جایگاه خود هنرمند، اثرش و سوژه او در گاراژ گالری
عنوان اثر اولین چیزی است که مخاطب با آن مواجه میشود و بیشتر از یک نام عمل میکند و اینجا ما با اثری مواجهیم که عنوان آن بهطور ضمنی اشاره دارد که اثر ما را به سمت درک بیواسطه زیباییشناسانه نخواهد برد. اطلاق نام «گاراژ» توسط هنرمند به محدوده فضای میان توالت، نمایشگاه و اتاقی که مربوط به مدیریت نهاد گالری است، جایگاهی را که او از آن سخن میگوید، مشخص میکند.
سارا شهریاریراد
عنوان اثر اولین چیزی است که مخاطب با آن مواجه میشود و بیشتر از یک نام عمل میکند و اینجا ما با اثری مواجهیم که عنوان آن بهطور ضمنی اشاره دارد که اثر ما را به سمت درک بیواسطه زیباییشناسانه نخواهد برد. اطلاق نام «گاراژ» توسط هنرمند به محدوده فضای میان توالت، نمایشگاه و اتاقی که مربوط به مدیریت نهاد گالری است، جایگاهی را که او از آن سخن میگوید، مشخص میکند.
محدودهای از گالری اختصاص مییابد به کارگاه نقاشی او که آن را «گاراژ کمیل یگانه» مینامد. هنر خودارجاع در زمان ما قرار است به ذات هنر، ذات سبک و ذات رسانه بپردازد و چیستی آنها و رابطهشان با سیاست، اقتصاد و نهادهای هنری را مورد توجه و پرسش قرار دهد و موضعی در برابرشان اتخاذ کند.
این فرایند، اثر چه رابطهای را با زمانه ما برقرار میکند و چه چیزی قرار است در این پروسه رؤیتپذیر شود؟ این اثر با چه نسبتی نظم را بر هم میزند و آیا در این میان به بازتولید آن هم میپردازد؟ هنرمند این اثر در کدام سو ایستاده و چگونه در وضعیت مداخله میکند؟ در چه نسبتی با مکانیسمهای کنترل قرار میگیرد؟
چه کسی شکل و شیوه بودن را معین میکند؟ این قدرت چگونه من را بهعنوان مخاطب مقید میکند که درون این مکانیسم بازی کنم؟ مخاطبان یا سوژههای مشارکتکننده لحظاتی از زندگی خود را در فضایی با کاربری آشنا اما متفاوت و برساخته توسط منطق هنرمند تجربه میکنند.
بازآفرینی فضای داخل توالت توسط هنرمند شامل آثار بازیافتی و حجمهایی با متریال دورانداختنی است که حاصل زبالهگردیها و پرسهزنیهای او است و همچنین تصاویری از خود هنرمند که ملازم با سوژه است اما نمیبیند و در موضع دیدن نیست و آینهها که انعکاس و مواجهه فرد با بدنش و هم مشاهده خود در فضا را ممکن میکنند. هنرمند در درون فضا یک ملازم (همراه) بهظاهر منفعل تعریف شده، اما خود واقعی هنرمند بیرون از فضا ملازمی فعال است. نمایشگاهی خصوصی از آثار در فضای بسته برپاست و هم اجرا و نمایشی در بیرون جریان دارد.
مکانیسمهای کنترل، درون و بیرون فضا را میسازند. نسبیبودگی احساس مخاطب میان انبساط خاطر یا انقباض بر اثر معذبشدن در نوسان است. مخاطب که حضورش بخشی از کار است و نوعی آزادی نسبی را از سر میگذراند. در طول این مدت برپایی گاراژ-گالری، هر فردی که شاید مخاطب این کار هم نبوده، برای رفع نیاز خود فضای برساخته مورد نظر هنرمند را تجربه میکند. مخاطب در آن فضای برساخته تنهاست، اما با حضور تماشاگران یا ملازمانی که در اینجا به عکس و فیلم فروکاسته شدهاند، مواجه میشود.
سؤال این است که برخورد احساس دیداری او با نیروی رؤیتناپذیری که او را (در مواجههاش با چیدمان) مشروط میکند، چقدر در چگونگی تولید متریال کار نقاشی هنرمند مؤثر است و اهمیت این بخش بیرونی کار یعنی عمل نقاشانه هنرمند با آنچه از مخاطب مشارکتکننده بهجامانده از چه جهت قابل تأمل است و به چه چیزی ارجاع میدهد؟ چیدمان قرار است بر قسمتهای مختلف یک بدن از کالبد و عصب اثر کند و بر آن تأثیر بگذارد. هنرمند تماشاگر نابسندهای است که تغییرات را اندازهگیری و سنجش میکند.
احساسهای متضاد در کنار هم قرار میگیرند و آنچه استخراج میشود، نقاشیهایی هستند که هریک مختص به یک مخاطب خاص است که در این هنر مشارکتی تعامل داشته و نمونهای بهجا گذاشته است. گویی هنرمند به بازنمایی ذات هر مخاطب از طریق خروجی او در فرمها میپردازد.
آیا هر طرح او تصویر یک ذات است؟ او شکل و فرم را در خدمت ذات درآورده، چراکه متریال یکه است؟ در به انجام رساندن ایده خود و در بازی صرفا بصری نور و سایه گویا ارتباطی درونی و خصوصی میان طراحی با هر مخاطب مشارکتکننده برقرار میشود و آنچه اینجا توسط هنرمند رؤیتپذیر میشود، چیست؟ جایگاه خود هنرمند، اثرش و هم سوژه او در مناسبات قدرت. به نظر میرسد کار نهایی بهجامانده که بهعنوان فراورده روی دیوار میرود، کار مشترک هنرمند و مخاطب است؛ متریال از بدن مخاطب و ساماندهی تصویر توسط هنرمند.