تزاریسم و تغییر دیدگاه اروپا
منابع خبری آزاد جهان، در این دو هفته اخیر از یک تهدید جدی برای اشغال یک کشور سخن گفتند؛ تهدیدی که از سوی حاکمیت روسیه نسبت به کشور اوکراین رقم خورد و به منزله یک هجوم نظامی تمامعیار در تیتر خبرگزاریهای معتبر قرار گرفت. هرچند کشورهای معدودی بودند که به نوعی واکنش نشان دادند که برآیند کلی آن، حمایت ضمنی از روسیه آماده حمله بود. برخی از این سیاستهای رسانهای، این تهدید را تحریک معنا کردند و این داغکردن خبر را به عنوان دروغی بزرگ تلقی کردند و به تفسیر آن پرداختند. اما در صحنه عمل، ولادیمیر پوتین با پشتگرمی مجلس دومای روسیه، دستور حمله را صادر کرد. سحرگاه ۲۲ فوریه مطابق با پنجم اسفند ۱۴۰۰ خورشیدی نیت این رئیسجمهور به اجرا گذاشته شد و نقاط فراوانی از این سرزمین مستقل، در یورشی سرتاسری آماج حملات دشمن قرار گرفت. اینک، اوکراین در میان شعلههای جنگی یکطرفه میسوزد و دنیا شاهد لحظه به لحظه این جنایت جنگی است که از طرف ارتش تا بن دندان مسلح روسیه تدارک شده اما کار مؤثری در جهت دفع تجاوز از جهان و بهویژه اروپا ساخته نیست. آنها تنها آمار کشتهها و شمار دقیق زخمیها را مرور میکنند. قربانیانی که فرصت پرسش از متجاوزان را نیافتند. اغلب آنها از متن مردم بیدفاع بودند که زیر سقف خانهشان یا بر تختهای بیمارستان یا در حال فرار از این مصیبت همهگیر بودند. اینکه ریشههای آغاز این فتنه خانمانسوز چه بوده، درد آنها را دوا نمیکند، زیرا جان کوچک و بزرگ و پیر و جوان آنها بوده که در این تبادل اخبار رسانهای به مسلخ برده شد و حتی از همسایگان نزدیک اوکراین هم آبی نجوشید. کار خطیر رسانه را آینهداری حقیقت و پاسداری وجدان بشری تعریف کردهاند. پس این مسئولیت که بر دوش اصحاب فرهنگ است حکم میکند که در این وضعیت قرمز، دستکم باید با این مردم خاموش و ستمدیده که جنگی به آنها تحمیل شده همدردی کرد و به تکتک آنان تسلیت گفت. آنها به ناچار، زیر بمباران جتهای جنگی و هدف موشکهای کروز قرار گرفتند و نجاتبخشی از زمین و آسمان به سراغشان نیامد. برخی رسانهها عملکرد سبعانه روسیه را بیشباهت به هجومهای بیامان نازیسم آلمان به لهستان و اتریش ندانستند و در طرحهای خاکستری آن را نقش کردند تا در تاریخ به یادگار بماند. شایستهتر آن است که تمامی دولتهای آزاد منطقه و جهان که انگ مستعمراتیبودن را از هیچکجا برنمیتابند بهصورتی شفاف، این حمله نظامی را محکوم کنند و با کلمات مبدلشده و ملایمی آن مصیبت عظیم را نپوشانند. هرچند این حمله سراسری برای تجاوزگری مانند روسیه، شاید لذت الحاق و تحتالحمایهشدن یک سرزمین مستقل را برای قدرتمداران مسکو به همراه آورد...
همان کاری که به طور معمول، رهبران اجدادی روسیه انجام میدادند و با عنوان امپراتوری تزار به ممالک خُرد و بیدفاع پیرامونشان یورش میبردند، اما به گفته کارشناسان بینالمللی، قطعا این اشغال فاقدِ منطق انسانی، پیامد سنگینی برای دولتمردان روسیه در پی خواهد آورد که آن را باید از هماکنون، یک خسارت بزرگ برای آن کشور به شمار آورد. این خسران تاریخی اینگونه تحلیل میشود که سران غرب، در حال رسیدن به دیدگاه جدیدی هستند. آنها پس از مرور تهاجماتی مانند اشغال جزیره کریمه که حاکمیت خودکامه مسکو دست به آن زد، دیگر از این دسته اعمال ناموجه و غیرانسانی، به تنگ آمدهاند و چه بسا به این اشتراک آرا برسند که برای تأمین حاملهای انرژی فکری دیگر کنند و بهجای صدور آن از روسیه به اروپا، شایسته باشد که یک منبع و مسیر جانشین را جستوجو کنند تا اینگونه دستبسته در برابر شریک تجاری متجاوزی قرار نگیرند. شاید در میان سیاستگذاران وطنی، اشخاصی باشند که به قضیه تحول صادرات از سوی بازار مشترک اروپا، ژرفتر بیندیشند و با اتخاذ یک تصمیم دوراندیش، افق آینده منطقه را عزتمندانه ترسیم کنند که اگر اروپا ناچار شود به سمت منابع دیگر گازی منطقه مانند قطر چرخش کند نیکتر آن است که زمان طلایی ماجرای اکراین را به نفع میهن دریابند و با ابتکار عمل، به مذاکره مستقیم و تاریخی با اتحادیه اروپا روی آورند، زیرا این تغییر رویه سیاسی میتواند از خارجشدن بازار ایران از گردونه رقابت جلوگیری کند و بازار صادرات انرژی ایران را با قیمتی افزونتر تضمین کند. اگر همه کسان این وطن که عرق ملی در وجودشان میجوشد با همبستگی و اتحاد ملی بتوانند تصمیماتی باشکوه در راستای منافع ملی بگیرند، برای آیندگان و نسل در انتظار تغییر، اثرات مبارک این حکمت سیاسی باقی بماند.