حل معضلات محلی پیشزمینه احیای دریاچه ارومیه
چرا دولتها در احیای دریاچه ارومیه شکست میخورند
احیای دریاچه ارومیه شکست خورد. شاید بیتوجهی به مسائل محلی و نبود شرایط دموکراتیک، حلقه مفقوده این بنبست باشد. سالی که گذشت آخرین سال از عمر «ستاد احیای دریاچه ارومیه» بود؛ ستادی که در سال ۱۳۹۳ با مصوبه دولت حسن روحانی برای احیای دریاچه ارومیه تشکیل و قرار شد همه اعضای دولت دست در دست هم آب را به دریاچه برسانند تا تن خشک او بستری برای خیزش گردوغبارهای نمکی برای دو استان آذربایجان شرقی و غربی نباشد.
زینب رحیمی
احیای دریاچه ارومیه شکست خورد. شاید بیتوجهی به مسائل محلی و نبود شرایط دموکراتیک، حلقه مفقوده این بنبست باشد.
سالی که گذشت آخرین سال از عمر «ستاد احیای دریاچه ارومیه» بود؛ ستادی که در سال ۱۳۹۳ با مصوبه دولت حسن روحانی برای احیای دریاچه ارومیه تشکیل و قرار شد همه اعضای دولت دست در دست هم آب را به دریاچه برسانند تا تن خشک او بستری برای خیزش گردوغبارهای نمکی برای دو استان آذربایجان شرقی و غربی نباشد.
حوضه آبی دریاچه ارومیه به دلیل داشتن تجربه تشیکلات اداری مشخص، آنهم با ریاست معاون اول رئیسجمهور و با بودجه معین، یک گام از بقیه حوضههای آبی ایران پیش افتاده است؛ همانطورکه حالا در حوضه حساسی مثل فلات مرکزی یا خلیج فارس و دریای عمان، فعالان محیط زیست تأکید دارند که چاره رفع خشکی و حل بحران آب در این حوضههای آبی، تشکیل کارگروهی مشارکتی با حضور همه ذینفعان آب است؛ کارگروهی شاید مشابه ستاد احیای دریاچه ارومیه. در چند سال اخیر حتی برخی کارشناسان و کنشگران محیط زیست چنین درخواستی را با صراحت مطرح کردند. اما آیا تشکیل ستاد برای احیای دریاچه ارومیه تجربه موفقی بود که بتوان آن را برای سایر حوضههای آبی ایران هم پیشنهاد کرد؟ به عبارت سادهتر، آیا ستاد احیای دریاچه ارومیه که با دستور رئیسجمهور تشکیل شد و از ۱۵ هزار میلیارد تومان بودجه هم برخوردار بود، توانست دریاچه مرده ارومیه را به زندگی برگرداند؟ برای پاسخ به این پرسش هیچ ابزاری نداریم جز بررسی میزان آب موجود در دریاچه ارومیه. منصور سهرابی، بومشناس و پژوهشگر میهمان دانشگاه کیل آلمان، با مراجعه به آخرین آمارها از وضع آبی دریاچه ارومیه به «شرق» میگوید: «در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، حجم آب دریاچه ارومیه دومیلیاردو ۸۹۰ میلیون مترمکعب بود. در مدت مشابه سال قبل حجم آب دریاچه، چهارمیلیاردو ۸۲۰ میلیون مترمکعب بوده است. این یعنی امسال نسبت به سال قبل بیشتر از دو میلیارد مترمکعب آب از دست دادهایم».
ستاد احیای دریاچه ارومیه زمانی که دریاچه را با یکمیلیاردو ۹۰۰ میلیون مترمکعب آب تحویل گرفت، قول داد حجم آب را به ۱۵میلیاردو ۵۰۰ میلیون مترمکعب برساند. این عددی بود که در آن زمان مشاوران ستاد احیای دریاچه ارومیه روی آن توافق کرده و آن را بهعنوان تراز اکولوژیک دریاچه ارومیه یا نماد احیای آن معرفی کردند. ستاد احیای دریاچه ارومیه در سال ۱۴۰۰ مأموریتش را در حالی به پایان رساند که حداقل ۱۲ میلیارد مترمکعب با آن عدد فاصله داشت. اما چرا ستاد نتوانست به قولی که داده بود، عمل کند و با وجود ادعاهایشان درباره علمیبودن پروژهها و برنامههایشان نتوانستند دریاچه ارومیه را از کام مرگ برهانند؟ سهرابی دراینباره با اشاره به اینکه دریاچه ارومیه مثل بیماری است که بدون تشخیص درد برای او نسخه پیچیده شد، اینطور توضیح میدهد: «طرحهای ستاد احیای دریاچه ارومیه به این دلیل غلط بوده که درکی از روند خشکی آن منطقه نداشتند. آنها تشخیص غلط دادند و نسخه غلط پیچیدند. مشکل حوضه آبی دریاچه ارومیه کشاورزی است؛ اراضی وسیع کشاورزی و الگوی غلط کشاورزی. ستاد احیای دریاچه ارومیه در چند سال گذشته تمرکزش را روی طرحهای سازهای گذاشت، مثل پروژه انتقال آب زاب؛ موضوعی که نمیتواند مشکل دریاچه ارومیه را حل کند.
بیشتر از ۴۰ سد در حوضه دریاچه ارومیه احداث شده و هنوز هم ساخت سدهای جدید با هدف توسعه کشاورزی ادامه دارد. بیشتر از ۸۰ هزار حلقه چاه در حوضه آبی دریاچه ارومیه حفر شده و هنوز هم زمینهای بیشتری زیر کشت میرود. چند روز پیش وزیر جهاد کشاورزی صحبت از توسعه کاشت سیب در استان آذربایجان غربی کرده بود. در آن منطقه هنوز شاهد کاشت چغندرقند، سبزیجات و صیفیجات در حد وسیع هستیم؛ محصولاتی که همگی آببر هستند. اینها نشان میدهد سیاستهای غلط کشاورزی در آن حوضه هیچ تغییری نکرده و ستاد احیای دریاچه ارومیه نتوانسته این سیاستها را اصلاح کند. اظهارات مدیران ستاد احیای دریاچه ارومیه در سالهای گذشته نشان میدهد اصلاح الگوی کشت یکی از برنامههای محوری ستاد احیای دریاچه ارومیه بود؛ بهطوریکه در سالهای ابتدایی شروع کار طرحهای نکاشت و بهکاشت را بهمنظور کاهش سالانه ۴۰ درصد از آب مصرفی کشاورزی مطرح کردند، اما روند پیشرفت برنامهها حکایت از آن داشت که توفیق چندانی در این زمینه نداشتند. به نظر میرسید طرحشان بهقدر کافی چکشکاری نشده و نمیدانستند چطور باید مردم را برای این کار قانع کنند یا اینکه باید برای کاهش مصرف آب کشاورزی، چه تکنولوژی یا تسهیلاتی در اختیار آنها قرار دهند». منصور سهرابی در میان گفتوگو درباره این موضوع به نکته درخور توجهی اشاره دارد. او با بیان اینکه پیشزمینه اجرای طرح «بهکاشت» ساختار دموکراتیک است، میگوید: «در حوضه آبی دریاچه ارومیه، بهویژه در استان آذربایجان غربی که دو قوم کُرد و ترک در آن زندگی میکنند، با مسائل اتنیکی و قومیتی مواجه هستیم که نباید نادیده گرفته شوند. طبیعتا وقتی گروهی در تصمیمسازیها مداخله داده نشوند، نمیتوانند به تصمیماتی که گروه دیگر برای آنها گرفتهاند، اعتماد کنند.
از سوی دیگر مردم خود را همراه و همگام با سیستم مدیریتی و دولتی نمیبینند. میدانیم که یک عنصر اعتمادساز، استفاده از فکر، نظر و مشارکتدادن مردم در پروسه تصمیمسازی است؛ درحالیکه ستاد احیای دریاچه ارومیه خودش برید و خودش دوخت و برای همین هم نتوانست طرح بهکاشت را اجرا کند. دقت کنیم که در چند سال گذشته اعتماد شهروندان به تصمیمات دولتها دچار اختلال شده و فضای بدبینی حاکم است. بنابراین اجرای پروژههایی مثل بهکاشت که نیاز به مشارکت مستقیم مردم دارد، در آن مناطق به این سادگی نیست.
همچنین ستاد احیای دریاچه ارومیه باید سواد آبی و محیطزیستی مردم منطقه را بالا میبرد تا آنها اقناع شوند که اگر با ستاد احیا همکاری نکنند، آینده زیستی خودشان به خطر میافتد. شبکههای تلویزیونی استانی، برنامههای رادیویی، مساجد و شوراهای محلی و روستایی بهترین بستر برای این آموزشها بود تا مردم را نسبت به وضع دریاچه ارومیه حساس کرده و از فکر و مشارکت آنها استفاده کنند.
افزون بر اینها، ستاد احیا باید با کشاورزان قراردادهای مشخص و روشنی منعقد میکرد. طبیعتا تغییر الگوی کشت بدون ارائه سیاستهای تشویقی غیرممکن است. باید کمک مالی به کشاورز میشد. نمیتوانید به کشاورزی که زمینش سالها تحت کشاورزی آبی بوده است، بگویید دیمی کشت کن تا آب بیشتری به دریاچه برسد، اما برای جبران خسارت مالی او فکری نشود. همانطور که دولتها در دهههای ۶۰ و ۷۰ برای خودکفایی محصولات، به گندمکاران بزرگ، موتورسیکلت یا وامهایی با بهره و سود کم میدادند، حالا هم میتوانند برای کاهش مصرف آب از همان سیاستهای تشویقی استفاده کنند والا کشاورزان تن به اجرای پروژههایی که از لحاظ اقتصادی آنها را متضرر کند، نمیدهند. اگر طرح بهکاشت با روش درست اجرا میشد، میتوانست حداقل سالانه یک میلیارد مترمکعب آب به دریاچه ارومیه برساند.
شاید مهمترین و هزینهبردارترین پروژه ستاد احیای دریاچه ارومیه، تونل ۳۶کیلومتری انتقال آب از رودخانه زاب به دریاچه ارومیه است؛ تونلی که قرار است آب را از طریق سدهای مخزنی کانیسیب و سیلوه در مسیر پیرانشهر به نقده و رودخانه گدار و در نهایت به دریاچه ارومیه برساند. قرار بود این تونل در سال ۹۹ تکمیل و پروژه افتتاح شود، اما به دلایل مشکلات فنی محقق نشد. ستاد احیا وعده داده است این پروژه در سال ۶۲۳ میلیون مترمکعب آب را از رودخانه مرزی زاب به دریاچه ارومیه میرساند. با اینکه ١٢ هزار میلیارد تومان برای اجرای این پروژه هزینه شده، اما برای تکمیل به تزریق اعتبارات جدید نیاز دارد». بنا بر گفته سهرابی، پروژه انتقال آب زاب نهتنها دریاچه ارومیه را نجات نمیدهد، بلکه به احتمال قوی باعث ایجاد تنشهای اکولوژیکی و اجتماعی خواهد شد.
این پژوهشگر میگوید: «اطلاع دارم که مجری پروژه انتقال آب زاب برای اجرای این طرح و برای اقناع مردم به همه روستاییان در مسیر سد کانیسیب تا دریاچه ارومیه قول آب داده است. خیلی از کشاورزان دلخوش به این هستند که زمینهای دیمشان تبدیل به آبی خواهد شد. این وعده میتواند دردسرهایی را ایجاد کند. از سوی دیگر آب رودخانه زاب بعد از عبور از مرز سیاسی ایران وارد خاک عراق میشود و به سلیمانیه میرسد و از آنجا وارد دجله میشود. در صورت آبگیری سد کانیسیب و برداشت ۶۰۰ میلیون مترمکعب آب در سال از رودخانه زاب، آبی برای جاریشدن در رودخانه باقی نمیماند. فراموش نکنیم که آب زاب نجاتبخش دریاچه ارومیه نیست؛ چون این رودخانه در پرآبترین سال یکونیم میلیارد مترمکعب آب داشته است. سال قبل مجموع آب زاب ۹۰۰ میلیون مترمکعب برآورد شده بود. انتقال ۶۰۰ میلیون مترمکعب از این آب یعنی نابودی اکوسیستم رودخانه زاب و نابودی هورهای پاییندست رودخانه؛ یعنی ایجاد کانونهای جدید گردوغبار در عراق که دود آن در چشم مردم ایران هم خواهد رفت.
دقت داشته باشیم که حقابه واقعی دریاچه ارومیه آب رودخانه مرزی زاب نیست، بلکه آب زرینهرود است که از طریق سد شهید کاظمی بوکان و با لوله انتقال به اسم آب شرب اما برای کشاورزی و صنعت به تبریز منتقل میشود. ۳۱۵ میلیون مترمکعب سالانه از آذربایجان غربی به شرقی منتقل و از این طریق آب مورد نیاز ۴۵ شهرک صنعتی، نیروگاهها و حتی کشاورزی را تأمین میشود. افزون بر اینها از این آب برای ساخت دریاچه مصنوعی و جنگل مصنوعی در نزدیکی کوه عینعلی تبریز بهرهبرداری شده است. این ۳۱۵ میلیون مترمکعب، نصف آبی است که قرار است با پروژه ۱۲هزارمیلیاردی زاب به دریاچه ارومیه برسانند».
حتما پیرانشهر و سردشت تحت تأثیر منفی این پروژه ازجمله افت سطح آبهای زیرزمینی خواهند بود، اما طبیعتا سردشت به دلیل قرارگیری در پاییندست رودخانه بیشترین تأثیر منفی را از اجرای این پروژه میبیند؛ چون نسبت به پیرانشهر در پاییندست رودخانه قرار دارد.
شاید اگر بدانیم عملیات اجرائی پروژه انتقال آب زاب به دریاچه ارومیه بدون داشتن مجوز ارزیابی محیطزیستی در سال ۱۳۹۳ شروع شد، بهتر بتوانیم چرایی شکست ستاد احیای دریاچه ارومیه را درک کنیم. حاکمیت تفکر سازهای شاید کلید این شکست باشد. در همان زمان آغاز به کار ستاد احیای دریاچه ارومیه، دانشگاهیان به صراحت انتقال آب را پرهزینه و غلط دانستند، اما ستاد احیا به نظرات کارشناسی آنها وقعی ننهاد. جلوگیری از توسعه اراضی کشاورزی، تعیین تکلیف و پلمب چاههای غیرمجاز، تدوین و اجرای الگوی کشت مناسب برای منطقه، توقف تمام طرحهای سدسازی و تمرکز روی عملیات آبخیزداری جهت تغذیه سفرههای آب زیرزمینی پیشنهادهای متخصصان بود، اما مورد توجه ستاد احیا قرار نگرفت.
دریاچه ارومیه احیا نشده است. بعد از پایان دولت حسن روحانی، عمر ستاد احیای دریاچه ارومیه هم تمام شد و مدیران این مجموعه هرگز به این سؤال عمومی جواب ندادند که «چرا با وجود هزینهکرد ۱۵ هزار میلیارد تومان از پول کشور نتوانستید دریاچه ارومیه را احیا کنید؟».