|

نمایشگاه آثار امید بنکدار با عنوان ره‌آورد زرتشت

زیستن از پس مرگ

روایت است زرتشت سه درخت سرو کاشت؛ سروی سهی در کاشمر امروزی، یکی در ابرکوه و دیگری در خوارزم. سه سرو که هرکدام نشانی از زندگی با خود دارد. پس از آن، زرتشتیان کاشتن درخت سرو را به‌ نیت زایش و نامیرایی به آیین خود درآوردند. سرو‌ جاودانگی است چونان که حافظ می‌گوید: «به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که می‌‌رویم به داغ بلندبالایی». حافظ در اشعار خود گاه سرو را با اعتنا به آیین زرتشت به‌ کار برده است: «بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی/ می‌خواند دوش درس مقامات معنوی».

علی فرهمند

 

روایت است زرتشت سه درخت سرو کاشت؛ سروی سهی در کاشمر امروزی، یکی در ابرکوه و دیگری در خوارزم. سه سرو که هرکدام نشانی از زندگی با خود دارد. پس از آن، زرتشتیان کاشتن درخت سرو را به‌ نیت زایش و نامیرایی به آیین خود درآوردند. سرو‌ جاودانگی است چونان که حافظ می‌گوید: «به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که می‌‌رویم به داغ بلندبالایی». حافظ در اشعار خود گاه سرو را با اعتنا به آیین زرتشت به‌ کار برده است: «بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی/ می‌خواند دوش درس مقامات معنوی». بلبل نیز در فرهنگ زردشت، مرغ زنده‌خوان معنا شده؛ پرنده‌ای که برای زندگان می‌خواند. سرو‌ زندگی است و آفریننده میترا؛ بزرگ‌ترین ایزد پیش از پیدایش زرتشت. در‌عین‌حال اگرچه زرتشت به کشتار مهرپرستان روی آورد، سرو نزد زرتشتیان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده. در فرهنگ اساطیری ایران، درخت سرو بی‌ارتباط با زن نیست. گاه این درخت به مادر و آفریننده تشبیه شده؛ نماد زایش و جاودانه‌شدن.‌ گاه در اشعار فارسی به معشوق نیز نسبت داده شده است. باری، سرو‌ مهرآفرین است و زایشگر‌ و کاشتن سرو، سنت زرتشتیان. چنین است ره‌آورد زرتشت: طاعت سرو.

سرو‌ بلندبالاست و آزاده. آزادی زبان سرو است و زنانگی هویت سرو و زندگی‌ سرشت آن. سرو هر سه اینهاست: زندگی، زن، آزادی. اما چند هزار سال پس از آن ره‌آورد‌، نقاشی‌های امید بنکدار نه درباره کاشتن، که درباره کشتن سرو است. ره‌آورد زرتشت نمایشگاه انفرادی نقاشی‌های‌ امید بنکدار پس از پیشینه تاریخیِ گرامیداشت سرو، درباره فریادهای این درخت است؛ درباره سوزاندن آن و اقدام به بریدنش. اصلا می‌توان سرو را کشت؟ این سؤالی است که با تماشای درختان نقاشی‌شده به ذهن می‌رسد. چگونه می‌توان نامیرایی را به مرگ محکوم کرد؟ در بدو ورود، سه درخت سرو خودنمایی می‌کند. سه مجسمه که می‌تواند اشاره به ره‌آورد زرتشت باشد؛ سروهایی که به دستان زرتشت کاشته شد. سپس پنج سرو نقاشی‌شده از پی هم می‌آید که هرکدام سر از بناهای تاریخ درآورده‌. این پنج سرو، تاریخ زایش و فرهنگ را به ما نشان می‌دهد. تاریخ کاشتن را و آفریدن را؛ اشکال هندسی و نقوش کلاسیک بناهایی که سرو را در خود جای داده است. سروها در خانه‌ها و بناهای تاریخ جا خوش کرده و نشان از اهمیت این درخت در فرهنگ ایرانیان دارد، اما پس از آن است که تاریخ معاصر آغاز می‌شود. پنج سرو سبز ولی هرکدام در هاله‌ای از جنون رنگ‌های سرخ و زرد. سروهای بحران‌زده، سروهای سهی اما غمین. با‌این‌حال سبزی درختان همانی است که هست. انگار دور درختان را آتش افروخته‌اند اما سرو نمی‌سوزد، بلکه سبزی‌اش‌، بلندی‌اش و جاودانگی‌اش تازه‌ میان این آتش است که دیده می‌شود. تاریخ زن را می‌توان در این پنج‌ تا ملاحظه کرد.

گام دیگر، تاریخ نزدیک است و سروها -زن‌ها- در آتش و خون می‌سوزند. سروها به صورت نیامه زنانه درآمده و آتش گرفته است. این سه سرو نقطه بحرانی نمایشگاه است و ویران‌کننده ره‌آورد زرتشت. سروها به‌ تعبیر ابتهاج، «شهید» شده‌اند. می‌توان به‌ اتکای رنگ‌های تند این سه سرو، ادعا کرد این نقاشی‌ها صدا نیز دارند؛ صدای فریاد و سوزش، صدای مرگ. اما این پایان ماجرایش نیست. نقاش از نقاشی‌های صدادارش زود گذر می‌کند. سه سرو قربانی را نشان می‌دهد تا بی‌شمار درخت -که از پس فریادهای آن سه ره‌آورد‌- تکثیرشده را نشانه رود. از این نقطه به بعد، نمایشگاه و درخت‌هایش، به انتزاع محض نزدیک می‌شود؛ تا آنجا که به‌سختی می‌توان از میان خطوط، سروها را تشخیص داد. این نقطه دگردیسی سروها و زن‌هاست. سروها در تغییر شکل و زن‌هایش در پی اسطوره‌شدن، راه به مسیری اسرارآمیز و انتزاعی سپرده‌اند. در یک نقاشی، نوکِ تیز سرو به ماه (یا خورشید) رسیده و در نقاشی دیگر، دو سرو کوچک در یک سروِ فروریخته و وارونه، تکثیر شده است. این مضمون را می‌توان در نیمی از نقاشی‌ها دریافت کرد. درختان سوختند و از دل آتش، چندتا آفریده شد. در یک نقاشی، چند سرو را در‌هم‌تنیده از چند رو نشان می‌دهد و رنگ‌هایش آرمانی است؛ سبز و آبی. انگار جهان را سرو گرفته است. دیگری در شب پرستاره، دو سرو را کنار یکدیگر نشان می‌‌دهد؛ دوتای مهربان و متحد با هم. سروها در آتش، سیمرغ جاودانه می‌شوند. سیمرغ نماد نوزایی پس از مرگ است و نیمی از نقاشی‌ها، زایش مجدد اسطوره سرو در آتش را نشان می‌دهد. تا آخرین اثرش که سروی است در نسبت طلایی که جهان را به خود گرفته. ره‌آورد زرتشت، طاعت زن بود. سرو، در آتش، گلستان شد و زن نیز از میان خون و فریاد‌ زاده شد. امید بنکدار در نمایشگاه رهاورد زرتشت نشان می‌دهد زن‌بودگی، مرگ و زندگی را توأمان با خود خواهد داشت؛ زندگی‌ای که از پس مردن زاده می‌شود.