روایت خالکوب آشویتس از تیرگی
در جریان جنگ جهانی دوم، زمانی که کینه نازیها به نژاد یهودی به شدت خود رسیده بود، اردوگاه آشویتس نزدیک مرز آلمان در لهستان اشغالشده تولد یافت تا برگی سیاه و سرشار از رنج و اندوه بر صفحات تاریخ جامعه بشری افزوده شود.
مهدی دهقانمنشادی
در جریان جنگ جهانی دوم، زمانی که کینه نازیها به نژاد یهودی به شدت خود رسیده بود، اردوگاه آشویتس نزدیک مرز آلمان در لهستان اشغالشده تولد یافت تا برگی سیاه و سرشار از رنج و اندوه بر صفحات تاریخ جامعه بشری افزوده شود. این اردوگاه بزرگِ کار اجباری، در سال 1942 توسط آلمان نازی بنا شد تا علاوه بر بیگاریکشیدن از مردان و زنان به اسارت درآمده، اتاقهای گاز و کورههای آدمسوزی قدبرافراشته در آن، به چشم برهمزدنی انسانهای بسیاری را با آرزوهای دور و درازشان به خاکستر تبدیل کرده و بر باد نیستی بدهد. وقتی در آن سیاهچاله، امید به زندهبودن در سطح پایینی قرار داشت، اگر کسی صبح از خواب بیدار میشد، معجزه رخ داده بود. اما همانگونه که میدانیم، همیشه معجزات معدود و انگشتشمار هستند. برآوردها نشان میدهد حدود یکمیلیونو سیصد هزار نفر در خلال سالهای جنگ جهانی دوم توسط نیروهای اساس در این اردوگاه کشته شدند که 90 درصد آنها یهودی و بقیه، کولیها و اسیران شوروی و سایر متفقین بودند. «لالی سوکولوف»، یهودی اهل اسلواکی بود که در همان سال بنیانگذاری آشویتس بهعنوان اسیر به این اردوگاه انتقال مییابد و به دلیل مهارتش در تسلط بر چند زبان، شرایط بهتری پیدا میکند. او بهعنوان خالکوب و برای درجکردن شماره زندانیان بر دستشان در آنجا مشغول به کار میشود. آشنایی «لالی» در اردوگاه با «گیتا فورمن» و عشقش به او، این باور را برایش به وجود میآورد که آنها میتوانند زنده بمانند تا با هم ازدواج کنند. این رنجکشیده آشویتس در شرایطی که هر لحظه ممکن بود دهنکجی روزگار او را در کام کورههای آتشسوزی فرو برد، طی اتفاقاتی شبیه به معجزه توانست از آن اردوگاه مرگبار جان سالم به در ببرد. هدر موریس، نویسنده نیوزیلندی، در سال 2003 با دیدار و انجام چندین جلسه مصاحبه با «لالی» به خلق رمان «خالکوب آشویتس» مبادرت ورزید تا ابعاد تاریک آن جهنمِ دستساخت بشر را در قالب داستان برای ما روایت کند. موریس در پایان کتابش آورده است: «خالکوب آشویتس» داستان زندگی دو شخص معمولی است که در دورانی غیرمعمولی زیستند و نهتنها از آزادی محروم بودند بلکه شأن، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده بود. با وجود اینکه ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستوجوی معنا» نیز ابعاد وحشتناک زندگی در آشویتس را به تصویر کشیده است، اما روایت موریس در «خالکوب آشویتس» ابعادی از زندگی بشری را به نمایش درمیآورد که در روایتهای مشابه کمتر دیده میشود. «لالی» به خاطر کارش که خالکوبی است، از آزادی عمل بیشتری نسبت به همنوعانش برخوردار بوده و همین باعث شکلگیری ارتباطاتی میشود تا بتواند پول و جواهراتی را که زنان زندانی از وسایل زندانیان تازهوارد استخراج میکنند، به دست بیاورد و با استفاده از کانال ارتباطی با خارج از اردوگاه، آن را به کالاهای مورد نیاز تبدیل کند. «لالی» با استفاده از این اهرم قدرتی که به دست آورده است، میتواند برای مقاصد خود، چه شخصی یا خیرخواهانه، رشوه بدهد و با پنهانکاری از چشم مأموران اساس، شرایط بهتر و دلخواهتری را نسبت به زندانیان دیگر داشته باشد. بنابراین مشاهده میشود که داشتن پول و دستیابی به ثروت-قدرت اهدایی از سوی تقدیر و بخت، حتی در اردوگاه مخوف نازیها هم مشکلگشای آدمی خواهد بود و اکثریتی که تقدیر با آنها میانه خوبی ندارد، چهبسا کارشان به کورههای آدمسوزی میکشد. نکته قابل تأمل دیگر در این کتاب، نابرابری در شرایط زیستی فرماندهان و سربازان در جبهههای جنگ است. نیروهای ردهپایین در ناامنی، سختی و رنج به سر میبرند، اما فرماندهان آنها در خفا در امنیت، رفاه و بیبندوباری زمان را سپری میکنند. در جایی از این رمان، مشاهده میشود وقتی نیروهای ردهپایین آلمانی شرایط چندان مساعدی ندارند، فرماندهی آشویتس از قدرت خود استفاده کرده و با سیلکا -دختر یهودی زیبایی در بین زندانیان- رابطه دارد و بزمهای شبانهاش همیشه به راه است. زمانی هم که «لالی» از دست آلمانیها فرار میکند و ناخواسته گرفتار نیروهای روسی میشود، مشاهده میکند که این رفاه و بیبندوباری در نزد فرماندهان روس که علیه آلمانها مبارزه میکنند وجود دارد. فرماندهان روسی در خانهای مجلل اقامت کرده و از پول و جواهرات در دسترس، برای کامجوییهای خود و به خانه کشاندن دخترکان روستایی استفاده میکنند. در جنگها ادعا میشود همه بهعنوان یک کل منسجم، در یک خط و یک جبهه و در جهت اهداف وطنپرستانه یا ایدئولوژی مقدس مبارزه میکنند و با برانگیختن شور شهادت در راه آن اهداف، جنگجویان را به جلو میفرستند، اما خود فرماندهان کیلومترها دورتر از جبهه جنگ با امنیت نسبی، تنها به امیال خود مشغول میشوند. این ابعاد پنهان جنگ اگر در هر دورهای برای سربازان جبهههای مختلف روشن میشد و سربازان به ماهیت چهرههای پشت نقابها پی میبردند، آنگاه با اندیشه و با زمین گذاشتن اسلحهها و تمرد از جنگیدن، پایان جنگ و برقراری صلح را رقم میزدنند و جهان را از بخش عمدهای از رنجهای بشری پاک میکردند.
تجدید چاپ دو نمایشنامه از روژهویچ
شرق: بهتازگی دو نمایشنامه از تادئوش روژهویچ با نامهای «فهرست» و «شهادت یا یک کم آسایشی که داریم» در قالب یک کتاب و با ترجمه محمدرضا خاکی در نشر بیدگل بازچاپ شده است. این دو نمایشنامه از شاخصترین نمونههای سنت تئاتر مدرن لهستاناند و روژهویچ نیز یکی از معتبرترین کارگردانان تئاتر معاصر لهستان است. نمایشنامه «فهرست» اثری مهم است که آن را بهترین نمایشنامه بعد از جنگ لهستان نامیدهاند. روژهویچ در «فهرست» به جنگ و تبعات ناشی از آن پرداخته است. قهرمان این نمایش قربانی جنگ است؛ اما هنوز امید و نیروی مقاومت در او باقی است. طنز روژهویچ حتی در این اثر که به جهان پس از جنگ مربوط است، دیده میشود.
نمایشنامه «شهادت یا یک کم...» نیز در سالهای دهه 1960 باعث تحریک جنبش دموکراتیک علیه رژیم کمونیستی شد. در این اثر جنبههای مختلفی از فردگرایی، فقدان مسئولیت جمعی و بیتفاوتیهای اجتماعی دیده میشود. روژهویچ بارها نامزد دریافت نوبل ادبی شده بود و شهرتش هم پای دیگر شاعر هموطن و همدورهاش، میلوش بود. روژهویچ در دوره جنگ و اشغال لهستان از اعضای نهضت مقاومت علیه نازیها بود و خود از قربانیان سلطه در لهستان قرن بیستم است. او با آفرینش تکنیکهای جدید نمایشنامهنویسی و پژوهش در نقاشیها و تصاویر بازمانده از جنگ، تصویری از رنجها و پوچیهای دردناک زندگی مردم لهستان پس از کشف واقعیتهای هولناک اردوگاه آشویتس ارائه میدهد.