پژوهشی درباره جغرافیای تاریخی «شاهنامه»
«فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» عنوان اثری پژوهشی است از مهدی سیدیفرخد که بهتازگی چاپ جدیدی از آن در نشر نی منتشر شده است. در این کتاب تمام «شاهنامه»، از آغاز پادشاهی کیومرث پیشدادی تا پایان پادشاهی یزدگرد سوم ساسانی، به دقت بررسی و همه اعلام جغرافیایی مندرج در این اثر استخراج و شناسایی و با شرح و توضیح کامل معرفی شده است.
شرق: «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» عنوان اثری پژوهشی است از مهدی سیدیفرخد که بهتازگی چاپ جدیدی از آن در نشر نی منتشر شده است. در این کتاب تمام «شاهنامه»، از آغاز پادشاهی کیومرث پیشدادی تا پایان پادشاهی یزدگرد سوم ساسانی، به دقت بررسی و همه اعلام جغرافیایی مندرج در این اثر استخراج و شناسایی و با شرح و توضیح کامل معرفی شده است. سیدی در ابتدای این کتاب توضیح داده که در «شاهنامه» از حدود ۶۲۰ موضع جغرافیایی (اعم از کشور، سرزمین، ولایت، شهر، دژ، قلعه، دریا، رود، کوه، بیابان، تل، تپه، چشمه و...) نام برده شده که از میان آنها حدود ۳۶۰ نام اصلی و بقیه فرعی و بَدَل هستند، به این معنا که مثلا نام اصفهان (عنوان اصلی) به صورتهای فرعی و بَدَل سپاهان و اسپهان و اسفهان هم آمده است. بیشتر این عناوین و نامهای جغرافیایی مربوط به ایرانزمین (حوزه فرهنگی ایران بزرگ) اعم از خراسان و پارس و عراق و ورارود، شامل شهرهایی مانند بلخ، مرو، نشابور، ری، شیراز، اردَبیل، سمرقند و بخارا و... بوده و بقیه هم در کشورها و سرزمینهای همجوار ایران (انیران) مانند چین، ماچین، هند، ترکستان و ماورای خزر و روم و سرزمینهای عربی قرار داشتهاند. در نتیجه نامهای یادشده در «شاهنامه» عمدتا متعلقاند به کشورهای فعلی ایران، افغانستان، پاکستان، هندوستان، چین، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، سوریه، اردن، عراق، عربستان، عمان، یمن، مصر و حتی روم و یونان و روسیه. اگر نگاهی اجمالی به پیشینه تاریخی این کشورها و سرزمینها بیندازیم، خواهیم دید که طی چند هزار سال شکلگیری داستانها و وقایع «شاهنامه» دهها قوم و قبیله و گروههای نژادی و دینی و زبانی متفاوت یکی پس از دیگری این سرزمینها را تصرف کرده و بعد در آنها مانده یا از آنها رفتهاند. پیداست که زبان و فرهنگ هر قوم و گروهی، بسته به مدت ماندگاریشان در این سرزمینها و سلیقه و مصالح قومی ایشان، بر نامهای جغرافیایی تأثیر گذاشته و آنها را دگرگون یا محو کرده و نامهای جدیدی را جایگزین نامهای قدیم و اصیل جغرافیایی کرده است. برای مثال، ساسانیان کوشیدهاند نامهای مربوط به قوم پارت و حکومت اشکانیان را مثل تاریخ آنها محو یا «ساسانیزه» کنند، چنانکه نام پرتَوه یا پرثَوَه (سرزمین قوم پارت) را به خراسان تبدیل و حتی نام آرش، قهرمان اساطیری و تاریخی اشکانیان را از شاهنامه حذف کردهاند. ساسانیان اصلا خداینامه را بازنویسی و در نامهای جغرافیایی آن تغییر و تبدیل ایجاد کرده و با نامهای مرسوم زمان خود انطباق دادهاند.
کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» اگرچه در اصل پژوهشی درباره «شاهنامه» است اما محدوده زمانی آن به عهد تصنیف «شاهنامه» ختم نمیشود، زیرا دگرگونیها و تغییراتی هم که تا به امروز در نام و عنوان مواضع جغرافیایی رخ داده، در آن لحاظ شده است، بهگونهای که اگر از کوه و چشمه و دریا و شهری از زمان پیشدادیان و ضحاک نام برده شده، اوضاع آنها تا زمان حاضر با استناد به منابع بعد از ساسانیان و نیز بر اساس پژوهشهای میدانی خودمان معلوم و معرفی شده است. از اینرو علاوه بر «شاهنامه» و منابع جغرافیایی و تاریخی مربوط به آن، کتب دینی و عرفانی و دیگر اسناد مکتوب نیز از نظر نویسنده دور نماندهاند. در نهایت، پیمایش و کاوش میدانی در ایران و ممالک همجوار (عرصه جغرافیایی «شاهنامه») مکمل پژوهش کتابخانهای بوده است. نقشه جامعی هم که به کتاب ضمیمه شده است، خوانندگان را در شناسایی مواضع جغرافیایی شاهنامه یاری میدهد.
مهدی سیدی در بخشی دیگر از کتاب به این نکته هم اشاره کرده که بعضی استدلال میکنند چون «شاهنامه» اثری اساطیری، حماسی و ادبی است، نمیتوان انتظار داشت که جغرافیای آن عینی و واقعی باشد. اما او معتقد است که این استدلال و دعوی با واقعیت چندان جور درنمیآید. در بخش اساطیری «شاهنامه» که شامل دوره پیشدادیان، از کیومرث تا جمشید است، از هیچ شهر و کشور و آبادبومی نام برده نشده، چراکه خود «شاهنامه» مدعی است ایرانیان در زمان کیومرث کوهنشین بودند و شاهشان «به کوه اندرون ساخت جای» و تازه در زمان هوشنگ بود که آتش کشف شد و او «به آتش ز آهن جدا کرد سنگ». تنها از زمان طهمورث، آنهم با کمک دیوان، خانه و شهرسازی رایج شد و از زمان جمشید ساخت ابزار و شهرسازی ممکن شد. پس منطقی است که در آن برهه از هیچ شهر و آبادی و دژ و قلعهای در ایرانزمین نام برده نشود. اما با ظهور ضحاک تازی که فرزند مرداسنامی از «دشت سواران نیزهگزار» (موطن تازیان و یهودیان) بوده و بر ایرانیان غالب شده است، سخن از بنا و سکونتگاهی میشود که ایوان ضحاک و کنگدزهوخت نام داشته و بیرون از ایرانزمین (در بیتالمقدس) بوده است؛ ضمن داستان از جغرافیای بینالنهرین، موطن بابلیها، ازجمله اروندرود و شهر بغداد هم نام برده شده است. در بخشی دیگر از این کتاب میخوانیم: «در همان بخش ابتدایی و اساطیری شاهنامه وقتی از انیران یا سرزمینها و ممالک بیرون از ایران سخن به میان میآید، جغرافیای حوادث و داستانها هم به پیچیدگی و اسطوره میگراید. در داستان فریدون، از تقسیم جهان به سه بخش توران و روم و ایران میان سه پسر او سخن میرود که بَدوا امری نامعقول و افسانهای به نظر میرسد. اما وقتی به جدال سه پسر فریدون -ایرج، تور، سلم- بر سر قلمروهایشان مینگریم، درمییابیم که غرض از ایران همان خطه شمال غرب ایران (شاید موطن کاسیها و آسیانیها که قبل از آریاییها به این خطه آمدهاند، یا مادها) است و منظور از توران و روم هم سرزمینهای مجاور یا شمال کوههای قفقاز است که دیگر اقوام کوشیدند از طریق آنها به این سوی نیمکره شمالی و مناطق نسبتا گرمسیر آسیا وارد شوند. به همین دلیل محل جنگ و ستیز ایرج با تور و سلم تنها خطه الانان (الران، اران بعدی)، دریای گیلان و نیز قلعهای به نام الانیدز محسوب شده است؛ خاستگاهِ لشکرهای ایرج و بعد هم نوهاش منوچهر را نیز تنها شهرهای آمل، ساری و تمیشه دانستهاند. به عبارتی، جهان آن روز یا جهان داستانی شاهنامه در آن روزگار، خلاصه میشده است به منطقه قفقاز (الانان) و دریای گیلان (خزر) و این سوی رشتهکوه قفقاز (قاف). تور و لشکر تورانیاش در جهان شاهنامه چنان به سلم و لشکر رومیاش نزدیکاند که گویی توران و روم همجوارند. در سراسر داستان فریدون، تنها از این مواضع نام برده شده است: ایران، توران، روم، الانان، الانیدز، دریای گیلان، آمل، تمیشه و ساری. در همسایگی ایران و قلمرو فریدون هم یمن تنها کشور و مملکت آباد جهان است که فریدون سه دخترِ شاه آن را به همسری سه پسر خویش برمیگزیند».