل زندگی‌شان کرده بودند. 

پس از حادثه غیرقابل‌پیش‌بینی، ژیرو به سراغ نوشتن رمان «شتابان زیستن» می‌رود و این پرسش را مطرح می‌کند که چه عاملی در کار بوده است؛ شانس، تقدیر یا تصادف؟ او در رمان «شتابان زیستن» به مرور روزهایی می‌پردازد که دستخوش مجموعه‌ای از آشفتگی‌های غیرقابل پیش‌بینی بودند تا به آنچه ناگزیر بود منجر شوند؛ قصه زوجی که به قدری سودای نقل مکان در سر داشتند، به قدری بی‌صبرانه می‌خواستند کارهای بازسازی خانه را آغاز کنند که فراموش کردند زندگی‌کردن گاهی  مخاطره‌آمیز است.

«شتابان زیستن» را می‌توان رمانی اتوبیوگرافیک نامید که نویسنده‌اش آن را پس از مرگ شوهرش و با تأمل در روزهای رفته نوشته است. بر این اساس عشق و مرگ را می‌توان از مضامین محوری این رمان دانست اما بریژیت ژیرو تنها به روایت مرگ شوهرش نپرداخته و مضامین دیگری نیز مورد توجهش بوده‌اند. درواقع او ضمن روایت تجربه‌ای شخصی که از سر گذرانده، تصویری از جامعه فرانسه، مسئله مهاجرت، آلودگی محیط زیست، بی‌خانمان بودن و فاصله میان حاشیه و مرکز هم به دست  داده است. 

از این‌رو است که می‌توان گفت در رمان «شتابان زیستن» امر شخصی با امر جمعی پیوند خورده و حاصل آن رمانی خواندنی شده که برنده جایزه گنکور 2022 بوده است. بریژیت ژیرو نویسنده 10 رمان است که از میان آنها می‌توان به آثاری چون «درحال‌حاضر»، «به عشق زیادی بها داده شده است»، «سال غریب»، «گرگی در کسوت انسان» و «روز شجاعت» اشاره کرد.

در بخشی از رمان «شتابان زیستن» می‌خوانیم: «بیست سال سپری شده است و من باید سلاحم را زمین بگذارم. ترک خانه همچنین به معنای عبور از توست. طبیعتی که مرا احاطه کرده به بتون تبدیل و مناظر ناپدید خواهد شد. مثل آهنگ صدای تو که گاهی ناپدید می‌شود. پس از این سفرِ به غایت طولانی. پس از این سیر دیوانه‌وار که در آن سقوط تو از موتور تمام شکل‌های دیگر افتادن را با خود همراه آورد. تمام شکل‌های از نو برخاستن را. تمام شکل‌های از نو یافتنت را. چقدر نشانه، چقدر پیشامد تصادفی، چقدر قرارهای پنهانی. و زندگی‌ای که نمی‌شود از آن حرف زد. احساس می‌کردم تو در من ذوب می‌شوی. که من هم‌زمان مرد و زن می‌شوم. در این مدت دوستانی بوده‌اند که سعی کرده‌اند از من مراقبت کنند، کمکم کرده‌اند خانه را رنگ کنم. کتاب‌هایی نوشته‌ام، کلماتی به مثابه آجر که می‌بایست به‌هرحال بینشان سیمان می‌ریختم. و بعد تئو بوده‌ است و خلاقیت و ایده‌هایش برای زنده‌کردن تو، برای نجات دادن ما».