سپر وفاق
مسعود پزشکیان رئیسجمهوری در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود گفت که «ابرپروژه من ایجاد امید و دوباره مردم را به صحنه آوردن است».
امیرعباس نخعی
مسعود پزشکیان رئیسجمهوری در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود گفت که «ابرپروژه من ایجاد امید و دوباره مردم را به صحنه آوردن است». حتما چنین است، اما چگونه؟ این شاید مهمترین وظیفهای است که بر عهده رئیسجمهور قرار گرفته و بهخوبی هم از آن مطلع است. از سوی دیگر سیل کارهای اجرائی و مسائل مربوط به اداره کشور ممکن است شناخت راههای اصلی و فرعی را دشوار کند. متأسفانه سرعت حرکت در بدنه دولت کند است و گویی وزرا و حتی شخص رئیسجمهور برای انجام تغییر و تحولات در معذوریت یا کندی حرکت قرار دارند. سیستم نخاع مرکزی دولت دچار مشکل است و تصمیمگیریها سخت و بدون شجاعت کافی انجام میشود. این سخنان منافاتی با دولت وفاق ندارد، کسی با وفاق مخالف نیست، اما معنای تشکیل دولت وفاق استفاده از مهرههای سوخته و امتحان پسداده هم نیست. دولت باید تغییر مدیران کلیدی را جدی بگیرد و نشان بدهد که پیام تغییر را شنیده است. اگر به اسم وفاق بنا بر آن باشد تا در پستهای کلیدی همچنان چهرههای سوخته و امتحان پسداده در جای خود باشند و با سیستم جدید همکاری نکرده، بلکه سنگاندازی هم بکنند و در بر همان پاشنه بچرخد، دیگر چه نیازی به تغییر و تحول بود. ظاهرا توصیه رئیسجمهور از یک سو، برای عدم عجله در تغییرات و از سوی دیگر عدم تغییر لازم در گلوگاههایی، کار را با دشواری توأم کرده است. در صورتی که در این تغییرات میتوان از چهرههای اصولگرای کارآمد، جوان و متخصص غیرمارکدار نیز استفاده کرد و این در تضاد با دولت وفاق نیست. بسیار ناپسند است که وزیری در وزارتخانهای، رئیس یک سازمان مثلا روابط عمومی را تغییر داده و چهره جدید جایگزین میکند (بگذریم از آنکه همین رئیس جدید جرئت انتخاب معاون متناسب برای خود را ندارد چراکه مانعی به نام وفاق را در پیشرو دارد).
آنوقت از سوی یک مدیر همسو در همان وزارتخانه از آن مدیر، یا رئیس سازمان، برکنار شده و در یک مکان مدیریتی دیگر دعوت به کار میشود. این نه تنها دهانکجی به وزیر مربوطه است بلکه روند عملکرد دولت را با اخلال مواجه میکند. در وزارت بهداشت در سالهای گذشته رضایتی از عملکرد سازمان غذا و دارو نبوده است، باید مدیری با راهکارهای جدید برای این حوزه انتخاب کرد که دارو را به بلای صنعت خودروسازی دچار نکند. بستن مرزها و عدم واردات و از بین بردن رقابت و تنگکردن انتخاب مردم، نه کمک به صنعت دارو است و نه حمایت از جان مردم، چنانکه تجربه تلخ آن در صنعت خودروسازی وجود دارد. این حتی به معنای حمایت از تولید داخلی هم نیست. در وزارت راه، مسکن و شهرسازی کار به مراتب دشوارتر است. وزارتخانهای چندوجهی و بزرگ که علاوه بر مسئولیت راهها و نظارت بر ساخت مسکن، گلوگاههای کشور را در اختیار دارد که اغماض در قبال آن ممکن است خسارتهای جبرانناپذیر به همراه داشته باشد. رؤسای شرکتهای کشتیرانی و هوایی عمدتا نیازمند تغییرات اساسی هستند، اما ظاهرا هیچ برنامه جدیای برای آن وجود ندارد. وزارت کار و رفاه اجتماعی مسئولیت سنگینی در قبال بزرگترین زیرمجموعه خود یعنی «شستا» دارد. شستا را باید به گونهای مدیریت کرد که خلوتگاه جناحهای سیاسی نباشد، اگر مدیران توانمند و تحصیلکرده مدیریت شرکتهای آن را بر عهده بگیرند (حال از هر جناح فکری که هستند) شستا میتواند موتور محرک خوبی برای اقتصاد کشور باشد. شاید در این مقال فرصتی برای پرداختن به همه وزارتخانهها نباشد، اما در مفهوم وفاق باید تجدید نظر اساسی به عمل آید تا دست وزرا را باز بگذارد. ایجاد تغییر و تحول به معنای نفی گذشته نیست، ایجاد تغییرات در منافات با وفاق نیست. میتوان مدیران گذشته را تغییر داد و از هرگونه تفکر سیاسی (اصولگرا یا اصلاحطلب) به جای آنها استفاده کرد، به گونهای که وفاق هم معنا داشته باشد. وفاق نباید سپری باشد تا مدیران بیکفایت آن را در مقابل خود بگیرند و از آن برای باقیماندن بر صندلی قدرت استفاده کنند. مدیرانی که به بهانههای واهی در سالهای گذشته خالصسازی را انجام دادند و مخالفان فکری خود را حذف کردند، سپر وفاق در دست گرفتهاند و به دنبال پستهای مدیریتی تازه هستند. باید به معنای وفاق از منظر درست آن نگریست تا دست مدیران برای تغییرات لازم نلرزد.