|

یقه‌دراندن رئیس محیط زیست

ریاست محترم سازمان محیط زیست درباره نگاه برنامه هفتم توسعه به محیط زیست فرموده‌اند که در لایحه مذکور، به محیط زیست توجه لازم نشده و امیدواریم در مجلس این نگاه بهتر شود و موارد دیگری در‌خصوص محیط زیست ایران در لایحه گنجانده شود.

ریاست محترم سازمان محیط زیست درباره نگاه برنامه هفتم توسعه به محیط زیست فرموده‌اند که در لایحه مذکور، به محیط زیست توجه لازم نشده و امیدواریم در مجلس این نگاه بهتر شود و موارد دیگری در‌خصوص محیط زیست ایران در لایحه گنجانده شود.

اینکه یک عضو هیئت محترم وزیران در جریان تصویب لایحه توسعه ایران نخواهد یا نتواند در مهم‌ترین مسئله‌ای که ایران و جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند، تأثیر بگذارد و موارد مد‌نظر را در لایحه توسعه بگنجاند، بسیار شایان توجه است. از طرفی نشان می‌دهد که اعضای دولت در تصویب لایحه توسعه ایران نتوانسته‌اند اصلی‌ترین عامل توسعه ‌یا به عبارت دیگر اصلی‌ترین عامل نابودی کشور را مدنظر قرار دهند. معلوم می‌شود مسافرت‌های استانی نتوانسته بر مشکلات زیستی کشور آگاهی‌بخش باشد و به‌صورت لازم -و نه کافی- دقت برای دیدن شرایط فعلی کشور که در آینده وخیم‌تر خواهد شد وجود نداشته است و دوستان مسئول نیز ظاهرا خود را مکلف به اداره نهاد مربوطه می‌دانند و اصل را بر تداوم اداره نهاد می‌دانند و نه توجه به علت غایی وجود نهادشان. اگر چنین نبود رئیس محیط زیست در توجه‌دادن به اعضای دولت آنچنان انگیزه‌ای داشت که یقه خود را به خاطر آن در جلسه دولت بدراند یا در صورت عدم توجه به آن دیگر پا به سازمان محیط زیست نگذارد.

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی بر این امر که برنامه توسعه باید مسئله‌محور باشد چندین بار تأکید کرده‌اند و سرپرست سازمان برنامه و بودجه و معاون اول ریاست‌جمهوری هم بر این امر تأکید کرده‌اند که برنامه هفتم توسعه مسئله‌محور است، اما در عمل می‌بینیم که برنامه هفتم فصل‌محور و بخش‌محور است؛ یعنی اول بخش‌های مختلف فعالیت در کشور را حسب مرسوم احصا کرده‌اند و سپس احکامی برای آنها آورده‌اند و به‌هیچ‌وجه معلوم نیست که کدام امر مسئله اصلی کشور است و فشار اجرائی، مدیریتی و سرمایه‌ای باید به کدام بخش بازگردد و اصولا اولویت در کشور در کدام مسئله است؟

البته این امر در دولت و مجلس فعلی به‌عنوان پدیده نوظهور خودنمایی نمی‌کند. تقریبا در همه دولت‌ها مسئله محیط زیست کشور، یعنی محیط زندگی کشور قابل عنایت نبوده و حتی گاه از آن به‌عنوان حمایت از مارمولک، قورباغه و لک‌لک اسم برده می‌شد و مایه مزاح و سرگرمی قرار می‌گرفت و رئیس محیط زیست در دولت جایگاهی برای نه‌تنها یقه‌دراندن نداشت، بلکه گاه کلامی بر زبان نمی‌آورد. البته وزرایی هم مثل آموزش‌و‌پرورش بودند که هرگز از موضوع تعلیم و تربیت سخن نمی‌گفتند، اما حداقل برای حقوق و مزایای معلمان چانه‌زنی می‌کردند.

نمی‌دانم آیا این امر نقصی فرهنگی است یا مشکلی است اجرائی و در این اندیشه بودم که چرا آینده کشور که با روند فعلی به تخریب و فروپاشی می‌انجامد، مورد توجه دولتمردان قرار نمی‌گیرد. در گذر از اندیشه شاهدی از غیب رسید و آن مقاله آقای سعید لیلاز در روزنامه «شرق» دوشنبه 22 خرداد که تقریبا دو صفحه از روزنامه را با عنوان «مسئله تحریم نیست» اشغال کرده بود. مقاله‌ای تحقیقی درخصوص اقتصاد ایران در مقایسه با دیگر کشورها و علل آنچه ایشان «بدترین اقتصاد جهان در 21 سال گذشته» خوانده است. مقاله‌ای مستند و روشنگر درخصوص اقتصاد ایران و البته در یک محیط سترون غرق در اعداد و ارقام که صدالبته باید مورد عنایت همه سیاست‌مداران، اقتصاددانان و مسئولان کشور قرار گیرد. در اینجا سؤال از ایشان آن است که بر فرض در جدول ارائه‌شده و رتبه‌بندی‌های ذکرشده در متن مقاله، رتبه ایران در رده‌های نخستین بود، آیا می‌توانستیم بگوییم که اقتصاد ایران و زندگی مردم و آینده کشور در شرایط مطلوبی است؟

آیا بر فرض آنکه اقتصاد ما از نظر اعداد و ارقام شرایط مطلوبی داشت، می‌توانستیم در حالی‌ که ابزارهای اقتصادی ما در حال ویرانی و نابودی و استهلاک بی‌وقفه است، به آن اقتصاد مطلوب اطلاق کنیم. به چه دلیل هم دولتیان و حکمرانان و هم اقتصاددانان اعم از چپ و راست مثل آقایان نیلی، درخشان، غنی‌زاده، راغفر و مومنی چشم بر تخریب زیربناهای اقتصاد ایران بسته‌اند و فقط با عدد و رقم و نظام‌های مختلف کلنجار می‌روند؟ مگر یک انسان عاقل می‌تواند شاهد تخریب خانه خود باشد و سکوت کند و ذهن‌ها را به جای دیگری معطوف دارد؟

با نگاه دولت به برنامه هفتم توسعه و نگاه اقتصاددانان بر اقتصاد ایران و تصوری که برای مردم ایجاد می‌شود، برنامه هفتم در سکوت آقایان، برنامه تداوم تخریب اقتصاد ایران و البته خود ایران و نظام جمهوری اسلامی است. وقتی فونداسیون یک ساختمان خراب و پوسیده باشد، بالمال ساختمان فرو می‌ریزد.

وقتی زیربناهای اقتصاد ایران در حال تخریب باشد، در آینده جز ویرانی از آن باقی نمی‌ماند و در این تقصیر همه شریک‌اند و فقط حکمرانی مقصر نیست. جز صدای ضعیف تنی چند از دل‌سوختگان که مانند مرحوم کردوانی به پایان می‌رسند، صدایی برنمی‌خیزد. 

به مذاکرات مجلس و نطق‌های پیش از دستور و دستور جلسات توجه کنید؛ کدامین نماینده از تخریب روزافزون و نابودی سرزمین خداداد و ثروت‌های آن سخن گفته است؟

 کدامین اقتصاددان، روشنفکر و دارندگان مدرک دکترای اقتصاد با معدل 19 و 20 از آینده کشور سخن به زبان آورده‌اند؟

 کدامین استاد دانشگاه و کدامین دانشکده و دانشگاه درباره آینده تخریب‌شده کشور برنامه داده است؟

 گویی همه همچون قوم نفرین‌کرده آماده‌اند بر سرزمین تخریب‌شده شیون برآورند. اگر گروهی به پیشرفت فناوری همت بسته‌اند و توفیقاتی هم داشته و مایه غرور شده‌اند، چرا گروه دیگر که اقتصاددان هستند در پیشگیری از تخریب زیربنای اقتصاد تلاش نمی‌کنند؟ اگر این حرف را قبول ندارند، به مقالات و مصاحبه‌های خود رجوع کنند و این البته در مورد آنانی است که حرفی برای گفتن داشته‌اند و الا کسانی هم هستند که در مسائل کشور دم فروبسته و مصلحت را در سکوت مرگبار می‌دانند که شاید به انتظار فرج هستند، ولی در عمل انتظار آنان به حرج ختم می‌شود.