چرا و چرا؟
رئیسجمهوری محترم در جلسه با اقتصاددانان چهار پرسش مهم را مطرح کردند. در اینجا بر آنیم که در حد ممکن و به اختصار به این سؤالات پاسخ داده شود؛ اما قبل از آن رئیسجمهور باید میپرسیدند که چرا وضع سرزمین کشورمان چنین است.
1- چرا شاخصهای کلان اقتصاد کشور مطلوب نیست؟ باید سؤال شود که با سیاستهای چند دهه گذشته چرا باید شاخصها مطلوب باشد؟ شاخصهای کلان هنگامی مطلوب میشود که یک کشور ثروت خود را افزایش دهد و ایران همواره از ثروت خود کاسته است. شاخصهای کلان اقتصادی هنگامی مثبت میشود که در جهان امروز تراز مثبت تجاری یعنی تولید برای صادرات وجود داشته باشد. اگر نفت را از معادلات کشور حذف کنیم، در طول سالهای گذشته همواره تراز تجاریمان منفی بوده و رشد شاخصها همواره به صدور نفت خام بستگی داشته است. شاخصهای کلان اقتصاد کشور وابسته به سرمایهگذاری از منابع داخلی (و منابع خارجی) است و ما به هر دلیل نتوانستهایم سرمایهگذاری کنیم. شاخصهای کلان اقتصاد کشور وابسته است به:
الف- تولید صنعتی حسب استانداردهای جهانی با ابزار پیشرفته برای صادرات
ب- تولید کشاورزی براساس تکنولوژی جدید و جلوگیری از ضایعات کشاورزی
ج- تولید خدمات مثل صنعت توریسم، بانکداری بینالمللی و مشابه آنها. وقتی هر سه عامل الف و ب و ج در وضع نابسامان است، چرا باید شاخصهای اقتصاد کلان مطلوب باشد؟
2- چرا تورمی که قرار بود تکرقمی شود، اتفاق نیفتاده است؟ سؤال اینجاست که با سیاستهای چهار دهه گذشته چرا باید تورم یکرقمی باشد؟ از همان آغاز سال 58 که دولت برای تأمین ریال مورد نیاز خود ارز و سکه در بازار آزاد میفروخت (البته در آن موقع مخفیانه بود و حتی از اعضای دولت پنهان میشد) پایه پولی افزایش پیدا کرد. در همه دولتها این سیاست اجرا و البته این بار دیگر بهوضوح و کمی با افتخار به بهانه یکسانسازی ارز مرتبا از سوی بانک مرکزی سکه و ارز در بازار آزاد فروخته میشد و علاوهبرآن کسر بودجه پنهان و آشکار موجب استقراضهای آشکار و پنهان از بانک مرکزی میشد و به این باید اضافه کرد سود پرداختی به سپردهگذاران را که سپردههای بانکی را افزایش میداد و قدرت خرید بخشی از جامعه را بهشدت زیاد میکرد و عامل یارانههای پنهان مزید بر علت شد و سرانجام با پرداخت یارانه عمومی و یارانه معیشتی همچنان پایه پولی را افزایش دادند. آیا در این حالت تورم میتواند یکرقمی بشود؟ و اکنون نیز چنین است و نهضت ادامه دارد.
3- چرا دهها میلیارد دلار یارانه پنهانی (و البته آشکار) که دولت پرداخت میکند، مردم آثار مطلوب آن را در زندگی خود نمیبینند؟ به نظر میرسد اصل این سؤال درست نباشد. بیتردید سیاستهای غلط دولت در پرداخت یارانه پنهان و آشکار در زندگی مردم تأثیر مطلوب داشته است؛ اما به قیمت به خطر افتادن کشوری به نام ایران. حال به تأثیرات این سیاست در زندگی مردم اشاره میشود. الف- مردم کشورمان در حد 95 درصد از نفت و گاز ارزان و سوخت راحت استفاده میکنند و در این امر اسراف هم میکنند. در کدام کشور جهانسومی چنین است و صدالبته این امر به بهداشت، رفاه و آسایش مردم انجامیده است. چرا خودمان این را انکار میکنیم. البته اسراف تنها توسط مردم نیست؛ بلکه سازمانهای دولتی و نیروگاههای با راندمان پایین نیز در مصرف گاز اسراف میکنند.
ب- مردم کشورمان از برق ارزان عمدتا حاصل از گاز استفاده میکنند. طبعا یارانههای پنهان به رفاه مردم در استفاده از برق کمک کرده است؛ اما باعث اسراف در مصرف برق شده است. تصور میکنید سرانه مصرف برق در کشورهای مشابه ایران چه میزان است. یارانه طبعا موجب رفاه مردم (هرچند غیرمولد) شده است. ج- به دلیل ضعف و عدم سرمایهگذاری و ایجاد تحول در کشاورزی سالانه 15 میلیارد دلار ارز یارانهای به واردات اختصاص داده میشود. هرچند نابسامانیهایی در این امر دیده میشود؛ اما به هر حال یارانه باعث رفاه نسبی در تغذیه شده است. وقتی تولید خالص ملی (و نه ناخالص) لنگ بزند، مردم نمیتوانند بهرهمند شوند. غفلت از عوامل تولید و سیاست «کلامدرمانی» و «تظاهرات مردمدوستانه» و عدم آگاهیبخشی به مردم چنین نتیجهای هم میدهد. آیا کشاورز بدون کشت میتواند گندم درو کند. در کشوری که تولید نباشد مردم هم نباید بخورند. اگر اکنون هم مردم میتوانند «بخورند» به نعمت ثروتهای خداداد است که همه آنها را مصرف میکنیم و به قول معروف ته آن را درمیآوریم و این یعنی ورشکستگی کشور.
4- چرا با وجود هزاران هزار میلیارد تومان مصارف دولت در هشت سال گذشته رشد اقتصادی کمتر از یک درصد داشتهایم؟ البته این سؤال انگشت اتهام بردن به سوی دولت روحانی است و یادمان باشد که اگر با یک انگشت به سوی کسی اشاره کنیم، چهار انگشت به سوی خودمان است. اول رشد اقتصادی ما همواره وابسته به مقدار صدور نفت خام است و به آن مربوط میشود و بههمیندلیل با تحریم آمریکا (که کاغذپاره نبود) نفت هم به میزان لازم صادر نشد و رشد اقتصادی متوقف شد. آنچه در چهار سال اول دولت روحانی و سالهای گذشته بهعنوان رشد اقتصادی مطرح بود، امری کاذب و وابسته به اعداد و ارقام بود و نه واقعیات. هماکنون اگر صادرات نفت ما دو میلیون بشکه شود، رشد اقتصادی شش تا هشت درصد را خواهیم داشت. آیا این رشد اقتصادی است؟ ثانیا هزینه دولت چه ربطی به رشد اقتصادی دارد؟ بودجه جاری 800 هزار میلیاردتومانی که صرف حقوق و مزایا و هزینههای با ربط و بیربط میشود، چه ربطی به رشد اقتصادی دارد. این پرداختها بیشتر برای تمشیت امور کارکنان دولت و خدمات دولتی است و ربطی به رشد اقتصادی ندارد. همانطور که فروش 350 میلیارد دلار ارز و بازار آزاد در طول چهار دهه گذشته (نظر آقای همتی رئیس کل قبلی بانک مرکزی) تنها موجب چاقشدن و قدرتمندشدن قاچاقچیان و خارجکنندگان سرمایههای ملی شده است. میبینیم که تصمیمات چهار دهه گذشته چه آثار زیانباری بر جای گذاشته است. درحالیکه اگر این ارز سرمایهگذاری میشد، آثار مطلوب آن در رشد اقتصادی، اشتغال، تولید و... مشهود میشد.
اما سؤال اینکه حال چه کنیم؟ پاسخ بسیار سخت و البته بسیار وابسته به تصمیمات کلان سیاسی، اقتصادی و روی آن ماندن است. معمولا اقتصاددانان پاسخهایی میدهند؛ ولی هیچکدام تبعات آن را در نظر نمیگیرند؛ اما به هر حال راهحل وجود دارد. حتی اگر خیلی کار سخت میشود، میتوانیم بر تعامل با جهان بیفزاییم و به هر حال راهحلهایی وجود دارد؛ اما قبل از مسائل مذکور در سؤالات باید به دنبال آن باشیم که وضعی برای کشور پیش نیاید که راهحل نداشته باشد؛ حتی اگر سازشکار شویم هم، نخواهیم توانست برای مسائل اصلی کشور راهحل پیدا کنیم. همه مسائل ذکرشده در سؤالات بازگشتپذیر است؛ اما آنچه بازگشتپذیر نیست، فروپاشی است. آیا میتوانیم نشست سراسری زمین در ایران را به صورت اول درآوریم؟ اگر جادهها فرو ریزد، اگر ریلهای راهآهن در هم بپیچد، اگر دکلهای برق سرنگون شود؟ اگر خانهها شکاف بردارد یا فرو بریزد، اگر لولههای گاز و نفت بشکند و جریان آن قطع شود، آیا چارهای میتوان کرد؟ اگر در دشتهایمان (از 600 دشت 300 دشت فرونشسته است) نتوانیم کشاورزی کنیم و روستاییان مهاجرت کنند، میتوانیم با سیل مهاجرت و حوادث مربوط به آن مقابله کنیم؟ اینک که آب چاههایمان به خشکی گراییده، آیا میتوانیم آب درون آن بریزیم. موضوع حفظ ایران بسیار بیشتر در اولویت تورم و نرخ ارز و مسائل اینچنین است. نه آنکه به آنها نپردازیم؛ بلکه بدانیم کدام پدیده ایران را تهدید میکند و به نابودی میکشاند و از هماکنون مسئله اصلی را بشناسیم و برای حل آن از همه امکانات و نیز از مردم یاری بجوییم. امروز دیر است.