|

اضطرابِ سلامت در تفوق عقلانیت بازار

اضطرابِ سلامت به معنای اجتماعی و نه روانشناختیِ آن، یکی از عمومی‌ترین و اصلی‌ترین مؤلفه‌های احساس ناامنی در ایران امروز است. چون هر تهدید جدی سلامت و وقوع بیماری ممکن است زندگی شخص را به قهقرا ببرد، آن هم نه به واسطه‌ ماهیت بیماری بلکه به دلیل تنهایی در مواجهه با بیماری و تأمین سلامت. با افزایش بروز و شیوع بیماری‌های پیچیده، صعب‌العلاج و مهلک، بیش از هر زمان دیگری ازدست‌رفتن سلامت و وقوع بیماری، برای هر فرد تهدیدی جدی، نگران‌کننده و نزدیک به نظر می‌رسد. بسیاری از افراد در این نگرانی هستند که اگر من به بیماری مبتلا شوم، چگونه می‌توانم از پس آن برآیم؟

اضطرابِ سلامت در تفوق عقلانیت بازار

اضطرابِ سلامت به معنای اجتماعی و نه روانشناختیِ آن، یکی از عمومی‌ترین و اصلی‌ترین مؤلفه‌های احساس ناامنی در ایران امروز است. چون هر تهدید جدی سلامت و وقوع بیماری ممکن است زندگی شخص را به قهقرا ببرد، آن هم نه به واسطه‌ ماهیت بیماری بلکه به دلیل تنهایی در مواجهه با بیماری و تأمین سلامت. با افزایش بروز و شیوع بیماری‌های پیچیده، صعب‌العلاج و مهلک، بیش از هر زمان دیگری ازدست‌رفتن سلامت و وقوع بیماری، برای هر فرد تهدیدی جدی، نگران‌کننده و نزدیک به نظر می‌رسد. بسیاری از افراد در این نگرانی هستند که اگر من به بیماری مبتلا شوم، چگونه می‌توانم از پس آن برآیم؟ آنچه در بیش و کمِ این نگرانی تعیین‌کننده است طبقه اجتماعی و جایگاه فرد در سلسله مراتب اجتماعی است. غیر از اقلیتی که بیشترین منابع، امتیاز و پاداش‌ها را در انحصار دارند، اضطراب سلامت در جامعه ایران یک رنج همگانی است. این رنجِ مشترک نه تنها فرودستان اقتصادی و طبقه کارگر را گرفتار کرده، بلکه گریبان‌گیر طبقه متوسط رو به اضمحلال هم شده است. با هزینه‌های کمرشکن درمانی، وقوع یک بیماری مزمن و صعب‌العلاج می‌تواند فرد را به حراج‌کردن سرمایه‌های زندگی‌اش مجبور کند و او را به ورطه ادبار و بدبختی بکشاند. هراس از ادبار و وضعیت رقت‌بار است که اضطراب سلامت را به اضطراب‌های دیگرِ جامعه ایران افزوده است. آنچه در شکل‌گیری این اضطراب سلامت تعیین‌کننده بوده، رویکرد دولت‌ها به مسئله سلامت و تصمیم‌گیری‌های غیرمسئولانه و مدیریت بی‌رحمانه آنها در مواجهه با یک حق همگانی بوده است. درحالی‌که طبق اصل 29 قانون اساسی، خدمات‌ بهداشتی‌ و درمانی‌ و مراقبت‌های‌ پزشکی‌ به‌ صورت‌ بیمه‌ و... حقی‌ است‌ همگانی‌ و دولت مکلف به تأمین آن برای تک‌تک افراد است، اما این اصل در حال حاضر، یکی از اصول متروک قانون اساسی است که هرچه می‌گذرد دولت‌ها بیشتر از آن فاصله می‌گیرند و اکنون در عمل سلامت امتیازی است که تنها کسانی که قادر به پرداخت بهایش هستند به آن دست پیدا می‌کنند. در رویکرد دولت‌های پس از جنگ هشت‌ساله، نگاه و رویکرد غالب به سلامت، متأثر از منطق و عقلانیت بازار بوده است. در این نگاه غالب، آنچه از سلامت و ضرورت تأمین آن برجسته می‌شود، هزینه‌هایش است که به عنوان باری بر دوش دولت تلقی می‌شود. در شرایطی که دولت‌ها همواره با کسری بودجه مواجه‌اند، بیشترین دغدغه‌شان این است که از بارِ مالی و هزینه‌های سلامت بکاهند و راهی پیدا کنند که از وظیفه‌شان در قبال سلامت جامعه عقب‌نشینی کنند. اصلی‌ترین راهکار دولت‌ها برای فرار از هزینه‌های سلامت، تاکنون برون‌سپاری خدمات سلامت، خصوصی‌سازی بهداشت و درمان، تقویت بخش خصوصی و تبدیل‌کردن سلامت به یکی از قلمروهای بازار بوده است. وقتی عقلانیت بازار بر امر سلامت مستولی می‌شود، نتیجه طبیعی آن به حاشیه رفتن بهداشت و پیشگیری و کالایی‌شدن سلامت است. در حال حاضر درمان‌محوری مهم‌ترین خصیصه نظام سلامت در ایران است، به طوری که امر درمان اهمیت مرکزی و محوری یافته و پیشگیری و بهداشت کم‌رنگ شده و ضرورتش به فراموشی سپرده شده است. واقعیت این است که اصل «پیشگیری بهتر از درمان است»، سال‌هاست در مقابل عقلانیت بازار که می‌گوید «درمان سودآورتر از پیشگیری است»، شکست خورده و اهمیتش را از دست داده است. بناهای کلنگی و رو به زوال مراکز بهداشتی و درمانی دولتی در برابر عمارت‌های عظیم بیمارستان‌های خصوصی علامتی آشکار از نابودی تفکر پیشگیری و بهداشت در نظام سلامت ایران است. مراکز بهداشتی و درمانی به اداراتی تبدیل شده‌اند که در فقدان امکانات و کسری بودجه عمدتا متکی به زحمات نیروی کار زنانه هستند که در شرایط غیرمنصفانه و حقوق ناچیز در حال خدمت‌رسانی به مراجعه‌کنندگان هستند.

در منطق بازار، پیشگیری‌ای که منافعش برای کل جامعه آن هم در بلندمدت است، عرصه‌ای قابل اعتنا و جذاب برای سرمایه‌گذاری به حساب نمی‌آید، اما درمان چون بازدهی آن به زودی مشخص می‌شود و قابلیت فروش دارد، می‌تواند سودهای کلان برای سرمایه‌گذاران به همراه بیاورد. بنابراین پیشگیری و بهداشت فروگذاشته می‌شود تا فروش درمان رونق بگیرد. در تفوق رویکرد درمان‌محوری و سرسپردن به عقلانیت بازار، دولت خود نیز در مسیر رقابت با بخش خصوصی قرار گرفته و در این مسیر با طرح خودگردانی بیمارستان‌ها و ملزم‌کردن مراکز بهداشتی و درمانی به درآمدزایی می‌کوشد از سود فروش درمان بی‌نصیب نماند.

خصوصی‌سازی سلامت و تجاری‌شدن پزشکی، موجب تغییر فرهنگ طبابت و نارضایتی و سرخوردگی جامعه از نظام سلامت و حرفه‌مندان آن شده است. جامعه‌ای که از پزشکان و بالینگران انتظار شفقت و مهربانی و رعایت شأن و کرامت انسان را دارد، در روزگار بیماری، با این واقعیت مهیب روبه‌روست که بیماری او محملی است برای سودآوری بنگاه‌های تجاری پزشکی. وقتی در فرهنگ لغات جدید طبابت، بیمار به عنوان مصرف‌کننده و مشتری بازتعریف می‌شود، دیگر انتظار نوع‌دوستی و انسان‌دوستی از پزشکی بیهوده و بیجا به نظر می‌رسد. در این فرهنگ مشتری کسی است که بتواند هزینه کالایی را که به او عرضه شده بپردازد. بنابراین مشتری/ بیمار باید پیش از هر انتظاری توان پرداخت هزینه‌های درمانی را اثبات و اجرا کند وگرنه به‌راحتی دستش از درمان کوتاه می‌شود. او یا باید در صف شلوغ بیمارستان‌های دولتی با همه کمبودهایشان، با رنج خویش کنار بیاید یا در صورت مراجعه به بیمارستان‌های خصوصی، سرمایه و هستی‌اش را در راه درمان به فروش بگذارد. با آنکه بیمه به عنوان یک راهکار مدرن، باید اضطراب سلامت جامعه را تسکین دهد، اما بیمه‌های پایه با پوشش ناچیز و تعهدات حداقلی عملا بود و نبودشان یکسان است و بیمه‌های تکمیلی نیز تنها در توان کسانی است که از درآمد ثابت و نسبتا بالایی برخوردارند و می‌توانند هزینه آن را بپردازند. عقلانیت بازار نه‌تنها نگاه سیاست‌مداران بلکه نگاه حرفه‌مندان سلامت به بیمار و حرفه‌شان را تحت تأثیر قرار داده است. آنچه با آن روبه‌رو هستیم تنها تسلط اقتصاد بازار آزاد نیست، بلکه ظهور جامعه بازار آزاد است. جامعه بازار آزاد سوژه نفع‌جوی خودمحور تولید می‌کند که در درجه اول در اندیشه سود و زیان اقتصادی خودش است؛ بنابراین حرفه‌مندان سلامت و بالینگران با گذر از مفاهیم اخلاقی و بحث‌های پرسوز و گداز آلتروئیسم پزشکی و شفقت طبیبانه، به دنبال جبران محرومیت‌هایی هستند که برای رسیدن به جایگاه‌شان متحمل شده‌اند. راه جبران این محرومیت‌ها نگریستن به پزشکی و سلامت به عنوان یک کسب‌وکار است که باید از آن پول درآورد و عرصه‌ای را کشف کرد که سودآوری آن بیشتر و کم‌دردسرتر باشد. از این روست که پزشکان به صنعت زیبایی رو آورده‌اند که پول‌سازی آن تضمینی و وسوسه‌انگیز است. در تسلط منطق بازار است که دانشجوی پزشکی دیگر به رشته‌هایی که سلامت جامعه به آن متکی است، رغبت نشان نمی‌دهد و رهسپار رشته‌هایی می‌شود که آینده اقتصادی او را تأمین کنند. هژمونی نگاه، منطق و مناسبات بازار بر نظام سلامت امری به شدت نگران‌کننده و تهدیدی مهم برای سلامت جامعه است که در فقدان نقد جدی هرچه می‌گذرد گسترده‌تر و عادی‌تر می‌شود. برای گریز از این وضعیت پیش از هر چیز باید دانست که با بی‌احتیاطی و بی‌خردی است که نیازهای بنیادین بشر مانند آموزش و بهداشت، بازیچه بوالهوسی‌های بازار شود. لازم است جامعه به خود بیاید و تبعات و پیامدهای تسلط عقلانیت بازار بر نظام سلامت را درک کند و مطالبه‌ای جدی و مستمر برای مقابله با آن را شکل دهد.