نشانی غلط به روسها
همراهی روسیه با کشورهای عربی در نشست مراکش در موضوع جزایر سهگانه ایرانی که تکرار موضعگیری شش ماه قبل است، حاوی نکاتی است که به مواردی از آن اشاره و به اقداماتی که طلب میکند، پرداخته میشود.
همراهی روسیه با کشورهای عربی در نشست مراکش در موضوع جزایر سهگانه ایرانی که تکرار موضعگیری شش ماه قبل است، حاوی نکاتی است که به مواردی از آن اشاره و به اقداماتی که طلب میکند، پرداخته میشود. نخست آنکه از این همراهی دوباره بوی استیصال به مشام میرسد. روسیه زمانی که شوروی بود و با ابرقدرت غربی، آمریکا، هماوردی داشت، هنگامی که شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ 9 دسامبر 1971 تشکیل جلسه داد تا به شکایت چهار کشور چپگرای عربی وقت از ایران درباره جزایر تنب و ابوموسی بپردازد، به قدری به موضوع شکایت با کممحلی نگریست که فقط به گسیل یکی از کارکنان دونپایه نمایندگی دائمی خود نزد آن سازمان به آن جلسه اکتفا کرد. نماینده مزبور مأموریت داشت که صرفا در جلسه حضور فیزیکی به هم رساند و حتی کلمهای هم به زبان جاری نکند. این در حالی بود که کشورهای شاکی انتظار داشتند که «کشور شوراها» دستکم به خاطر رفاقت انترناسیونالیستی با ارادتمندان خود هم که شده موضعی باب طبع آنها بگیرد. حال همین روسیه که روزی به موضوعی چون شکایت از اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه خود چنین رفتار میکند که حتی به قیمت نارضایتی کشورهای اقماریاش هم حاضر نمیشود به تقلیلگرایی روی آورد، اینک به روزی افتاده که نهتنها به چنین کسر شأنی تن میدهد، بلکه برای دورزدن تحریمها، از هیچ اقدام منفعلانه و فرصتطلبانهای هم فروگذاری نمیکند. همراهی روسیه با عربها علاوه بر اینکه نشان از تنزل شدید کیفیت سیاست خارجی آنکشور دارد، از استیصالی حکایت میکند که ازجمله به دلیل تحریمها و شیوه حکمرانی الیگارشمحور سراغ سرزمین تاواریشها آمده است. همین درماندگی است که حکمرانان روس را ناچار کرده تا منافع بلندمدت و راهبردیشان را قربانی منافع زودگذر و مقطعی خود کنند. از سوی دیگر، نمیتوان همه تقصیرها را به گردن طرف روس انداخت. سیاست و حکمرانی جهانی بر دو پایه تعامل و توازن استوار است. تعامل نوعا بین کشورهای دوست معنی پیدا میکند، لیکن توازن دوست و دشمن نمیشناسد، هرچند که ممکن است در میان کشورهایی که از روابط چندان گرمی برخوردار نیستند بیشتر معنا پیدا کند. رویکرد سیاست خارجی کشورمان در رابطه با مسکو بیشتر بر مدار تعامل استوار بوده و کمتر حاوی عنصر توازن است. در این میان، حتی عنصر تعامل هم چندان بامسما نبوده و شوربختانه بیشتر یکطرفه بوده است. توضیح آنکه ایران در این یکی، دو دههای که از گسترش روابط دوجانبهاش با روسیه میگذرد، هزینه بیشتری پرداخت کرده و مسکو فایده به مراتب بیشتری برده است. سوریه و اوکراین شاهد مثال هستند.
البته شاید گفته شود که زیادهخواهی عادت مألوف روسهاست و تازهترین شاهد مثال آن هم همین جنگ غزه است. روسیه در این جنگ که مردم فلسطین هزینههای سنگین جانی و مالی آن را میپردازند و آن کشور حداقل به دلیل انحراف افکار عمومی جهانی از جنگ در اوکراین به جنگ در غزه، منفعت آن را میبرد، حاضر نشد درحالیکه از حماس درخواست آزادی همه گروگانها را میکند، از اسرائیل هم بخواهد که دست از قتل عام و نسلکشی فلسطینیها بردارد.
اگر ما در روابط دوجانبه با مسکو به عامل توازن نظر میافکندیم، روسها را وادار میکردیم که وارد ساحت ما نشوند و با تشکیک در حاکمیت سرزمینیمان در امور داخلیمان مداخله نکنند. افزون بر این، به آنها میفهماندیم که نادیدهگرفتن این انتظارات معقول به منزله عبور از خط قرمز ما بوده که تحمل آن نمیتواند موضوعیت داشته باشد.
جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی پاشنه آشیل ایران نبوده و نیست؛ چراکه جز مقطع کوتاهی از تاریخ که استعمار انگلیس آنها را از مام میهن جدا کرد و البته از او هم پس گرفته شد، همواره جزء لاینفک خاک ایران بودهاند. ازقضا جلسه نهم دسامبر 1971 هم که به شرح پیشگفته برای رسیدگی به شکایت از ایران تشکیل شد، سبب خیر شد تا کشورمان عملا تأییدیه حاکمیت خود بر آن جزایر را از جامعه جهانی دریافت کند. اما جزایر کوریل، حداقل در بخشهایی از آن، همچنان محل نزاع است و ژاپنیها ادعای محکمهپسندی نسبت به مالکیت آن دارند که چشم اسفندیار روسهاست. افزون بر این، مسئولانی که روابط کشورمان با روسیه را راهبردی میدانند، باید ترتیباتی اتخاذ میکردند تا این کشور را به رعایت هنجارهای حاکم بر چنین روابطی وادار و به پرداخت هزینههای مترتب بر هرگونه پیمانشکنی ملزم کند. بعید است که روسها ندانند که با وجود پاشنههای آشیل واقعی که متوجهشان است، بازنده نهایی ورود به بازیهای سرزمینی هستند.
خلاصه کلام، روسیه که به واسطه حمله به اوکراین خود را به جنگی فرسایشی کشانده است، گویا دچار فراموشی شده که اگر از روی استیصال یا فرصتطلبی یا منفعتجویی کاسبکارانه میخواهد موضعی در موضوعی فرامرزی بگیرد، لازم است قبل از آن به سوابق امر مراجعه کند و اسناد رفتار اسلاف خود در قبال آن را مورد مطالعه قرار دهد. به علاوه، سیاستپیشگان روس باید بیش از نوک بینی خود را ببینند و افق بلندمدت را ذیل بازه زمانی کوتاهمدت قرار ندهند. عقل سلیم حکم میکند که نباید رضایت خاطر کشوری کوچک و موزاییکی را که حالا به برکت درآمدهای نجومی نفتی به نان و نوایی رسیده و برای مدت دو سال هم بر کرسی عضویت غیردائم شورای امنیت تکیه زده، به از دست دادن کشوری بزرگ که در بزنگاهها به داد آنها رسیده، ترجیح داد. گیرم که امارات عربی متحده بتواند روسها را در امر دورزدن تحریمها یاری و از کیسه خلیفه درهمی به آنها هبه کند، آیا این به آن میارزد که مسکو خود را از مواهب دوستی با دادرس خود محروم کند و اسباب نفرت و نفرین 89 میلیون ایرانی را به دست خود فراهم کند. از طرف دیگر، ما هم باید بدانیم که با کشوری که وارد حریم حاکمیت سرزمینیمان میشود، نمیتوانیم روابط راهبردی داشته باشیم؛ چراکه همه راهها به صیانت از این حاکمیت و منافع ملی مترتب بر آن ختم میشود و اگر این مهم بخواهد مخدوش شود، بهتر است که عطای چنین روابط فیکی را به لقایش بخشید.
خلاصه کلام آنکه هیچ ملاحظه و تحفظی در روابط دوجانبه وجود ندارد که بتواند تکرار موضعگیری نابخردانه و فرصتطلبانه روسیه یا توضیحات سبکسرانه دیپلماتهای آن کشور در این خصوص را توجیهپذیر کند. شاید با اطمینان بتوان گفت که برخوردهای منفعلانه ما نظیر دادن تذکر و فراخواندن سفیر کشور خاطی تحت عنوان دعوت و نه احضار و از این قبیل، نشانیهای غلطی بوده که موجب شده تا روسها را به این کژفهمی رهنمون کند که ورود به حریم حاکمیتی ایران چندان هزینهای در برندارد و در نتیجه، تکرار آنهم نهتنها خالی از اشکال است بلکه حتی میتواند دل عربها را از تداوم حاتمبخشی آنها قرصتر کند و منفعتی مضاعف به بار آورد.
باید قطار روابط تهران-مسکو را به ریل خود بازگرداند و برای تحقق این مهم به توازنسازی بیشتر روی آورد و روسها را به صرفنظر کردن از تنظیم روابط خود با عربها با هزینهکردن از جیب ما وادار کرد.