پونا؛ دانشگاهی درحال ساخت
بیشترین اقامتم در سفر دوم هندوستان در این شهر خوش انرژی و جذاب بود. دو هفته از شش هفته رو پونا (پونه) موندم. محلیها، هندیها خودشون میگن پونه اما رو نقشه و به زبان انگلیسی پونا قید میشه. این شهر حال خوبی داشت. شهری دانشگاهی که دانشجویان از سراسر دنیا بهویژه خاورمیانه و ایران در این شهر اقامت دارند و در دانشگاهها و مراکز آموزشی تحصیل میکنن.
حامد الماسی: بیشترین اقامتم در سفر دوم هندوستان در این شهر خوش انرژی و جذاب بود. دو هفته از شش هفته رو پونا (پونه) موندم. محلیها، هندیها خودشون میگن پونه اما رو نقشه و به زبان انگلیسی پونا قید میشه. این شهر حال خوبی داشت. شهری دانشگاهی که دانشجویان از سراسر دنیا بهویژه خاورمیانه و ایران در این شهر اقامت دارند و در دانشگاهها و مراکز آموزشی تحصیل میکنن.
یه شهر، کمی از تهران کوچیکتر اما شبیه به یک کارگاه بزرگ؛ زیرا در تمام نقاط «پونه» کارگاههای سازندگی اعم از جادهسازی، برجسازی و از همه مهمتر مونوریل به چشم میخوره. مونوریل یه پروژه عظیم متروی رو زمینیه در شهر پونه که بخشهایی از آن هم افتتاح شده نه مثل مونوریل کرمانشاه که فقط ظاهر شهر رو زشت و سیمانی رنگ کرده و کاریشم نمیشه کرد انگار!
بگذریم...
اقامتم، عموما در خونه یه دوست خرمآبادی بود که تا دکتری رو در پونه تحصیل کرده بود، مهموننوازی ایرانی رو هم در اونجا داشت رواج میداد. علاوهبر من ایرانیهای زیادی هم به خونهش رفتوآمد داشتن و صفای خونهش فراوون بود.
در پونه چند اتفاق خوب برام افتاد. یه بخش از اتفاقات اونجا، یکی دو اجرای موسیقی بود. یکیش در یه کافه بزرگ و یکیشم در دانشگاه اصلی شهر، دانشکده موسیقیاش. در ادامه این اجراها هم پیامدهای جالبی رخ داد که در ادامه بهش اشاره میکنم.
اجرای صمیمانه در کافه که تموم شد، یکی از مخاطبهای اون اجرا، مردی بیادعا و کاردرست بود که چند دقیقه بعد از اتمام برنامه جلو اومد و گفت که دوست داره من رو با یک موسیقیدان برجسته در شهر پونه آشنا کنه. خلاصه که زنگ زد و هماهنگیهای لازم رو انجام داد و ساعتی بعد به اتفاق، به خونه پسر بهمسینجوشی یکی از بزرگترین موسیقیدانان هندوستان رفتیم. بهمسینجوشی سالهاست از دنیا رفته و پسرش در خانه عمارتگونهش که نمیشد چشم ازش برداشت سکونت داره. پسر این هنرمند هم از موسیقیدانان بزرگ استان ماهاراشترا به حساب میاد که به همراه همسرش، دیدار باهاشون از زیباییهای کل سفر آسیای جنوبم به حساب میاد. برای ایشون و خانوادهش کمی تنبورنوازی کردم و با استقبال خاصی روبهرو شد. هدیهای هم به یادگار بهم دادن. آخر اون ملاقات هم وقتی آقای جوشی از ادامه مسیرم به سمت واراناسی مطلع شد، با دوست هنرمندی در اونجا تماس گرفت و ازش خواست که وقتی به اونجا رسیدم پذیرای من باشه. اون روز با کیفیت و اون اتفاقها و آشناییها یکی از روزهای برجسته کل سفرم شد.
چند روز بعد برای دانشجویان دانشگاه پونه در رشته موسیقی اجرایی از گوشههای موسیقی ایرانی و مقاماتی از تنبور داشتم که قبلش هم در یک سخنرانی ۲۰دقیقهای به معرفی اجمالی موسیقی ایرانی و موسیقی مقامی و تفاوت و شباهتهاش با موسیقی هندی پرداختم. نقاط مشترک دستگاههای ایرانی و راگاهای هندی رو اشاره کردم (راگا، معادل دستگاه در موسیقی ایرانی است با تفاوتهایی البته). و در آخر هم به بخش سازها پرداختم که در بسیاری مواقع به طرز باورنکردنی در موسیقی ایرانی و هندی مشترک هستن. پونه پر از مهاجره، بنابراین ایرانیهای زیادی رو اونجا میشه ملاقات کرد. یکی از جنبههای دیگه شهر پونه همین موضوع بود، بهویژه اینکه تقریبا هر روز به کنتینگهای دانشگاه مرکزی میرفتم و ناهارم رو با اجتماعهای دانشجویان ایرانی میخوردم (کنتینگ سلفهایی شبیه کافه رستورانهای معمول رو میگن اونجا). یکی دیگه از اتفاقات جالب در شهر، بازدید از موزه جمشید تاتا بود. یه مرد تأثیرگذار در تاریخ هندوستان که از قضا ریشه ایرانی داره. بسیاری از شرکتها و مؤسسات مالی و آموزشی و کارخانهها در هندوستان به نام تاتا، منصوب به ایشون و خاندانشه. در ادامه به مدرسه نابینایان رفتیم و یکی از خیران و گردانندگان اصلیش همین دوست هندی ما بود. یه مدرسه با نظم و با انرژی بالا که انگشتبهدهنمون گذاشت.