|

چرا دانشگاه دیگر دانش‌گاه نیست؟

۱۶ آذر، روز دانشجو و بزرگداشت مقام و منزلت دانشجویی است. یکی از پدیده‌های جالب و عجیب که قطعا خاص فرهنگ سیاسی ایران است و در هیچ‌جای دنیا مشابه آن پیدا نمی‌شود، مسئله دانشجو‌سالاری آن‌هم صرفا در حوزه سیاسی است، یعنی عامدانه این باور را رواج دادیم که دانشگاه باید محل تعاملات و تراکنش‌های سیاسی از جریان‌ها و طیف‌های مختلف و مأمن «دانشجوی سیاسی» باشد.

۱۶ آذر، روز دانشجو و بزرگداشت مقام و منزلت دانشجویی است. یکی از پدیده‌های جالب و عجیب که قطعا خاص فرهنگ سیاسی ایران است و در هیچ‌جای دنیا مشابه آن پیدا نمی‌شود، مسئله دانشجو‌سالاری آن‌هم صرفا در حوزه سیاسی است، یعنی عامدانه این باور را رواج دادیم که دانشگاه باید محل تعاملات و تراکنش‌های سیاسی از جریان‌ها و طیف‌های مختلف و مأمن «دانشجوی سیاسی» باشد. پر‌بیراه نیست اگر این‌گونه فرض شود که تصمیم‌گیران از طریق اجرای این سناریو خواسته‌اند تا با این فضاسازی، جای خالی «احزاب» و «میل به تحزب» در سپهر سیاسی کشور‌ را به طریقی پر کنند و خواست وجود احزاب در فضای اجرایی و رسمی را به این طریق رفع و رجوع کنند، چراکه دانشگاه جایی است که نقد قدرت از سوی کسانی صورت می‌گیرد که فقدان «صدا» دارند و از بسیاری از «آگاهی‌ها» و «دسترسی‌ها» به اطلاعات، نیت‌ها و پشت‌پرده‌ها محروم هستند؛‌ ازاین‌رو خطر بالفعلی برای کسی ندارند و صدارسی نیز جز رسانه و سایر دانشجویان ندارند. واقعیت بدون روتوشی که دانشگاهیان اعم از دانشجو و استادان و کادر آموزشی به خوبی آن را لمس می‌کنند. این است که تقریبا سال به سال دانشگاه از نقش و مأموریتی که برای آن مانند سایر کشورهای دیگر دنیا تعریف شده، در حال دور‌شدن است و دیگر نمی‌توان با شعار «دانشگاه مبدأ تحولات است»، دانشگاه را یک «دانش‌گاه» به معنای واقعی و کلاسیک آن به عنوان موتور تولید اندیشه و پشتیبان عرصه اجرا دانست. طرفه آنکه دانشگاه در دو دهه اخیر تبدیل به جایی شده که حتی دیگر «کارخانه انسان‌سازی» در معنا و مفهوم موردنظر سیستم هم نیست و اساسا مرجعیت «یادگیری» هم از «خانواده»، هم «مدرسه»، هم «دانشگاه» و هم حتی «رسانه‌های سنتی» عبور کرده و امروز بیش از هر جایی در تیول شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی قرار دارد.

هرچند در فضای رسمی کشور پشت سر هم اخبار مربوط به رتبه خیره‌کننده رشد علمی کشور و تعداد مقالات ISI منعکس و این «ناواقعیت» در افکار عمومی پررنگ می‌شود که ایران در فرایند رشد شتابان علمی قرار دارد، اما واقعیت زیسته دانشجویان، اهالی علم و دانش و دست‌اندرکاران و متولیان اداره کشور چیز دیگری است و ویروس‌ کمی‌نگری، سطحی‌نگری و مقاله‌محوری تمامی تاروپود نظام آموزشی کشور را آلوده کرده و «تجاری‌سازی علم» بیشتر در قالب «کالاسازی علم» تعبیر و فهم شده است: یعنی علم به جای قرارگیری در مسیر اصلاح و ترمیم و ارتقای نهاد قدرت و حکمرانی، در خدمت کسب، توجیه و مشروعیت‌سازی برای کسب قدرت به کار گرفته شده است. اگر در دنیا دانشگاه کانون تولید علم کاربردی و در خدمت توسعه نظام حکمرانی و نهاد قدرت بوده است، در ایران در دهه 1360 قرار بود دانشگاه کارخانه انسان‌سازی تراز انقلاب و اسلام و ایران شود، دهه 1370 دانشگاه کانونی برای ایجاد فضای سیاسی و جریان‌سازی سیاسی علیه و له این و آن بود و در دهه 1380 با سیاست پذیرش چندبرابری دانشجویان تبدیل به کانونی برای تعویق بحران اشتغال جوانان دهه شصتی شد و در دهه 1390 با خارج‌شدن مهار کنترل دانشگاه از دست سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران به سبب گسترش شبکه‌های اجتماعی، تبدیل به کانونی برای واگرایی سیاسی و تکثیر اپیکوریسم و سبک جدیدی از زندگی با محوریت دانشگاه شد. ریشه‌های انحراف دانشگاه از دانشگاه‌شدن کجاست؟ نگارنده با توجه به سابقه حدود ۱۸ساله حضور در محیط‌های دانشگاهی از مقطع کارشناسی تا دکتری از یک سو و حضور ۱۵ساله در محیط‌های اجرائی و دستگاه‌های دولتی از سوی دیگر، می‌تواند از نقش و جایگاه کاملا کم‌تأثیر و حاشیه‌ای دانشگاه در نظام حکمرانی کشور خبر دهد. اساسا دانشگاه برای اصحاب اجرا چندان جدی گرفته نمی‌شود و ساحت اجرا نیز برای اصحاب دانشگاه محیطی متصلب، به شدت تغییرناپذیر و ناآشنا فرض می‌شود. این قطع ارتباط میان ساحت نظری و ساخت عملی بی‌شک یکی از اصلی‌ترین علل به‌بیراهه‌رفتن نهاد علم در ایران و تفوق علم عافیت‌جو و شعارپرداز به جای علم مسئله‌گشا و حلال مشکلات است‌‌. اگر بخواهیم بدون روتوش از مسئله‌شناسی چرایی این ناکامی بزرگ در دانشگاه صحبت کنیم باید ریشه را علاوه بر خطای سیاسی‌کردن دانشگاه در دهه‌های پیشین و عقب‌ماندگی ساختار و سیستم آموزش از تحولات و روندهای تأثیرگذار، در ساختار غلط حکمرانی در دانشگاه چه در قوانین مربوط به جذب، ارتقا و عملکرد هیئت علمی به عنوان اصلی‌ترین رکن دانشگاه، چه در سازوکارهای گزینش و هدایت تحصیلی دانشجویان و چه در تنظیم روابط دانشگاه- دانشجو و دانشگاه-عرصه اجرا جست‌وجو کرد. امروز تجربه زیسته دانشجویان در دانشگاه به‌ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی نشان از آن دارد که اساسا برای اعضای هیئت علمی دانشگاه جذابیت ناشی از افزایش حقوق و دستمزد ناشی از ارتقا به مدارج دانشگاهی بالاتر یا فرصت فراهم‌شده برای دریافت و انجام پروژه‌های اجرائی کلان آن‌قدر شیرین و جذاب است که تقریبا به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند به گشودن مرزهای دانش یا نگرش علمی برای بازکردن یک گره از مسائل عرصه اجرا و آموزش کامل و مشتاقانه به دانشجویان است. قانون تبعیض‌آمیز حاکم بر نظام اداری کشور که براساس آن برخی مشاغل از جمله اعضای هیئت علمی می‌توانند بدون محدودیت یا نظارتی برای هرگونه اقدام غیردانشگاهی یعنی دریافت پست‌های اجرائی در دولت و نهادهای اجرائی یا انجام پروژه‌های پژوهشی اقدام کنند. نظام حقوق و دستمزد بالاتر از سطح نظام کارمندی، سبب شده آن چیزی که در دانشگاه به مسلخ می‌رود، اتمسفر تولید علم مسئله‌محور، تقاضامحور و دغدغه‌گرا میان مثلث دانشگاه- دانشجو- عرصه اجراست. علاوه بر این فقدان وجود سازوکار مشخص و کارآمدی برای تشخیص و شناسایی استعدادها، علایق و انگیزه‌های دانشجویان در فرایند هدایت تحصیلی و انتخاب رشته و دانشگاه متناسب با هر فرد سبب شده موج مدرک‌گرایی و عطش بدون توقف برای دریافت مدارک بالاتر به صورت یک مسابقه جدی در بین دانشجویان شکل بگیرد و بسیاری از استعدادهای انسانی نتوانند در جای درست خویش کشف و شکوفا شوند. رابطه مخدوش دانشگاه- دانشجو که سیستم ناکارآمد و غلط ارتقای استادان (مقاله‌محوری) سبب شده دانشجویان به‌ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی تبدیل به ابزارهایی برای جمع‌آوری امتیاز بیشتر و تکمیل پرونده درخواست دانشیاری و استاد تمامی استادان شوند، از جمله عللی است که دانشگاه را دچار یک انحراف بزرگ کرده تا دانشگاه نه‌تنها یک «دانش‌گاه» پرنشاط، مأموریت‌گرا و مسئله‌محور و در خدمت نیازهای حکمرانی و اجرا نباشد، بلکه کانونی برای «بهره‌کشی علمی مدرن» برای دریافت حقوق‌ و دستمزد بالاتر با ترفیع رتبه دانشگاهی باشد. واقعیتی که نمی‌توان انکار کرد این است که با توجه به اینکه اساس تنظیم یا حتی تغییر در ساختارها و فرایندهای آموزش عالی در اختیار خود دانشگاهیان بوده و بسیاری از آنها نیز خود یا در سنوات و ادوار مختلف بر مسند اجرا و صندلی‌های قدرت تکیه زده‌اند یا بعد از ترک صندلی قدرت (به قصد تداوم خدمت!) راهی کلاس درس دانشگاه شده‌اند، به نظر می‌رسد عزمی واقعی و جدی برای تحول در دانشگاه از سوی تصمیم‌گیران مشاهده نمی‌شود؛ چراکه تعادل خسارت‌بار موجود میان نظام حکمرانی- بودجه‌ عمومی- دانشگاه- عرصه اجرا در حفظ وضع موجود، ذی‌نفعانی دارد که دوست دارند «دانشگاه» در ایران همچنان «دانشگاه» بماند!