مدیران ناکارآمد؛ چالش اصلی پساتوافق
مذاکره ایران و آمریکا در حال حاضر در مرحلهای حساس قرار دارد. مذاکراتی که هنوز به نتیجه مشخص و قابل اتکایی نرسیده، ولی بهوضوح تأثیرات مثبتی بر بازار و اقتصاد کشور گذاشته است.
مذاکره ایران و آمریکا در حال حاضر در مرحلهای حساس قرار دارد. مذاکراتی که هنوز به نتیجه مشخص و قابل اتکایی نرسیده، ولی بهوضوح تأثیرات مثبتی بر بازار و اقتصاد کشور گذاشته است. کاهش قیمت دلار و طلا در بازار ایران به عنوان نشانهای از امیدواری و چراغ سبزی به ارزیابی وضعیت فعلی مذاکرات قابل تفسیر است؛ بنابراین حتی قبل از حصول توافق نهایی، اثرات مثبت این مذاکرات خود را نشان داده است. این نشاندهنده آن است که نه فقط خود توافق، بلکه حتی امید به آن نیز میتواند به بهبود شرایط اقتصادی کمک کند.
اما در کنار این تحولات مثبت، مهمترین چالش و مسئلهای که بعد از حصول توافق با آن روبهرو خواهیم بود، موضوع مدیریت و کارآمدی مدیران در کشور است. در واقع، اگر توافقی حاصل شود و بسیاری از مشکلات ناشی از تحریمها رفع شود، هنوز هم معضلاتی در سطح مدیریت کشور باقی خواهد ماند که نیاز به تحلیل عمیقتری دارد. این معضل ناشی از وجود مدیران ناکارآمد و بدعملکرد در ساختارهای مدیریتی کشور است؛ مدیرانی که بهجای توان مدیریتی و شایستگی، بر مبنای همفکری و حمایت از دیدگاههای ضدیت با مذاکره و سازش پیش رفتهاند.
مدیران ناکارآمد و بدعملکردی که در طول سالها در ساختارهای مدیریتی کشور نفوذ کردهاند، محصول رانتهای جناحی و فساد اداری در دورانهای سخت دشمنی و تحریم هستند. این افراد نهتنها شایستگیها و مهارتهای یک مدیر واقعی را ندارند، بلکه به بدنه سیستم اداری کشور آسیبهای جدی وارد کرده و در لایههای مختلفی از ساختار مدیریتی، از سطوح عالی تا میانی و خرد، رسوخ کردهاند.
این مدیران بهلحاظ روانشناختی نیز قابل مصالحه و مسامحه نیستند. آنها معمولا خود را در جایگاهی برتر درک کرده و در برابر انتقادها و چالشها به جای خودسازی و تغییر، به دفاع از موقعیت خود میپردازند. این خودمحوری و عدم پذیرش واقعیت، مانع از هرگونه تحولی در مدیریت کشور میشود و به تداوم بحرانها و ناکارآمدیها منجر خواهد شد. در شرایطی که کشور به مدیرانی کارآمد و آیندهنگر نیاز دارد، این مدیران بر جسد کمجان سیستم اداری کشور نشسته و اجازه نمیدهند که ایدههای نو و شایستگان به میدان بیایند.
این واقعیت که بسیاری از مدیران فعلی در طول این چند دهه، بهدلیل شرایط خاص و نوع نگرش خود در ساختار مدیریتی کشور قرار گرفتهاند، خود چالشی بنیادین محسوب میشود. با توجه به روحیه و دیدگاههای مدیریتی این افراد، تبدیل رویکرد آنها به سمت همکاری و همفکری با اصول مدیریت کارآمد، نهتنها ساده نیست، بلکه محتمل است که تمام دستاوردهای بالقوه ناشی از توافقات به باد رفته و در راستای منافع ملی به کار نروند. دولت و ملت بعد از توافق بهشدت نیازمند برنامهریزی و طراحی استراتژیهای مدیریتی و اقتصادی شفاف و کارآمد خواهند بود.
مدیریت کارآمد نیازمند شناخت دقیق از چالشها و مشکلات جاری است. متأسفانه، بهویژه در شرایط تحریم و بحران، بسیاری از مدیران به سمت حفظ موقعیت خود در ساختارهای مدیریتی سوق پیدا کرده و در نتیجه از اولویتهای واقعی کشور غافل شدهاند؛ بنابراین چالش اصلی بعد از توافق، شناسایی و تغییر رویکرد این مدیران است. از یک سو، باید به این نکته توجه داشت که مدیران ناکارآمد به راحتی دست از اریکه مدیریت نخواهند کشید و با سازوکارهایی که برای خود تعریف کردهاند، تلاش خواهند کرد خود را حاکم بر اوضاع نگه دارند.
از سوی دیگر، این مدیران به دلیل عدم دانش و مهارتهای لازم، نمیتوانند برنامههای مؤثری برای بازسازی وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور تدوین و اجرا کنند. در واقع، آنها در عمل بخشی از معضلات موجود محسوب میشوند و نمیتوان انتظار داشت که بهتنهایی و بهصورت داوطلبانه، تعهدات و مسئولیتهای خود را در جهت بهبود اوضاع تغییر دهند. در نتیجه برای دستیابی به آیندهای روشن برای کشور، نیاز به جایگزینی با مدیران کارآمد و با دانش وجود دارد.
این جایگزینی نه تنها باید به لحاظ فنی و مدیریتی، بلکه باید به لحاظ نگرشی نیز صورت گیرد. مدیرانی که با رویکرد توسعهگرا و با چشمانداز بلندمدت به مدیریت کشور بپردازند، باید به کار گمارده شوند. این افراد باید توانایی تحلیلی و مهارتهای بینرشتهای داشته باشند تا بتوانند بهدرستی به وضعیتهای پیچیده و چالشهای جدید پاسخ دهند. در این راستا، میتوان بر اهمیت آموزش و ارتقای سطح مهارتهای مدیریتی تأکید کرد. نظام آموزشی باید توجه ویژهای به تربیت مدیران مؤثر و کارآمد داشته باشد تا به مسیر توسعه کشور کمک کند.
در نهایت میتوان نتیجه گرفت که با وجود موفقیتهای احتمالی در مذاکرات و توافقات، چالش اصلی همچنان معضل مدیریت در کشور خواهد بود. مدیرانی که خود بخشی از مشکلات هستند و قادر به ارائه راهحلهای مؤثر نخواهند بود، کماکان تحریککننده نارضایتی و تداوم مشکلات موجود خواهند بود. بر همین اساس، ضروری است که بعد از توافق، تمرکز خاصی بر تغییر رویکرد مدیریتی و شناسایی و جایگزینی این مدیران قرار گیرد. فقط در این صورت خواهد بود که میتوان به بازسازی مملکت و بهبود شرایط زندگی مردم امیدوار بود. تحقق این هدف نهتنها نیازمند تصمیمگیریهای جدی و ارادهای قوی در سطوح بالای مدیریتی است، بلکه باید همراه با مشارکت و همدلی مردم و نهادهای مدنی نیز باشد. در این مسیر، نیاز به یک ائتلاف ملی وجود دارد که با درنظرگرفتن منافع ملی و دغدغههای مردم بتواند تحولی بنیادین در ساختار مدیریت کشور ایجاد کند. این فقط در سایه همدلی و همکاری میان دولت، مردم و نهادهای مدنی ممکن است و البته عزم راسخی را نیز میطلبد تا ایران بتواند به آیندهای روشن و پایدار دست یابد.