|

چرا کوریم ز دیدن؟

در هفته‌های اخیر مدیرعامل پالایشگاه اصفهان در اظهارنظری اعلام کرد با ورود سالانه حدود 5/1 میلیون خودرو به ناوگان جاده‌ای، کشور در باتلاق خام‌سوزی فرو‌رفته و به‌زودی مجبور خواهیم شد تمام نفت تولیدی را در داخل بسوزانیم. رئیس انجمن مهندسی گاز ایران نیز ابراز نگرانی عمیق کرد که در بخش گاز نه‌فقط افزایش تولید نداریم‌ بلکه کاهش تولید هم خواهیم داشت و به جایی خواهیم رسید که یک‌دهم گاز مورد نیاز کشور را هم نمی‌توانیم تأمین کنیم.

هاشم اورعی استاد دانشگاه صنعتی شریف

 در هفته‌های اخیر مدیرعامل پالایشگاه اصفهان در اظهارنظری اعلام کرد با ورود سالانه حدود 5/1 میلیون خودرو به ناوگان جاده‌ای، کشور در باتلاق خام‌سوزی فرو‌رفته و به‌زودی مجبور خواهیم شد تمام نفت تولیدی را در داخل بسوزانیم. رئیس انجمن مهندسی گاز ایران نیز ابراز نگرانی عمیق کرد که در بخش گاز نه‌فقط افزایش تولید نداریم‌ بلکه کاهش تولید هم خواهیم داشت و به جایی خواهیم رسید که یک‌دهم گاز مورد نیاز کشور را هم نمی‌توانیم تأمین کنیم. او در ادامه گفت در شش ماه اول سال درآمد نفتی ما یک‌پنجم عراق بود و به جایی رسیده‌ایم که درآمد نفت کفاف اداره کشور را نمی‌دهد. از طرف دیگر رئیس هیئت‌مدیره سندیکای برق استان اصفهان در نشستی با حضور رئیس کمیته صنعت کمیسیون صنایع و معادن مجلس اعلام کرد چنانچه 800 میلیارد دلار در بخش تولید نفت و گاز سرمایه‌گذاری نشود، سالانه 10 درصد تولید گاز را از دست خواهیم داد و ادامه داد که به دلیل مشکلات مالی دولت سالانه فقط سه میلیارد دلار در این بخش سرمایه‌گذاری کرده و به‌این‌ترتیب پروژه‌های افزایش تولید نفت و گاز تقریبا متوقف شده است. او اعلام کرد که با این وضعیت نمی‌توان ادامه داد و یک نفر باید این خبر را به گوش مقامات رده‌بالای کشور برساند؛ چون چنانچه اقدامات اساسی انجام نشود، قطعا وضعیت انرژی هر سال بحرانی‌تر از سال قبل خواهد شد. طبق پیش‌بینی شرکت گاز، در زمستان پیش‌رو میزان ناترازی گاز 28 درصد در مقایسه با سال قبل افزایش خواهد داشت. در بخش برق نیز به‌روز‌رسانی شبکه کشور نیازمند صد میلیارد دلار سرمایه‌گذاری است؛ در‌حالی‌که طبق اعلام وزیر نیرو، این وزارت در‌حال‌حاضر صد هزار میلیارد تومان به فعالان صنعت برق بدهکار است! طبق اعلام آژانس بین‌المللی انرژی سالانه 25 میلیارد مترمکعب گاز معادل 10 درصد تولید کشور در تولید، انتقال و توزیع تلف می‌شود که معادل نیمی از کل مصرف گاز ترکیه بوده و ارزش آن حدود 10 میلیارد دلار در سال است.

ماه گذشته کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل موسوم به کاپ 28 در دوبی پایان یافت و نمایندگان نزدیک به 200 کشور جهان بر آغاز کاهش مصرف جهانی سوخت‌های فسیلی توافق کردند. طبق این توافق قرار است تا نیمه قرن میلادی جاری مصرف سوخت‌های فسیلی به صفر برسد و تا سال 2030 ظرفیت انرژی‌های تجدیدپذیر به سه برابر افزایش یابد تا از این طریق از افزایش دمای متوسط کره زمین به میزان بیش از 5/1 درجه سانتی‌گراد جلوگیری شود. بدون‌شک کاپ 28 این پیام آشکار را به کشورهای تولیدکننده سوخت‌های فسیلی ازجمله نفت، گاز و زغال سنگ می‌دهد که زنگ خطر به صدا درآمده و با وجود اینکه در‌حال‌حاضر هنوز سوخت‌های فسیلی منبع 80 درصد از انرژی مصرفی جهان است؛ ولی جامعه بین‌المللی برای حذف سوخت‌های فسیلی بسیج شده است. از‌آنجاکه ایران از 17 درصد ذخایر گاز و 9 درصد ذخایر نفت جهان برخوردار است، تصمیمات اخذ‌شده در کنفرانس اخیر تأثیرات درخورتوجهی بر آینده کشور داشته و ضروری است که مورد توجه سیاست‌گذاران اقتصادی قرار گیرد. از‌جمله این الزامات توسعه درخور‌توجه مزارع بادی و خورشیدی است که متأسفانه تاکنون مغفول واقع شده است.

با توجه به وضعیت انرژی در جهان در چند دهه پیش‌رو که خبر از روند کاهش اهمیت و قیمت سوخت‌های فسیلی می‌دهد، تنها راه برای ما این است که قبل از بسته‌شدن کامل پنجره، نفت و گازمان را به سرمایه‌های پایدار تبدیل کنیم. تصمیمات اتخاذ‌شده در کاپ 28 نشان می‌دهد که وقت زیادی باقی نمانده و ما کماکان در خواب غفلت فرو‌رفته و اندر خم یک کوچه‌ایم.

سیاست‌های اشتباه دولت در چند دهه اخیر کار را به جایی رسانده که در‌حال‌حاضر ما ایرانیان به طور متوسط روزانه 8/1 میلیون بشکه فراورده‌های نفتی و 850 میلیون مترمکعب گاز مصرف می‌کنیم که معادل مصرف حدود هفت میلیون بشکه نفت در روز بوده و رتبه ششم جهان را در مصرف هیدروکربور به خود اختصاص داده‌ایم؛ در‌حالی‌که اقتصادمان در رتبه 22 جهان قرار دارد. علاوه‌بر‌این متوسط مصرف روزانه برق به یک میلیارد کیلووات/ساعت رسیده و به‌این‌ترتیب ارزش واقعی انرژی مصرفی کشور به رقم خیره‌کننده 175 میلیارد دلار در سال یعنی حدود 40 درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است. به عبارت دیگر در‌حالی‌که با ورود به دوران آغاز پایان سوخت‌های فسیلی، کشورهای صادرکننده نفت و گاز در حال سرمایه‌گذاری برای ساختن آینده خود هستند، ما شرایطی را ایجاد کرده‌ایم که دو سوم نفت و 95 درصد گاز تولیدی را در داخل مصرف کرده و بخش اندک صادرات را هم با مشکلات فراوان فروخته و در بسیاری موارد از دریافت وجه آن عاجزیم. در واقع اندکی نفت و گاز فروخته و شکم خود را سیر می‌کنیم و چیزی برای سرمایه‌گذاری و ساختن آینده باقی نمی‌ماند. به‌راستی باید گفت «وای اگر از پسِ امروز بود فردایی!». از دیگر نتایج تأکید بر ادامه سیاست‌های اشتباه در بخش انرژی می‌توان به آلودگی هوای کلان‌شهرها، گرم‌شدن هوا، کاهش بارندگی و مواردی دیگر اشاره کرد که همگی آینده کشور را با چالش‌ جدی مواجه کرده است. خلاصه اینکه با این فرمان بعید نیست نسل ما به‌عنوان نابودکنندگان ایران در تاریخ ثبت شده و در پی از دست دادن دنیا، آخرت‌مان را نیز به باد دهیم؛

اما چرا در حوزه انرژی این‌چنین از کوچه بن‌بست سر درآوردیم؟ پرواضح است که علت‌العلل شدت مصرف بالای انرژی در ایران سیاست‌های قیمت‌گذاری است. در کشوری که سال‌ها تورم سالانه 50‌درصدی را تجربه می‌کند، ثابت نگه‌داشتن نرخ حامل‌های انرژی، چنین نتایج فاجعه‌باری را به بار آورده است. سیاست‌های عوام‌فریبانه سرکوب قیمت و 127 میلیارد دلار یارانه پنهان در سال گذشته طبق آمار آژانس بین‌المللی انرژی (رتبه دوم جهان پس از روسیه) انرژی را به معنای واقعی بی‌ارزش کرده و در پی آن مردم را به مصرف بی‌رویه انرژی عادت داده است. عاداتی که شامل زندگی در زمستان در دمای 24 تا 27 درجه و در تابستان در دمای 20 تا 21 درجه سانتی‌گراد، پیمایش متوسط خودرو در حد 20 هزار کیلومتر در سال و مصرف متوسط روزانه هر خودرو چهار لیتر است؛ در‌حالی‌که این اعداد در اروپا به ترتیب 10 هزار کیلومتر و 1.9 لیتر است. از طرفی توسعه صنایع انرژی‌بر که در واقع رانت انرژی را صادر می‌کنند، نشان‌دهنده بی‌برنامگی و آشفتگی در سیاست‌های انرژی کشور است.

آنچه بدیهی است، این است که با این روند و رشد مصرف سالانه شش درصد، بخش انرژی کشور تاب نیاورده و قطعا در آینده نزدیک در زمینه ناترازی برق، گاز، بنزین و گازوئیل به بن‌بست خواهیم رسید. اینکه برخی کارشناسان اعلام می‌کنند که با در نظر گرفتن درآمد متوسط، قیمت بنزین در ایران هفت برابر آمریکا، پنج برابر عربستان و چهار برابر بریتانیاست، از نظر عددی درست است؛ اما فرض نهفته در چنین مقایسه‌ای برابری سطح زندگی ما ایرانیان با مردم آن کشورهاست؛ فرضی که این واقعیت را پنهان می‌کند که سیاست‌های اشتباه در همه حوزه‌ها در چند دهه موجب فقیرشدن مردم شده است و دیگر نمی‌توان قیمت بنزین و هیچ چیز دیگری را با در‌نظر‌گرفتن درآمد متوسط آحاد مردم با دیگر کشورها مقایسه کرد. باید قبول کنیم که فقیر شده‌ایم و در انتهای کوچه بن‌بست قرار گرفته‌ایم. باید طرحی نو در‌اندازیم و پیام استاد شهریار را به خود بباورانیم که: دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن/ چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم.