گرگ استخدام میکنیم!
هفته گذشته میزبان جوانی تحصیلکرده و جویای کاری بودم. ماجرایی را شرح داد که هنوز از شنیدن آن در شگفتم. میگفت «چند هفته پیش برای استخدام در بخش پشتیبانی یکی از شرکتهای بزرگ تولیدی آزمون دادم و با بالاترین نمره پذیرفته شدم. مصاحبه حضوری را هم به بهترین نحو پشت سر گذاشتم اما وقتی نتایج آمد جزء پذیرفتهشدگان نبودم. حضوری مراجعه کردم و دلیل پذیرفتهنشدنم را جویا شدم. مسئول مربوطه با صراحت گفت: تو ساده و صادقی و از پس کار ما برنمیآیی، ما کسی را میخواهیم که زرنگ و گرگ باشد و از پس گرگهای این جامعه برآید و به هر ترفند و روشی کارمان را پیش ببرد». این جوان از اینکه صراحت و صداقت مانع استخدامش شده بود هم گله داشت هم دچار تناقض شده بود. در حقیقت گرگ درونش در آستانه بیدارشدن بود! «گفت دانایی که: گرگی خیرهسر/ هست پنهان در نهاد هر بشر!». او از این پس چه باید بکند؟ صاف و صادق بماند یا تمرین زرنگی و دورویی و دروغگویی کند؟ شاید من و شما بهراحتی از کنار چنین ماجرایی بگذریم اما حقیقت تلخی است که در جامعه ما فراوانی دارد. به حال جامعهای که بچهزرنگِ پشتهمانداز، پاچهورمالیده، شارلاتان و گرگصفت به جوان پاک و صادق ارجحیت دارد، باید زار زار گریست. شاید پیش خودتان بگویید بله درست است باید به جوانان پاک و صادق میدان داد، اما فرض کنید دختر شما همزمان دو خواستگار دارد؛ یکی تحصیلکرده، نجیب، پاک، اصلونسبدار، درستکار و صادق اما از مال دنیا چیز دندانگیری ندارد اما جوان دیگر بچهزرنگِ خوشسروزبان اهل مستحبات و ظاهرالصلاح، اهل تجارت و دارای مال و مکنت که چندان معلوم نیست از کجا و به چه روشی کسب کرده است. دختر به کدام میدهید؟ نگویید به جوان اول که چندان در باورم نمیگنجد! مطمئنم خودتان را قانع میکنید که جوان دوم هم نشانههای تدیّن را دارد و هم زرنگ است، پس دختر دسته گلتان را دودستی تقدیمش میکنید. این فرهنگ رایج ماست که به چیزی که میگوییم اعتقاد نداریم و به آن عمل نمیکنیم و این یعنی تناقض و دوگانگی فرهنگی در رفتار ما ایرانیان. حالا بهتر درک میکنیم که گرفتاری اصلی جامعه ایران نه اقتصادی است و نه سیاسی، بلکه تاروپود فرهنگ اجتماعی جامعه ایرانی دچار آسیب جدی شده است و ترمیم آن اگر اراده و اهتمامی باشد، چند دهه زمان میبرد. پس تصور اینکه حل مشکلات اقتصادی به حل بحرانهای اجتماعی میانجامد، قطعا تصور باطلی است و امیدبستن به آن نیز واهی است.
جوان دیگری برایم تعریف کرد که چند روز پیش و بعد ۱۰ سال کار در یک نهاد، او را به گزینش فراخواندهاند و از او درباره مسائل مبتلابه شرعی سؤالات بسیار کردهاند. از او خواستهاند حمد و سورهاش را بخواند و بر خواندن حمد و سورهاش چند ایراد اساسی وارد کردهاند.
این جوان آشفتهحال بود و انگیزه و رمق کار نداشت. با او همدلی کردم. همدلیکردن یکی از مهارتهای زندگی است که جامعه ایرانی درباره آن دچار خلأ است. تلاش کردم امید ازدسترفتهاش را بازیابد. برایش گفتم برادر مهم آن است که تو در پیشگاه پروردگار روسفیدی و شکرگذار. اوست که باید نیایش و عبادت تو را بپذیرد. داستان هزار بار تکراری اما باز هم شنیدنی «موسی و شبان» را برایش تکرار کردم. وقتی شبان عامی خطاب به معبودش میگفت: «تو کجایی تا شوم من چاکرت/ چارقت دوزم کنم شانه سرت/ دستکت بوسم بمالم پایکت/ وقت خواب آید بروبم جایکت/ ای فدای تو همه بزهای من/ ای به یادت هیهی و هیهای من...». موسی وقتی نیایشهای عامیانه شبان را شنید برآشفت و گفت: «این چه ژاژست این چه کفرست و فشار/ پنبهای اندر دهان خود فشار/ گَند کفرِ تو جهان را گنده کرد/ کفر تو دیبای دین را ژنده کرد» و شبان چنان رنجید که: «گفت ای موسی دهانم دوختی/ وز پشیمانی تو جانم سوختی/ جامه را بدرید و آهی کرد تفت/ سر نهاد اندر بیابانی و رفت». خداوند موسی عمران را مؤاخذه کرد که چرا بندهام را رنجاندی: «وحی آمد سوی موسی از خدا/ بنده ما را ز ما کردی جدا/ تو برای وصلکردن آمدی/ نی برای فصلکردن آمدی». آری، وظیفه ما وصلکردن است نه فصلکردن. وظیفه ما امیدوارکردن است نه ناامیدکردن. وظیفه ما جذبکردن است نه طردکردن. به استناد قرآن و عترت، توهین و تحقیر هیچ بندهای برای معبود خوشایند نیست. خداوند عالم که بندهپرور است، بنده صالح را به بنده عابد ترجیح میدهد، بنده متفکر را به بنده متظاهر ترجیح میدهد. نبی مکرم اسلام(ص) هم که «اسوه حسنه» بود، فرمود: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ بهراستی که برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم»؛ یعنی هدف اصلی از بعثت پیامبر (ص) تکمیل اصل و مغز دین یعنی مکارم اخلاقی بود نه تکامل پوسته و ظاهر دین. بهجایآوردن مکارم اخلاق حقالناس است اما انجام مناسک حقالله. حضرت حق که بخشایشگر و خطاپوش است، از خطای بندهاش میگذرد اما بندگان ممکن است از حقوق شهروندی و اجتماعی، حقوق همسایگی و همزیستی نگذرند. نمیتوان مناسک را بیکموکاست انجام داد و جای مهر بر جبین داشت اما به مکارم اخلاق اهتمام نداشت. نمیتوان با دست، زبان، چشم و دیگر اعضا بندگان خدا را رنجاند و صبح تا شام در مسجد به عبادت بود. در اسلام ناب محمدی همانقدر که عبادت مهم است، عیادت هم مهم است. همانقدر که دیانت مهم است، رضایت خلق خدا مهم است. همانقدر که نماز مهم است، برآوردن نیاز همنوع نیز مهم است. همانقدر که حجاب مهم است، حجب و حیا هم مهم است. اگر نماز عمود دین است مکارم اخلاق حافظ خیمه دین است. دانستن این نکته بر همه ما فریضه است که تدین و تعهد همزاد و همبستهاند، لازم و ملزوماند. وقتی به مهارت، تبحر و مسئولیتپذیری کسی اعتماد کردیم لاجرم باید او را فرد متدینی هم بدانیم. مگر ممکن است فردی مسئولیتپذیر و متعهد باشد اما باخدا و دیندار نباشد؟ یا قیدوبند نداشته باشد؟ اما بالعکس این موضوع صادق نیست. لزوما هرکس را متدین یافتیم، نباید او را حتما متعهد بدانیم؛ چون ممکن است به ظواهر دینی آراسته و به جرگه عوامفریبان پیوسته باشد و این پاشنه آشیل انتخاب بسیاری از مدیران است. اینکه مقام ارشدی اعتراف میکند که هزار مدیر فاسد را اخراج کردهایم، فارغ از اینکه منظورش از فساد چیست و فاسد کیست یا اینکه هزارتا چندتاست، پیام عجیبی دربر دارد. کل مدیران ارشد و میانی کشور کمی بیش از دو هزار نفرند و این یعنی حدود نیمی از مدیران کشور فاسدند. اگر چنین باشد فاجعه است؛ یعنی ما در گزینش مدیران، اصل را بر حفظ ظواهر نهادهایم نه بر مکارم اخلاق و حالا نسلی از مدیرانی داریم که به قولی، درست یا نادرست، فاسدند. یعنی در گزینش به جای تعهد و مسئولیتپذیری، به تظاهر و ظاهرفریبی توجه کردهایم. به جای نظم و آراستگی به بیمبالاتی و شلختگی توجه کردهایم. به جای حُسن خلق و مردمداری به تجسس و تفحص در زندگی خصوصی توجه کردهایم. به جای تبحر و مهارت به تعصب و تملق توجه کردهایم و در یک کلام توجه ما به مناسک و ظواهر بسیار بیشتر از توجه به اخلاق، مکارم و معرفت بوده است. اخلاق جوهره دین و فطرت مشترک همه ابنای بشر است. بنیاد بدیهای عالم دوری از اخلاق است. حالا آقای گزینش تو باز به زیر و زبر حمد و سوره ایراد بگیر! حالا به جای جذبکردن طرد کن! حالا به جای امیدوارکردن ناامید کن!