سازمان رأی جامعه مدنی
در ادامه سلسله نوشتارهایی درباره جامعه مدنی، اینک درباره «معنای رأی» و نقش آن در تشکیل «سازمان رأی» سخن میگوییم. گفتیم که مردم در صورتی به پای صندوق میآیند که احساس کنند رأی آنان معنایی دارد. اگر صورت و معنای انتخابات به هم بیاید، روحنواز جان سیاست میشود، شور در مردمان میزاید و ثبات مملکت میآفریند. این، احزاب سیاسی هستند که این معنا را با تولید محتوای سیاسی، با مشارکت، با معرفی نامزد، با استراتژیها یا با تاکتیکهای ویژه برمیسازند.
در ادامه سلسله نوشتارهایی درباره جامعه مدنی، اینک درباره «معنای رأی» و نقش آن در تشکیل «سازمان رأی» سخن میگوییم. گفتیم که مردم در صورتی به پای صندوق میآیند که احساس کنند رأی آنان معنایی دارد. اگر صورت و معنای انتخابات به هم بیاید، روحنواز جان سیاست میشود، شور در مردمان میزاید و ثبات مملکت میآفریند. این، احزاب سیاسی هستند که این معنا را با تولید محتوای سیاسی، با مشارکت، با معرفی نامزد، با استراتژیها یا با تاکتیکهای ویژه برمیسازند. مشکل اصلی جامعه مدنی در ایران این است که بهسختی میتواند طرفداران خود را به پای صندوق رأی بکشاند و بلکه بهسختی میتواند از درون جامعه شهری، «سازمان رأی» بسازد. به همین دلیل است که همه چیز تصادفی میشود و شما همیشه لبمرزی هستید. در هفتههای آخر منتهی به انتخابات نمیدانید که آیا جامعه مدنیِ طرفدار شما به پای صندوق میآیند یا نه؟ اشتباه نشود، درباره طرفداران شما و سازمان رأیتان سخن میگویم، نه درباره همه مردم. افکارسنجیهایی که استانداردهای متعارف علمی را رعایت کنند، با ضریب خطای اندکی میتوانند مشارکتکردن یا مشارکتنکردن را در روزهای منتهی به انتخابات تشخیص دهند؛ اما آنچنان که گفتم، مسئله اصلی جامعه مدنیِ طرفدار شماست که در قالب «سازمان رأی» شکل نگرفته و پیشبینیناپذیر است. همه پرسش احزاب سیاسی باید این باشد که چگونه یک سازمان رأی ثابت شکل دهند. چگونه جامعه را متقاعد کنند که آرای پراکنده و باطله و بیهویت خود را
معنیدار کنند.
شماری از افراد در این کشور با همه امکانات نهادی-سیاسی که سالها در اختیار داشتهاند (که برخی از آنها به گفت ناید) و با دستکاری در مراحل و فرایندهای گوناگون کار را به اینجا رساندهاند که نهتنها مشارکت به حداقل خود رسیده است؛ بلکه سازمان رأی اصولگرایی را نیز به ابتذال کودکانهای کشاندهاند و آن را از محتوا خالی کردهاند: «هر آنکس سَری داشت در انجمن/به سستی بخندید بر رأی من». این پدیده بهویژه ازآنرو اهمیت دارد که نشان میدهد انحراف برخی نهادها از وظایف سازمانی خویش چقدر مخرب است و اینکه آن نهادها نمیتوانند جایگزین سازمان سیاست شوند. در سیاست، جهانداری روا نیست بر آنکس که جهاندیده نیست. سادهلوحی است که خیال کنید میتوانید با استفاده از ظرفیت نهادی خود جایگزین احزاب سیاسی شوید. هریک از این دو، کارکردهای خاص خود را دارند. در جاده آسفالت نمیتوانید قایق برانید. ماشین نهادی شما برای کار ویژهای ساخته شده است. اگر آن را برای «آن کار دیگر» استفاده کنید، در نظام اجتماعی اختلال ایجاد کردهاید و منابع زیادی را به هدر میدهید و آخر کار هم نیروهای اصیل از پیرامونتان پراکنده میشوند و جز مشتی رانتخوار و فرصتطلب یا شماری سادهدل و کُندذهن برایتان باقی نمیماند؛ کُندذهن نتواند کُنده اندیشه برکَنَد.
اینک که «دستکاریهای نهادی» در انتخابات ناکارآمدی خود را نشان داده و پیامدهای مخرب آن آشکار شده است، احزاب سیاسی باید بتوانند «معنای رأی» را در یک فرایند تاریخی احیا کنند و از آن «سازمان رأی» بسازند. احزاب جدیِ مدنی باید بسیار پیش از زمان انتخابات سناریوهای مختلف را که ممکن است پیشروی مردم باشد، نشان کنند و سازمان رأی را بر آن اساس سامان دهند. سازمان رأی بیش و پیش از هر چیز در گرو معنای رأی است. این معنا را احزاب سیاسی باید بهتدریج و با ظرافت و با گفتمان بسازند و مثلا دامنهای پنجگانه از مشارکت فعال، مشارکت نسبی، مشارکت تک رأی، رأی باطله تا مشارکتنکردن را در آن پیشبینی کنند. «ویترینی» از این پنج گزینه را برای مردم فراهم کنند و به هریک از این پنج گزینه معنابخشی کنند تا خودآگاهی اجتماعی را برای آن فراهم کنند. چرا جامعه در سالهای 92 و 96 پشت سر روحانی آمد؟ چون به صورت طبیعی بخش مهمی از مردم و نیروهای سیاسی به یک معنای سیاسی برای رأی رسیده بودند. چون خودآگاهی لازم درباره سیاست خارجی و ضرورت رفع تحریمها را کسب کرده بودند.
چون نخبگان و جامعه به یک ایدئولوژی سیاسی روشن درباره نحوه اداره کشور رسیده بودند. چون یک فکر و اندیشه در جامعه پدید آمده بود و کارگزارانی هم برای اجرای آن نامزد شده بودند؛ وگرنه تا پیش از اواخر بهار سال 92 چه کسی فکر میکرد که آقای روحانی رئیسجمهور شود؟
این را گفتم که اهمیت شکلگیری «معنای رأی» و تشکیل «سازمان رأی» بر اساس این معنا را روشن کنم و تأکید کنم که همّ و غم نیروهای سیاسی باید شکلگیری یک معنای سیاسی پایدار و دوامپذیر در طی زمان مشخص باشد تا امکان شکلگیری سازمان رأی پدید آید.
این موضوع مهمترین عنصر تحولی در یک جامعه است. این را مقایسه کنید با انتخابات(هایی) که با ترفندهای پشت صحنه، غیرطبیعی و «سزارینی» افرادی را به قدرت میرسانند. احزاب سیاسی باید بتواند از طریق فعالیتهای فکری روزمره، جریان فکری و سپس جریان اجتماعی راه بیندازند. برای این کار این احزاب باید بتوانند پروژههای سیاسی مشخصی را درباره موضوعات مبتلابه جامعه تمهید کنند.
این پروژهها از نظر فکری، ایدئولوژیک و از نظر عملیات رسانهای، گفتمانی هستند که هم معنا میسازند و هم سازمان رأی پدید میآورند، به شرط آنکه مداوم و پایدار و توأم با تکرار باشند. کسب منصب سیاسی و حتی پیروزی در انتخابات به اولویتهای بعدی میرود.
مهم شکلگیری فکر و معنای سیاسی است که کشور و نظام و آزادیهای درونی آن را تثبیت میکند. پروژه گفتمانی یک مجموعه فکری منتظم و منظم است که به افراد، جامعه و مردم نظم فکری میدهد، آنها را از لحاظ سیاسی هدفمند میکند و یک منظومه فکری برای آنان میسازد.
پروژههای سیاسی اگر به خودآگاهی اجتماعی منجر شوند، ظرفیت تشکیل سرمایه سیاسی و تبدیلشدن به «سازمان رأی» را دارند.
این، نوعی یادگیری اجتماعی است که اگر نامزدهایتان تأیید صلاحیت نشده باشند یا صراحتا کناره بگیرید یا اینکه برای ساماندهی سازمان رأی به مردم چنین آموزش دهید که برای ابراز هویت سیاسی خویش و برای نمایش قدرت تشکیلاتی سازمان رأی مثلا فقط به آقای X و نه به 30 نامزد، رأی دهید تا به این صورت رأی شما مصادره نشود. چنین آموزشهای مدنی در دورههای طولانی پیشاانتخاباتی باید وجهه همت احزاب سیاسی از گرایشهای گوناگون قرار گیرد. مهم این است که مردم در یک مواجهه واقعی بفهمند که رأیشان «ارزش مبادلاتی» دارد، از آن سوءاستفاده نشده و مصادره نمیشود. این میتواند یک فعالیت مدنی درخشان بسازد. البته همه اینها موکول به این است که انتخابات، دستکم به صورت مکانیکی، سالم برگزار شود.