|

بزرگداشت یاد ابراهیم نبوی و آروین در مراسم انجمن صنفی روزنامه‌نگاران

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان هم‌زمان با اعلام جوایز جایزه سالانه این نهاد صنفی، بزرگداشت یاد دو مطبوعاتی را برگزار کرد. در این مراسم بزرگداشت ابراهیم نبوی، روزنانه‌نگار که در غربت به سراغ مرگ خودخواسته رفته بود و آروین، جوان کاریکاتوریست که بر اثر نارسایی کبد درگذشته، برگزار شد.

بزرگداشت یاد ابراهیم نبوی و آروین در مراسم انجمن صنفی روزنامه‌نگاران

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان هم‌زمان با اعلام جوایز جایزه سالانه این نهاد صنفی، بزرگداشت یاد دو مطبوعاتی را برگزار کرد. در این مراسم بزرگداشت ابراهیم نبوی، روزنانه‌نگار که در غربت به سراغ مرگ خودخواسته رفته بود و آروین، جوان کاریکاتوریست که بر اثر نارسایی کبد درگذشته، برگزار شد. در این مراسم اکبر منتجبی، رئیس هیئت‌مدیره، گفت: «در خدمت خانم ساغرچی، همسر زنده‌یاد ابراهیم نبوی، هستیم. ما در اندوه از‌دست‌دادن آقایان نبوی و آروین هستیم. از‌دست‌دادن آنها جامعه رسانه‌ای را در شوک فرو برد. برای فرید مدرسی آرزوی سلامتی داریم تا جراحی کبد انجام دهد». او همچنین از سید‌عباس صالحی، وزیر ارشاد، به دلیل همکاری‌هایی که در این مدت انجام شده، تشکر کرد. در این مراسم، پیام صوتی لیلا دختر زنده‌یاد داور پخش شد که در آن درباره رابطه عاطفی خود با پدر و فقدان او صحبت کرده بود. بهروز گرانپایه شعری خواند، علی ربیعی مشاور رئیس‌جمهور درباره ابراهیم نبوی و غربت سخن گفت.

آنهایی که تبعید شدند، سرمایه ایران هستند

شمس‌الواعظین، روزنامه‌نگار پیش‌کسوت، نیز درباره شادروان ابراهیم نبوی بیان کرد: «پیشنهاد می‌کنم مجموعه گفت‌وگوهای نبوی را هرجا پیدا کردید مطالعه کنید. گفت‌وگوهای بلند با فرج سرکوهی، امیر‌ انتظام». این روزنامه‌نگار ادامه داد: «گفت‌وگوشونده‌ها علاقه دارند کوتاه حرف بزنند ولی نبوی چنان گفت‌وگوشونده را به وجد می‌آورد که گفت‌وگوشونده خودش مایل به ادامه گفت‌وگو می‌شد. همه گفت‌وگوهای او آموزنده بوده‌اند. ابراهیم نبوی با تأسی از استادانی مانند سیروس علی‌نژاد، گفت‌وگو‌کردن را زنده نگه داشت. ابراهیم نبوی با اینکه طنزنویس بود، به‌شدت به مخاطب احترام می‌گذاشت».

شمس‌الواعظین با بیان خاطره‌ای از داور بیان کرد: «ابراهیم نبوی نیاز به مخاطب و رابطه عاطفی با آن داشت. به گفته این روزنامه‌نگار پیش‌کسوت، ابراهیم نبوی از آن دست نویسندگان توانمند با مهارت بالا بود».

او در ادامه با اشاره به خاطره دیگری از گلشیری در دفتر روزنامه جامعه به نقل از او گفت: «بعد از عبید زاکانی بدون‌تردید، تنها طنزنویسی که بتواند جای عبید را بگیرد، ابراهیم نبوی است». او همچنین توضیح داد: «آنهایی که از ایران تبعید یا از کشور خارج شدند، دست خودشان نبوده و اینها سرمایه‌های کشور‌ هستند».

علی ربیعی، دستیار اجتماعی رئیس‌جمهور، در بخشی از سخنانش گفت: «برای آوردن پیکر داور مشکلاتی بر سر راه قرار داشت که با پیگیری، تعهد و قول‌هایی که داده شد، سرانجام پیکر داور در خاک وطن آرمید». او در ادامه با اشاره به حضور ایرانیان خارج از کشور، چالش‌های آنان را در دو بخش هویتی و زندگی‌کردن در ایران دانست و ابراز امیدواری کرد که بتوانیم در آینده، ایرانیان خارج از کشور را به ایران دعوت کنیم. او همچنین بیان کرد: داور آرزوی بازگشت به وطنش را داشت و در این زمینه گفته است: «مشکل من این است که می‌خواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنج‌هایی را که مردم می‌کشند، بکشم و در همان شادی‌هایی که از آن بهره می‌برند، شریک باشم. مطمئنم در سال‌هایی که در ایران نبودم، بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده، اما من و امثال من می‌توانیم برای بهتر‌شدن اوضاع کمک کنیم. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی می‌شوند، با قیمت‌های دائما متغیر زندگی کنم».

چقدر مرگ به آروین نمی‌آمد

هادی حیدری درباره دیگر عزیز از‌دست‌رفته در مطبوعات، یعنی داود احمدی‌مونس (آروین)، هنرمند جوان تازه‌درگذشته، متنی را خواند. او گفت: «مرگ یک عزیز، پدیده غریبی است! آدم‌هایی که سال‌ها یکدیگر را ندیده‌اند یا همدیگر را نمی‌شناسند، گرد هم جمع می‌شوند و نقطه اشتراک‌شان دوست و یار عزیزی است که تازه از دست رفته است. گویی «نیستی» یا «فقدان»، یک «بودن» یا «موجودیت» را شکل می‌دهد. و همین پارادوکس، مرگ را به امری غریب‌تر تبدیل می‌کند.

و چقدر «مرگ» به آروین نمی‌آمد! از همان 14سالگی‌اش در سال ۱۳۷۶ که او را در راهروی طبقه دوم خانه روزنامه‌نگاران جوان دیدم، تصویر یک هنرجوی جست‌وجو گر در ذهنم نقش بست. مجله‌ای تجربی منتشر می‌کرد که نامش «آروین کاریکاتور» بود و آثار کارتونیست‌های مختلفی را در آن منتشر می‌کرد. بعدها نام مستعارش را نیز از همان گرفت و شد «آروین» کاریکاتوریست.

ذهن بی‌قرار و روح شیدایی داشت. او عاشق کاریکاتور بود و در روزگاری که بسیاری به دلایل مختلف، عطای این هنر را به لقایش بخشیدند، او کاریکاتوریست ماند. کلامش سرشار از طنز ذاتی بود. تکیه‌های کلامی داود احمدی‌مونس، ویژه و منحصر‌به‌فرد بودند. مهارت زیادی در بازی با کلمات داشت. از شیوه‌های متفاوت تصویری برای بیان خود بهره می‌گرفت. فقط کارتون و کاریکاتور نبودند که وسیله بیان او شوند، جایی ویدئو می‌ساخت، گاهی با کولاژهای طنزآمیز تصویری، پیامی را منتقل می‌کرد. عکس‌های سلفی و جستارنویسی‌هایش نیز که در سال‌های اخیر خنده‌های شیرینی بر لبان دوستان و مخاطبانش شکل می‌دادند. ما در روزنامه‌های مختلفی از سال ۱۳۷۷ به این سو با هم کار کردیم. در میانه‌های دهه 80 به نظرم آثار او به یک پختگی و بلوغ رسیده بودند. اما گویا زمانه با آروین سر سازگاری نداشت و شرایط زندگی و کاری او دچار تلاطم‌های زیادی بود که وضعیتش را دچار تغییر می‌کرد. من این تغییر را از اواخر دهه 80 احساس کردم. داود احمدی‌مونس برای من سمبل نسلی است که برای رسیدن به آرزوهای‌شان جنگیدند، در ایران ماندند و تمام فشارها و محدودیت‌ها را به جان خریدند اما توفان ناملایمات چنان وجودشان را در هم پیچید که در طلایی‌ترین سنین عمرشان به انزوا و افسردگی و خاموشی کشیده شدند.

آروین عاشق ایران بود. این را می‌توانید در میان انبوهی از آثارش ببینید. او زندگی را دوست داشت ولی قدر خودش را آن‌چنان که بایسته بود، ندانست. در ماه‌های پایانی عمرش درد ناشی از بیماری، امانش را بریده بود.

داود عزیز! یادت همیشه با ما خواهد بود و فقدانت حفره‌ای عمیق در قلب ما باقی خواهد گذاشت. سفرت به‌ سلامت پسر خوش‌قلب ایران!».