|

در این زمانه سوررئال همه چیز ممکن است‌

پنج، شش سال پیش یک روز یکی از دوستان سلبریتی سینمایی زنگ زد که چه نشستی، یک نفر پیدا شده که می‌خواهد امجدیه را بخرد و بسازد!

پنج، شش سال پیش یک روز یکی از دوستان سلبریتی سینمایی زنگ زد که چه نشستی، یک نفر پیدا شده که می‌خواهد امجدیه را بخرد و بسازد!

- یعنی چه بسازد؟

- مجتمع تجاری مسکونی!

- چطور؟ مگر می‌شود؟

- بله. قبلا هم همین‌جا در شمال محوطه استادیوم امجدیه یک زمین بزرگ را خریده و 150 ‌واحد مسکونی با تعدادی مکان تجاری ساخته و فروخته... حالا می‌گوید امجدیه را که برای فوتبال و ورزش استفاده نمی‌کنند، بگذار ما بخریم و بسازیمش! چه ایرادی دارد؟

حسابی جا خورده بود. می‌گفت همین‌طوری شوخی شوخی ممکن است بشود. کلاهت را بچرخانی، ببینی یک برج مسکونی تجاری درست برِ خیابان مفتح رفته بالا!

گفتم: چه کار کنیم؟ فعلا بیا یک جلسه عمومی برایت بگذاریم. بیایی با بچه‌ها بحث و همفکری کنیم.

جلسه را در خانه وارطان گذاشتیم... غلغله شد. نه به خاطر امجدیه بلکه به خاطر سلبریتی‌بودن او. همه گفتند باید امجدیه را ثبت آثار ملی کنیم تا کسی نتواند به آن دست بزند. رفتیم دفتر دکتر طالبیان، معاون میراث که گفت یک پرونده برایش بنویسید، فوری ثبتش می‌کنیم. و همین‌طور هم شد!

بعدش باز به همت همان دوست یکی، دو جلسه رفتیم با بچه‌های فعال گروه امجدیه نزد مسئولان تا به امجدیه برسند و دوباره سر پایش کنند تا کسی دیگر جرئت نکند از این نقشه‌ها برایش بکشد. دکتر برزین ضرغامی، رئیس سازمان زیباسازی حاضر شد کمک کند. دکتر صالحی‌امیری، وزیر فعلی میراث و رئیس کمیته المپیک کشور در آن زمان هم ما را به ساختمان زیبای المپیک خیابان سئول دعوت کرد و همان‌جا به آنان که می‌خواستند در زمین تمرینی شمال شرقی محوطه امجدیه برای ورزشکاران هتل بسازند، گفت که اصلا و ابدا نباید چنین کاری بکنند چون از همین الان هم زیادی در آن محوطه ساخت‌وساز صورت گرفته است.

آن داستان همان‌جا مسکوت ماند... اما وقتی حرف‌هایی مشابه درباره کل شهر تهران شنیدم‌ که متأسفانه دارد وایرال هم می‌شود، دیگر صلاح ندیدم این چند خط را ننویسم. هنوز نمی‌دانم باید گریه کرد یا خندید؟ اگر زمانه این‌قدر حاد، غریب و سوررئال نبود، امکان نداشت سرتان را درد بیاورم. اما حیف که نشانه‌هایی از روندهایی انحرافی، فرصت آرامش باقی نمی‌گذارد.

نیمه‌های شهریور‌ امسال بود که آقای دکتر پزشکیان پس از دیداری با گروهی از سازندگان بزرگ کارهای عمرانی کشور گفتند: تهران ظرفیت توسعه بیشتر ندارد. پیشنهاد انتقال پایتخت به جنوب کشور مطرح است. استادان متخصص و کارشناس خلیج فارس این پیشنهاد را داده‌اند. حرفم جدید نبود اما جدی بود. باید تا تابستان بعد ۶۰۰ تا مدرسه بسازیم و پایتخت را انتقال دهیم و ناترازی برق و گاز را هم جبران کنیم.

بعد از این حرف‌ها گوش‌های برخی مشاورین شهرساز و معمار زودتر از بقیه تیز شد، زیرا انتقال پایتخت می‌توانست شانس بزرگ زندگی‌شان باشد. در جلسات مجازی گروه «معمار ملی» در کلاب‌هاوس، دو تا سه بار در هفته که اغلب تا ساعتی بعد از نیمه‌شب به درازا می‌کشید، همه متخصصان درباره انتقال پایتخت نظر دادند و استدلال کردند. دکتر علیرضا زالی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با اشاره به پنج گسل بالقوه فعال تهران گفتند که همه بیمارستان‌های ما روی این گسل‌ها قرار دارند و با کوچک‌ترین عارضه‌ای در هم فرو می‌ریزند. به علاوه فرمودند 75 درصد بیمارستان‌های قدیمی تهران بیش از 50 سال عمر دارند و هزینه مقاوم‌سازی‌شان بسیار پرهزینه‌تر از ساخت بیمارستان جدید است. دکتر علی بیت‌اللهی، رئیس بخش زلزله‌شناسی مرکز تحقیقات مسکن هم گفتند که صد برج بالای 12 طبقه دقیقا روی گسل فعال تهران ساخته شده است. پرسیدم یعنی بالاخره بیمارستان‌های روی گسل‌های تهران نمی‌توانند استحکام‌بخشی شوند؟ پاسخ گرفتم که این کار اصلا ممکن نیست و اگر وجدان داریم و خطر را با تمام شدتش متوجهیم، نباید به خودمان و دیگران دروغ بگوییم! ضمن تسلیم‌شدن در برابر سخنان مهندسان، پزشکان و زلزله‌شناسان و... فکر کردم باید واقعا شرمنده باشیم از این‌همه سهل‌انگاری مهندسان در دهه‌های اخیر که بدون‌ مراجعه به حر‌یم گسل‌ها جواز ساخت برج داده‌اند و بلاانقطاع ساختمان طراحی کرده و ساخته‌اند. اما آیا با انتقال پایتخت این خطرها حل می‌شوند؟ پاسخی نیست.

به هر رو، آن معدود طرفداران پروژه انتقال پایتخت که جز حوزه شهرسازی و ساخت‌وساز مدام، چیزی نمی‌شناسند و از کارهایی مانند ترمیم، مرمت، مقاوم‌سازی، نگهداری و استحکام‌بخشی ساختمان‌های موجود گریزان‌اند، معتقدند که بدون انتقال پایتخت از تهران، اجرای برنامه نجات تهران ممکن نیست. روشن است که همه بانیان و مجریان این پروژه از این کار سود خواهند برد. گفتند سازندگانی پیدا شده‌اند که حاضرند پایتخت را منتقل کنند. برایش همه چیز بسازند و درعوض به شیوه تهاتری ساختمان‌های اداری خالی‌شده و بلااستفاده را در تهران تحویل بگیرند. جای پایتخت جدید هم مهم نیست؛ سواحل جنوب، سمنان، گلپایگان یا جایی در هر گوشه ایران‌. کافی است دولت اوکی بدهد. تازه گفته‌اند حاضرند به آنان که موافقت کنند کلا به پایتخت جدید جابه‌جا شوند، دوبرابر مساحت خانه تهران‌شان خانه جدید بدهند. شهرکی ساخته به‌ روش میلیتاریستی در وسط ناکجاآباد با دولتمردانی منزوی که دیگر محیط مرجعی برای تصمیم‌گیری ندارند. فورا یاد داستان امجدیه افتادم و آن آقایی که می‌خواست به دوست ما آپارتمان مجانی بدهد!

در انتهای این قصه‌های نیمه‌جدی نیمه‌شوخی باید بگویم: من که گیج شده‌ام! این حرف‌ها خیلی عظیم و سترگ‌اند. انتقال خیلی جرئت می‌خواهد! و خیلی باید مواظب باشیم که سررشته امور از دستمان در‌نرود! این داستان لایه‌های چندگانه دارد و تقلید بدترین کار است. اقتصاددان‌مان می‌گفت: تازه اگر منابع نامحدود ‌‌بود، مشکلی نبود!

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها