بسیج عشق به ایران
میگویند از کسی پرسیدند قورمهسبزی را با غین مینویسند یا با قاف؟ او گفت برای من غین یا قاف فرق نمیکند، بلکه گوشت آن مهم است. حال اگر مسائل را با پول یا کلام بخواهیم حل کنیم مانند غین و قاف قورمهسبزی است، اما مهم آن است که گوشت مسائل را بیابیم و آن را تدارک ببینیم. این مثال را از آنجا آوردم که طبق خبرهای منتشرشده قرار است مبلغ 5/1هزار میلیارد تومان خسارت به کشاورزان اصفهانی داده شود و میخواهند مسائل آب و کشاورزی اصفهان را با پول درمان کنند؛ درحالیکه کشاورزان اصفهان و نهتنها اصفهانیها در همه جا آب و روش کشاورزی مناسب و امکانات میخواهند و نه پول بدون راهحل. آنچه در امروز اصفهان و در سایر نقاط کشور واقع میشود هشدارهای عینی درباره مسئله «حفظ ایران» است درحالیکه ظاهرا حکمرانی کشورمان در برابر «تخریب کشور» ساکت نشسته است. نه مجلس و نه مجمع تشخیص مصلحت نظام و نه دولت ظاهرا کاری به آینده کشور ندارند و فقط دنبال برخی جزئیات هستند و سیل بنیانکن نشست زمین و تخریب کشور را نمیبینند. آقای احمدینژاد با خمیرکردن برنامه چهارم میخواست با پولدرمانی مردم را راضی کند و آقای روحانی هم به بهانه اینکه نمیتوان توانمندان را از ناتوانان جدا کرد، آن را ادامه داد و یارانه معیشتی هم به آن افزود و ایشان هم به نوعی دیگر نسبت به اجرای برنامه ششم سخت بیتفاوتی نشان داد و ازجمله مادههای 35، 36 و 37 برنامه ششم را که برای آب و خاک نوشته شده بود، نادیده گرفت. یکی نگفت حالا که 400 هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارید و همه بودجه را به هزینه جاری میبرید، چرا کمی هم کسر بودجه را بهخاطر طرحهای آب و خاک بالا نمیبرید؟ جالب آنجا بود که در عین نداشتن بودجه و اعتبار عمرانی، دائم از تکمیل طرحها سخن میگفتند. حالا هم وزرای محترم از ساخت چهار میلیون مسکن در سال (بدون نوسازی روستاها) و حل مسئله خودرو در سه سال و حل معیشت مردم و وعدههای دیگر سخن میگویند، اما هیچکدام از اعضای دولت، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس شورای اسلامی درخصوص آینده کشور و سرزمینمان و راهحل برای مسئله آب و نشست زمین که به انهدام کشاورزی و تخریب کشور میانجامد، صحبت نمیکنند. امسال هم در بودجه کل کشور و در دفترچه طرحهای عمرانی، هزاران طرح مختلف مثل راه، پل، مدرسه، بیمارستان، مرکز مخابرات، بزرگراه و... ذکر میشود و به هیچکدام بهطور کامل عمل نمیشود؛ درحالیکه در شرایط فعلی، اگر این کارها انجام نشود و همه بودجه عمرانی و رقمهای بیشتری که ضروری است صرف مسائل آب، خاک و کشاورزی شود، جای دوری نرفته است. افسانه آب ژرف و شیرینکردن آب دریا و انتقال به هزارکیلومتری ممکن است شدنی باشد، اما کار درستتر آن است که در عهد دقیانوس زندگی نکنیم و از دستاوردهای فناوری که روز به روز راهحل ارائه میدهد، خود را کنار ندانیم. امروز در ایران بهجای آبیابی و مصرف بیشتر باید مصرف آب را بهینه کنیم. اتفاقا این کاری است که هرچند از لحاظ اجتماعی سنگین است، اما راهحل بهینه و اجرائی فنی دارد و در عین حال اراده و جلب نظر مردم را میخواهد. اگر کشاورزی اصفهان و چهارمحالوبختیاری چهار برابر شده و فضای سبز اصفهان 10 برابر شده و جمعیت آن به پنج میلیون نفر رسیده، واضح است که حتی با همان آب سالهای بارانی نمیتوان کار را ادامه داد و باید با برنامه گسترده مصرف آب را به حداقل رساند.
حتی اگر بخشی از آب به صنایع اختصاص داده شده است، نمیتوانیم آب آن را قطع کنیم و باید در مصرف آب در واحدهای صنعتی نیز بهینهسازی شود. آیا نمیتوان درختکاریهای چهارمحالوبختیاری را به سیستم آبیاری قطرهای مجهز کرد. آیا نمیتوان برنجزارها و زمینهای کشاورزی غرقابی اصفهان را به باغات میوههای مثمر با آبیاری قطرهای تبدیل کرد؟ آیا نمیتوان صیفیکاریها را به سیستم هیدروپونیک مجهز کرد؟ شاید راههای بهتری هم وجود داشته باشد. مسئله آن است که هیچ تصمیم خردمندانهای اتخاذ نمیشود و اگر هم راهحلی مطرح شود، بلافاصله مشکل مالی، پولی و اجرائی مطرح میشود. بارها در این یادداشتها و دیگر سخنان گفته شده که این راه به تخریب و نابودی کشور میانجامد. مدیریت منفعلانه حاکمیت در قبال آب و خاک کشور باید به یک مدیریت عاشقانه و مسئولانه تبدیل شود. موضوع آب و خاک کشور منحصر به خوزستان، اصفهان و یزد نمیشود و کل ایران و حوضههای آبریز را دربر میگیرد و میدانیم همه و همه دچار بحران هستند. البته خشکسالی در این بحران نقش دارد، ولی آیا نباید در برابر خشکسالی تدبیری اندیشیده شود؟ اینکه دائم به مظاهر شهری رسیدگی شود ولی از عمق فاجعهای که در انتظار کشور است، مردم بیخبر باشند و حاکمیت بیتدبیری پیشه کند، به تلاشی کشور میانجامد. آیا به اینکه بسیج مدرسه عشق است، باور داریم؟ آیا این را که میگوییم همه مردم بسیجی هستند، قبول داریم؟ پس در هفته بسیج برای اصلاح امر باید تصمیمات بسیجی بگیریم؛ تصمیماتی برای حفظ ایران و حفظ مردم ایران. بدون ایران و بدون مردم از نظام هیچ باقی نمیماند. مگر نه آنکه بسیج مدرسه عشق است و نه آنکه بسیج مردمی و به قول امام(ره) بسیج 20میلیونی است، پس برای «حفظ ایران» بسیج را مدرسه عشق به ایران کنیم و راهحلهای عالمانه بیابیم و آن را به اجرا بگذاریم. آیا مردم اصفهان و خوزستان که عزیزترین فرزندانشان را فدای ایران کردند، از حرکت بسیجی برای اصلاح آب و خاک و بازگرداندن شادابی به منطقه مرکزی سرکشی میکنند؟ اگر راهحل عالمانه و مثمری داشته باشیم، زایندهرود و گاوخونی احیا میشوند. میدانیم که گاوخونی فقط برای اصفهان نیست؛ خشکشدن آن، قناتهای یزد و اردکان را هم میخشکاند. انفعال در برابر رشد کشاورزی غرقابی و حفر چاههای غیرمجاز در سراسر ایران موجب متلاشیشدن ایران خواهد شد. اگر این حرف سنگین است و گلوگیر، بهجای عصبانیشدن و انکار، به فکر چاره باشیم. باور کنیم که راهحل وجود دارد؛ مگر نه آنکه «ان مع العسر یسرا فان مع العسر یسرا»؟ البته مشروط است بر فکر و باور و طرح برنامه و کارمان. امروز گفتمان مجلس و دولت و مجمع تشخیص نظام و شورای نگهبان باید «حفظ ایران» باشد و از پرداختن به مسائل فرعی و حیدری-نعمتی به شدت پرهیز کرد . تهدیدهای خارجی و محاصره ایران از سوی دشمنان و مقابله مقتدرانه با آن به جای خود، در عین حال باید در اندیشه جلوگیری از فروپاشی داخلی باشیم. با آنکه بهشدت با گسترش روابط خارجی معتقدیم، اما بدانیم نه پیمان شانگهای و نه اکو و مسافرتها به ما کمک نمیکند؛ همچنان که نه سازمان کنفرانس اسلامی و نه اتحادیه عرب کمترین کمکی به فلسطینیان نکردند. اگر «حفظ ایران» گفتمان غالب حکمرانان کشور نباشد، با کمان تأسف، ایران از درون آسیب میبیند. از کیسینجر سؤال شده که در برابر ایران چه کنیم؟ او گفته است ایرانیها سیستم خودتخریبی دارند، کاری به کارشان نداشته باشید، خودشان خودشان را تخریب میکنند. آیا این گفته این تئوریسین صهیونیستها به واقع نزدیک است؟