سنگنوشتی بر معدن
کسانی که در کویر زاده شدهاند یا گذرشان بر جادههای تفتیده کویر افتاده، خوب میدانند که آفتاب در نیزارهای کویر چه سخت پشت زمین مینشیند و چه باشکوه طلوع میکند!
کسانی که در کویر زاده شدهاند یا گذرشان بر جادههای تفتیده کویر افتاده، خوب میدانند که آفتاب در نیزارهای کویر چه سخت پشت زمین مینشیند و چه باشکوه طلوع میکند!
کویر، به شهادت تاریخ معبر بزرگان است و از سویی هم محل تاختوتاز، چه رهزن و چه رهگذر. اما در این بین، تفاوت این دو در افقی است که هرکدام پیش رویشان گشوده میشود. رهزن در شب عبور میکند و رهگذر در طلوع نور و آفتاب و نوع سومی هم در تلاش روزی در عمق زمین سوخته اما سرشار از غنای طبیعت.
کویر بسان مردمانش زیر و رو ندارد. صاف و عیان و عریان تا چشم کار میکند همهچیز پیدا و آشکار است. کویر هیچگاه مأمن مردان سیاست نیست و نبوده یا بهتر بگویم، در کویر سیاست را نه میکارند و نه درو میکنند؛ چون زمینش مساعد این دست از کاشتنها نیست. کویر جنسی از نوع خودرو دارد. بیآب میروید و چنان در دل خاک ریشه میدواند که کار مشغولشدگان سیاست نیست تا با فرمانی هر بذری را به سود خود درو کنند. کویر چنان تاریخی دارد که از تاریخ هر قوم و سلسلهای قدمتش بیشتر است. کویر هیچگاه جلوی هیچ قومی سر تعظیم فرود نیاورده و نمیآورد؛ چون در دل خود سرشار از تمام داشتههاست. کویر در دل خود سنگ دارد اما سنگدل نیست. معدن دارد اما معدندار نیست که به هر زمان و هر تاریخی از درونش غنا را به غنیمت برده و میبرند! مردمان کویر فقط و فقط شکنندگان سنگ مروارید هستند که خورشید را هر صبح میهمان تاریکی میکنند و خود با دلی رنجور شاهد غروباند. جبین آنان با سنگ سیاه جا میاندازد، نه با ساییدن بر خاک تزویر و ریا!
کویر را باید دید، نه اینکه شنید. کویر را باید لمس کرد، نه در پی هر حادثهای بازدیدی از سر وظیفه اداری به سمتش قصد کرد. کویر فراوردهها دارد، نه فراوردهای که با ملاط سیاست و دلداری آنگاه که بر او زخمی مینشیند، گسیل زخمبندان بیزخم بر او به وفور گسیل شود!
با هواپیما و هوافضا بر آسمان کویر نمیتوان مانور سیاسی داد؛ چون کویر جایی و جایگاهی برای فرود اینچنینی ندارد. با هر روندهای میشود در روندههای وحشی کویر طی طریق کرد تا به خاکسترنشینان غارهای تاریک این سرزمین رسید و حالی - اگر در حیات بزیاند- ازشان از سر دلسوزی و دلپرسی گرفت.
در کویر، پیام هیچ مسئولی با تبوتاب، با زرقوبرق و با هیچ طمطراقی به گوش و چشم مردمانش نمیرسد که آنان فاقد چنین صفاتیاند و همهشان سادهزیاند.
در پهنای کویر هیچ نمایندهای انتخاب نمیشود تا داد عدالت بزند که برعکس هر صبح نمایندهای بر سنگلاخ آن برای رزقوروزی به عمیقترین لایههای زمین به امید برگشتی به خانه روانه میشود.
کویر، آنهم در دل اعماقش، خبری از ورود هیچ پیام و پیامرسانی نیست و تنها پیامی که به گوششان میرسد نوای دلانگیز صحرا و راه برگشت شبانهشان به کلبههای گلیای است که شبانه نانی از سر حلال به سق بزنند و خوابی در آرامش بغل بگیرند. زمین اینجا در درونش قطاری با بار شنوخاک چه سخت به جلو میراند تا خاکی از کف و سقف، تشنگان قدرت و سرمایه را سیراب کند. اینجا قطار سیاست بارانداز ندارد که بیشتر باربر است!
در کویر خیلی زود غروب میشود و خیلی زود باید تا قبل از تاریکی سراغ مردمان گرفتارش را گرفت! کویر اگر گرفتار شود، بر ساحل آرامش همهتان و همهمان چنان گردی از غلظت خواهد نشست که افق راهگشایی نخواهد داشت! از هیچ بزرگراهی به کویر نمیرسید، فقط کافی است قصد سفر کنید که از هر کورهراهی میتوان به کویریان رسید و به دردشان واقف شد. درد آنان از عمق میجوشد و بر سطح میریزد. دردشان را درمان کنیم. آنها را در زمانی که در ورودی غار چهچهه میزنند دریابیم که در عمق، هر صدایی گم میشود و گمشدگان روزی سراغ شمایی که اکنون پیدایید را خواهند گرفت!
دیر یا زود، سیمرغ، خود یا اسلافشان بر خرابههای تاریخ به اهتراز درخواهند آمد؛ چه باشید و چه نه!
نشانی معدن زغال سنگ طبس را همگان میدانند... .