چند فرصت و تهدید پیشروی تحولخواهی
چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری در درون خود واجد نکات مهمی بود که توجه و اعتنا به آن میتواند برای ترسیم افق و تدوین برنامهای جامع برای نهادینهشدن و گسترش فرهنگ اصلاحطلبانه و تساهلگرایانه مورد توجه قرار گیرد و هرگونه اعراض و غفلت از آن میتواند آثار سوئی به دنبال داشته باشد. به گونهای مجمل و مختصر به برخی از این گزارهها اشاره خواهد شد و در آیندهای نزدیک در تحلیلی گستردهتر و جامعتر زوایای آن به صورتی کاملتر واکاوی و ارزیابی خواهد شد.
محمدجواد آخوندی: چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری در درون خود واجد نکات مهمی بود که توجه و اعتنا به آن میتواند برای ترسیم افق و تدوین برنامهای جامع برای نهادینهشدن و گسترش فرهنگ اصلاحطلبانه و تساهلگرایانه مورد توجه قرار گیرد و هرگونه اعراض و غفلت از آن میتواند آثار سوئی به دنبال داشته باشد. به گونهای مجمل و مختصر به برخی از این گزارهها اشاره خواهد شد و در آیندهای نزدیک در تحلیلی گستردهتر و جامعتر زوایای آن به صورتی کاملتر واکاوی و ارزیابی خواهد شد.
نخست؛ نقش جوانان در این پیروزی سترگ بود؛ پس از تشکیل دیرهنگام ستادها در مرکز و استانها که در مجالی دیگر به آسیبشناسی این حرکت پرداخته میشود، نقش و جایگاه جوانان برجستگی و تمایز خاصی را پدیدار کرد. جوانان و دانشجویانی که انباشت تجربه و تراکم اکت سیاسی آنان را در جوانی مانند شیخان سالخوردهای دوراندیش و واقعنگر ساخته بود. تفاوتها و تعارضهای نسلی در پارهای موارد مانع از ایجاد دیالوگی مؤثرتر بین این دو کران شد، اما نسل نخست تحولخواهی و اصلاحجویی هم به این ظرفیت و استعداد عظیم و جریانساز معترفاند و اذعان آنان نشان از این میدهد که گاه پوستاندازی سیاسی و تشکیلاتی در جریان اصلاحات فرارسیده است. هرگونه غفلت از این جریان کنشگر و مؤثر اصلاحجویی و تحولخواهی را به حضیض ناکارآمدی سوق خواهد داد.
دوم؛ در برخی استانها رأی رقیب بسیار بیشتر از حد تصور بود. این امر مستلزم تحلیل واقعبینانه و کارشناسانه است. ضعف عملکردها و رفتار نادرست و غیر قابل دفاع بعضی فعالان سیاسی اصلاحطلب که عملا در ستاد رقبا به کنشگری یا فعالیت سرگرم بودند، هشداری جدی برای دولت و حامیان آن است. تغییر، ضرورت جدی و تاریخی جریان توسعهگرا و آزادیخواه است، البته تغییر ماهوی در سطح تشکیلاتی و پذیرفتن و به رسمیت شناختن پتانسیل جوانان و بدنه متعهد اصلاحجویی، نهفقط در سخن بلکه در عرصه عمل محقق شود.
سوم؛ پذیرش و باور و التزام به تحولخواهی درونگفتمانی در جریان تحولخواه و اصلاحطلب است. تا زمانی که این تغییر محقق نشود، ناکارآمدی و ضعف برخی عناصر سیاسی که پیشازاین کارنامهای پر از اشتباه و رفیقبازی دارند، این جریان فکری و سیاسی را با حضیض و تندشدن شیب ناکارآمدی بیشتر مواجه خواهد کرد. عناصری که در مواجهه و مقابله تئوریک و حتی پراتیک با جوانان نسل دوم و سوم سخنی و دستاوردی قابل قبول و دفاع برای عرضه نخواهند داشت. سکوت نسل جدید در برابر برخی تحولات ناشی از عمق ژرفاندیشی و حزماندیشی و دریافت و خوانش صحیح آنان از فضا و اتمسفر سیاسی کشور بوده است و در صورت نیاز برای پاسداشت و صیانت از اصلاحطلبی اصیل و تحولخواهی واقعی مُهرهای بر دهان کوفتهشده باز خواهد شد. این گزاره به منزله و مثابه تقابلجویی نباید تلقی شود؛ بلکه بیدارباشی برای عناصر ناکارآمد است که بخش کوچکی از سپهر جریان تحولخواهی و اصلاحطلبی هستند.