زندگی یعنی اندیشه نو
طرح آمارهای موثق در زمینه پروندههای قضائی کشور، آمار اعتیاد، کاهش شگفتانگیز سرمایه اجتماعی از سال ۹۴ تاکنون و کاهش سطح دینداری جامعه، در کنگره و به زبانهای مختلف، حاکی از ضرورت توجه ویژه سیاستگذاران نظام به شرایط جاری و طراحی برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای بهبود سلامت روان آحاد جامعه است.
نهمین کنگره (همایش) انجمن روانشناسی ایران در روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه هفته گذشته به دور از هیاهوی رسانهای و فضای مجازی برگزار شد. این کنگره که «تأکید بر روانشناسی و مسائل اجتماعی» را در دستور کار قرار داده بود، بهنوعی متفاوتترین همایش در تاریخ این انجمن محسوب میشود؛ چراکه برای اولینبار با ارائه تبیینهای مبتنی بر نظریه و شواهد و بهرهبردن از جامعهشناسان، به علتها و پیامدهای افزایش آمار اختلالات روانشناختی پرداخت. «وقتی سطح استرس در جامعه طبیعی باشد، طبیعتا درصد کمی از افراد گرفتار انواع اختلالات روانشناختی میشوند؛ ولی با افزایش استرس و شرایط نامطلوب اجتماعی، این آمار افزایش مییابد». براساساین، آمار ۳۰ درصدی اختلالات روانشناختی در ایران (و ۳۷ درصدی در تهران)؛ موضوعی بود که بارها در کنگره از آن صحبت شد. معلوم نیست که تداوم شرایط نامطلوب چه تأثیری بر شیب اختلالات روانشناختی خواهد داشت؛ ولی افزایش «مرگهای ناشی از ناامیدی» از یک سو و کاهش شدید سرمایه اجتماعی از سوی دیگر، دو موضوع مورد توجه سخنرانهای همایش بود. طبق توضیحات مطرحشده در کنگره، مشخصترین انواع مرگهای ناامیدی شامل خودکشی، مرگ به علت مصرف بیش از اندازه مواد (overdose) و مرگ به علت عوارض کبد سیروزیِ ناشی از مصرف الکل است. روشن است که اگر برای این موارد تمهیدات لازم اندیشیده نشود، پیامدهای سنگینی برای کشور خواهد داشت. ازجمله موضوعات مهم دیگری که در همایش مطرح شد، تفاوتهای روانشناختی آشکار نوجوان و جوانان این دوره در مقایسه با دورههای نوجوانی و جوانی ردههای سنی گذشته بود. در این مباحث مطرح شد که نسلهای Y و Z بههیچعنوان با شیوههای فرزندپروری و مدیریتی اقتدارطلبانه، سازگاری پیدا نکرده و با توجه به آمار درخورتوجه آنان، انعطاف به خرج ندادن برای بهرسمیتشناختن آنان و مهمتر از آن، وضع قوانین جدید، شرایط پیشبینیناپذیر متعدد و پیچیدهای را رقم خواهد زد. البته باید به این دو نسل، نسل در حال بزرگشدن آلفا را هم اضافه کنیم که قاعدتا وقتی آنان هم به میدان اضافه شوند، معادلات بهمراتب پیشبینیناپذیرتر خواهد شد.
طرح آمارهای موثق در زمینه پروندههای قضائی کشور، آمار اعتیاد، کاهش شگفتانگیز سرمایه اجتماعی از سال ۹۴ تاکنون و کاهش سطح دینداری جامعه، در کنگره و به زبانهای مختلف، حاکی از ضرورت توجه ویژه سیاستگذاران نظام به شرایط جاری و طراحی برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت برای بهبود سلامت روان آحاد جامعه است. تأکید بر نکته بحثشده در همایش که «هرگز در طور تاریخ، بشر نتوانسته است نسل بعدی را مثل خود کند»، موضوعی است که توجه بسیار ویژهای را میطلبد؛ چراکه این خواسته بههیچعنوان - تأکید میشود بههیچعنوان- محقق نخواهد شد. اطمینان از این نتیجه ناشی از این مبنای نظری است که «هر حرکتی که مانع از شکلگیری هویت نوجوانی باشد، مانع از شکلگیری انسجام در ساختار روانی خواهد شد». روشن است که ممانعت از رشد طبیعی افراد و مشخصا نوجوانان و جوانان در قالب مخالفت با تفکر نقادانه و سبکهای حل مسئله آنان، پیامدهای جدی به دنبال خواهد داشت که در هر شکلی از این پیامدها، آشکارا منافع ملی را تضعیف و زمان لازم برای دستیابی به اهداف توسعه پایدار را به درازا خواهد کشاند. طرح این موضوع که شرایط فعلی، «تغییرات اجتماعی» محسوب نمیشوند؛ بلکه «رشد اجتماعی» هستند، تأکیدی است بر اهمیت پذیرش بیقیدوشرط شرایط جدید و تلاش برای برقراری گفتوگو با افراد مختلف جامعه و نهفقط تمرکز بر هواداران و هواخواهان حزبی. البته این نگاه نیز در کنگره وجود داشت که با توجه به اینکه حاکمیت علاقهای به برگزاری گفتوگو و گوشدادن به حرفهای نسل جدید و تغییر رویه در اداره امور را ندارد، مهمترین مسئولیت جامعه روانشناسان این است که به افراد یاد دهد که چگونه در این شرایط آسیب کمتری ببینند. باوجوداین فراوانی این دیدگاه که «لازم است عوامل مخل سلامت روان رفع شوند»، بهمراتب فراگیرتر از نگاه تقویت فردی بود. درباره سیاستگذاری حوزه سلامت روان شاید عاقلانهترین دیدگاه این بود که نقش وزارت بهداشت در حوزه سلامت روان پررنگتر شود. ضمن اینکه از آن وزارتخانه درخواست شد که هرچه زودتر تکلیف سند سلامت روان را روشن کند؛ چراکه شکلگیری این سند نقش مهمی در حوزه سیاستگذاریهای بخشهای مختلف دولتی و غیردولتی خواهد داشت. البته اگر وزارت بهداشت به هر دلیلی نتواند مسئولیت خود را در این حوزه انجام دهد، پیشنهاد مطرحشده در کنگره تحت عنوان شکلگیری «سازمان سلامت روان» کاملا موضوعیت پیدا میکند. موضوع مهم دیگری که مطرح شد، اهمیت ارزیابی هوشی و سلامت روان مدیران بود. بدیهی است که وقتی دایره افراد خودی و غیرخودی روزبهروز تنگتر میشود، روشن است که غنای هوشی و سلامت روان نیز افت خواهد کرد که این موضوع، بحران مدیریت را به دنبال خواهد داشت. بخش پایانی کنگره، قدردانی از پایاننامهها و پژوهشهای برتر در حوزه روانشناسی بود. بدونتردید، اهدای «جایزه دکتر سیاسی» به سه پایاننامه برتر دوره دکترا و اهدای «جایزه دکتر زمانی» به سه مقاله پژوهشی آزمایشی، نقش مهمی در افزایش کیفیت پایاننامهها و پژوهشها به دنبال خواهد داشت.
اینکه انجمنی توانسته باشد در ۱۳ سال متوالی موفق به کسب رتبه «الف» از کمیسیون انجمنهای علمی وزارت علوم شده باشد، دال بر دقت نظر در انجام مسئولیتهای این انجمن است. ازاینرو امید میرود که با حضور روانشناسان خردمند در این انجمن باب گفتوگو با سازمان نظام روانشناسی و مشاوره باز شود. اگرچه در گسست بین این دو بهعنوان بخشهای مهم سیاستگذاری و نظارت بر برنامههای سلامت روان کشور، سازمان نظام روانشناسی نقش بهمراتب پررنگتری داشته است؛ ولی به احترام سلامت روان عموم مردم و تلاش برای ارتقای آن، ضروری است که هرچه زودتر زمینههای گفتوگو فراهم شود. به احتمال زیاد، این موضوع خواست عده کثیری از اعضای جامعه روانشناسی کشور هم هست. موضوع دیگر اینکه به جز یکی، دو مورد جزئی، هیچ سخنرانی، پنل یا مقالهای در زمینه پیشگیری مطرح نکرد. شاید یکی از دلایلی که وضعیت سلامت روان کشور را به این تنگنا کشانده است، همین فقدان نگاه پیشگیرانه در مدیران ارشد نظام باشد؛ ازاینرو شاید لازم باشد که عنوان کنگره دهم، اختصاصا به «آسیبشناسی سیاستها، مداخلات و برنامههای پیشگیرانه» معطوف شود. البته جای تأسف بسیار است که سازمان بهزیستی با آن پیشینه درخشان در حوزه طراحی و اجرای برنامههای پیشگیری، این حوزه عملیاتی را در خطایی راهبردی با مفهوم گنگ سلامت اجتماعی تاخت زد و ساختار پیشگیرانه خود را اگر نگوییم نابود؛ بلکه دستکم بسیار تضعیف کرد. نکته آخر اینکه طی کنگره دهم از سوی سخنرانان اشعار یا ابیاتی خوانده شد که شعری از هوشنگ شفا به نام «یاغی» متناسبترین آنها بود: زندگی یعنی تکاپو، زندگی یعنی هیاهو، زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو/ زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه نو.