شبهاکثریتی به نام اقلیت مدرن
تاریخ بشریت از روایت رنجهای تحمیلشده بر جان آدمی، فربه و قطور شده است و در این میان صفحاتی وجود دارد که رنج فرورفته در جان انسان را نتیجه اختلاف نظر و عقیده بین اعضای یک جامعه میداند. در حافظه تاریخی همه ملتها آثاری از دردهای روحی و جسمی انسانهایی به چشم میخورد که حاصل گرفتارشدن خواسته یا ناخواسته گروههای خاص در دام تعصب و خشکمغزی است؛ تعصبی که همچون بندی، انسانهای دیگر را به اسارت کشانده و آزادی آنها را سلب میکند.
مهدی دهقانمنشادی
تاریخ بشریت از روایت رنجهای تحمیلشده بر جان آدمی، فربه و قطور شده است و در این میان صفحاتی وجود دارد که رنج فرورفته در جان انسان را نتیجه اختلاف نظر و عقیده بین اعضای یک جامعه میداند. در حافظه تاریخی همه ملتها آثاری از دردهای روحی و جسمی انسانهایی به چشم میخورد که حاصل گرفتارشدن خواسته یا ناخواسته گروههای خاص در دام تعصب و خشکمغزی است؛ تعصبی که همچون بندی، انسانهای دیگر را به اسارت کشانده و آزادی آنها را سلب میکند.
در فرایند رنجآفرینی و رنجکشیدگی معمولا این گروههای اکثریت و مسلط در جامعه هستند که عقاید خود را بر کرسی نشانده و انقیاد و فرمانبری اقلیت را خواستار میشوند. نوع بشر در حافظه خود روایتهای فراوان و متنوعی را از رنجدیدگی اقلیت از اکثریت مسلط به یاد میآورد. گتونشینی یا حاشیهنشینی مذهبی یهودیان و مسلمانان در دوران سیاه اروپا که به قرون وسطی معروف است، نمونهای از این فرایند رنجافزای بشریت است. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود خاطرنشان میکند که در قرن سیزدهم میلادی در برخی کشورهای اروپایی مانند انگلستان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و آلمان مقرر شده بود که یهودیان و مسلمانان اعم از مرد یا زن، در هر یک از ایالات مسیحی و در تمام مواقع باید با سبک لباس مخصوصی در ملأعام از دیگر مردمان مشخص شوند. افراد این دو جماعت بعد از 12سالگی ملزم بودند نوار رنگی خاصی بزنند: مردان بر روی کلاه یا لباده و زنان آنها بر روی نقاب چهرهشان. این امر که نتیجه قدرت عقیده اکثریت بود، تا حدی قوانین قدیمیتر و همانندی را که مسلمانان علیه مسیحیان و یهودیان وضع کرده بودند، تلافی میکرد.
بعدها در دوران صفویه و قاجار همین محدودیتها در شهرها و روستاهای ایران بهویژه در یزد و کرمان علیه اقلیتهای مذهبی یهودی و زرتشتی اعمال میشد تا جامعه اکثریت مسلمان با چارچوبهای مذهبی-عقیدتی خود موجب رنجدیدگی آن اقلیت در حاشیه قرارگرفته شود. از گزارشها و منابع مکتوب چنین برمیآید که در آن سالها، اقلیتهای زرتشتی و یهودی مجبور بودند جامههای مشخصی بر تن کنند، حق نداشتند در روزهای بارانی از منزل بیرون بیایند، اجازه سوارشدن بر اسب یا الاغ را نداشتند، نمیتوانستند به حمامهای عمومی راه پیدا کنند و حتی در انتخاب شغل و ساخت مسکن هم دارای محدودیتهایی بودند.
روزگار که با شعبدهبازی خود رویهها را تغییر میدهد، با گذشت ایامی چند توانست از خُم رنگرزی خود اقلیتهایی را بیرون بکشد که شبهاکثریتی مدرن تلقی میشوند. روزگار در بازی تلخ خود توانست اقلیتهایی را که ناله رنجکشیدنشان در محلههای محدود خود میماند، واپس زند و به جای آنها اقلیت مسلط و غالبی را برویاند. به نظر میرسد در خلقت جماعت رنجآفرین، از هرگونه که باشند، عنصر توجیه جزء لاینفک وجودی آنها بوده است تا اشتباهها و خطاهای خود را در فرایند رنجدادن دیگران، آنگونه که صلاح میدانند موجه جلوه دهند.
رنجآفرین هرکس که باشد، تفاوتی ندارد، مهم گروه رنجکش است که صدایش به جایی نمیرسد. مهدی اخوانثالث حدود شش دهه پیش با سرودن شعری، صدای آن اقلیت سنتی و این اکثریت مدرن را که در سرزمین متعلق به خود چنان دچار رنج شده بودند، بهگونهای رسا به گوش جامعه میرساند که: قاصدک/ در دل من، همه کورند و کرند/ دست بردار از این در وطن خویش غریب.