پایان یک نویسنده جوان از خانواده امرایی
نیلوفر ما هم بود...
شنبه بدی بود. شنبهای که با خبر رفتن «نیلوفر امرایی» در همان ساعتهای اولیه آغاز شد.
شنبه بدی بود. شنبهای که با خبر رفتن «نیلوفر امرایی» در همان ساعتهای اولیه آغاز شد.
نیلوفر را تقریبا همه بچههای مطبوعات میشناسند. یکی از دختران «اسدالله امرایی» مترجم شناختهشده و خواهر «امیلی امرایی». هر دو خواهر سالهاست که در مطبوعات و فرهنگ ایران در کنار پدرشان حضور پررنگی داشتند و دارند. نیلوفر امرایی، دختر جوانتر است. او را به عنوان فعال ادبیات کودکی هم میشناسیم. چند کتاب ترجمه کرده، در حوزه نشر کتابهای کودک و نوجوان فعال است و مدتها در سایتهای کتاب کودک مینوشته و گزارش تهیه میکرده است. از روزنامه اعتماد و شرق تا همشهری کودک و ایبنا. «آشپزخانه خانم گیلاس»، «با یک فکر بکر چه کار میتوان کرد» و «ساعتها: کتاب فعالیت همراه با نقاشی، رنگآمیزی و برچسب» و «آموزش در خانه (عددها)» چندتا از کتابهایی است که از او به یادگار مانده است. نام کتابهایش بارها در فهرست لاکپشت پرنده قرار گرفته بود. «نیلوفر امرایی» تنها 36 سال داشت و فرصت زیادی برای زندگی نداشت. ابوالفضل بانی، مدیر مؤسسه بهاران گفت: «متأسفانه صبح (شنبه، پنجم خرداد) نیلوفر از دست رفت. نیلوفر بیماری زمینهای داشت و امروز دچار افت قند شد و متأسفانه از دست رفت».
بسیاری در شبکههای اجتماعی درباره از دست رفتن «نیلوفر امرایی» نوشته بودند، بسیاری بهتزده از این مرگ نابهنگام، ناباوری خود را توصیف کرده بودند.
انگار پشتمان شکسته است
علیاصغر سیدآبادی نوشت: «امراییها هر چهارنفرشان، نیلوفر و امیلی و آقا اسد و اکرم خانم در گرفتاریها و درد دیگران کنارشان هستند. فلانی پول پیش خانهاش را ندارد، وامی جور کنیم. بهمانی عزیزش را از دست داده و با این مشکل روبهروست برطرفش کنیم. از فلانی خبر دارید؟ مدتهاست که بیکار است و کاری ندارد، کاری برایش جور کنیم. آن یکی مدتهاست افسرده است و از خانه بیرون نمیآید، فکری برایش کنیم. آن دیگری با ناشر مشکل پیدا کرده واسطه شویم که رفع و رجوع شود و این فهرست تمامی ندارد و آنقدر آدمهایش با هم فرق دارد که آدم در وسعت مشرب آنها شگفتزده میشود... حالا این خانواده عزیز در غم نیلوفرشان که نیلوفر ما هم بود، خواهر کوچک ما هم بود، عزادارند. حالا ما آدمهای بیدست و پا و نابلد باید به کسانی تسلی بدهیم که وجودشان تسلی بود و همیشه در دردها و گرفتاریها پشتمان به آنها گرم بود و حالا انگار پشتمان شکسته است». محمدعلی ابطحی نوشت: «مرگ ناباورانه خانم نیلوفر امرایی، نویسنده خوب و مهربان دلهای دوستان را آتش زد. به پدر دانشمندش اسدالله امرایی، مترجم نامدار و به مادرش و به خواهر رنجدیدهاش امیلی امرایی تسلیت میگویم».
مریم مجد، عکاس شناختهشده نوشت: «تو برای بودن تو این دنیا جنگیدی ما عادت نداریم به نبودنت عادت نداریم به نشنیدن حرفات کاش زمان وای میایستاد...».
فهرست کسانی که نوشتهاند طولانی است، احمد پوری، کاوه فولادینسب، سمیه نوروزی، نگار اسکندرفر، لیلی فرهادپور، سعید شریعتی و...
داغ بزرگ
تنها چندساعتی بعد از این اتفاق، بسیاری به خانه «اسدالله امرایی» شتافتند. او با صورت تکیده و رنگپریده، در شوک این مصیبت جلوی خانهشان قدم میزد. «اکرم خانم» مادر نیلوفر امرایی، نام دختر جوانش را فریاد میزد. حاضران از ته دل میگریستند. کسی را یارای تسلی برای این داغ بزرگ نبود. «امیلی امرایی» پشت تلفن زار زار میگریست.
برای تسلیت غم بزرگ خانواده امرایی، کلمه کم آوردیم، مثل بسیاری از دوستانشان که نمیدانستند با چه کلماتی به این خانواده غمگین تسلی دهند. با لکنت زبان میتوانیم بگوییم که شریک غمشان هستیم و در کمال ناباوری امروز مراسم خاکسپاری در بهشت زهرا برای «نیلوفر امرایی» عزیز برگزار میشود.