|

ترک مخاصمه خوب است، اما برای همسایه

جناب پزشکیان از روزی که وارد انتخابات شد بر یک موضوع پافشاری کرد و هنوز با جدیت از آن می‌گوید که «ما کشور صلحیم و با کسی جنگ و دعوا نداریم» و هر جا می‌رود این را با صدای بلند و به تکرار می‌گوید.

جناب پزشکیان از روزی که وارد انتخابات شد بر یک موضوع پافشاری کرد و هنوز با جدیت از آن می‌گوید که «ما کشور صلحیم و با کسی جنگ و دعوا نداریم» و هر جا می‌رود این را با صدای بلند و به تکرار می‌گوید. حقیقت ماجرا هم این است که مردم به او و بر اساس همین تاکیدات چندین‌و‌چندباره‌اش رأی دادند که اگر غیر از این می‌خواستند، قطعا به او رأی نمی‌دادند و رقیب اصلی او را که دقیقا سخنانی برعکس می‌گفت و می‌گوید، انتخاب می‌کردند و طرفه آنکه در این ایام‌ دو اتفاق رخ داده که گرایش مقابل رئیس‌جمهور آن را مصداق پیروزی می‌داند و انصاف هم این است که این دو رخداد قطعا پیروزی است؛ یکی آتش‌بس بین لبنان و اسرائیل و دیگری همین آتش‌بسی که هفته پیش نهایی و اجرائی شد، بین اسرائیل و حماس. دو اتفاقی که امید می‌رود از آتش خانمان‌سوزی که نتیجه‌اش کشتار و آوارگی مردمانی بی‌گناه است، بکاهد و در ادامه به زندگی شرافتمندانه‌ای برای جامعه‌ای بی‌پناه منتهی شود و وقتی آنهایی که همیشه از تعارض ابدی می‌گویند، این دو آتش‌بس را پیروزی نام می‌نهند، حتما و قطعا اگر این وضعیت نه‌تنها تداوم یابد بلکه به سطحی بالاتر بینجامد، نمی‌توانند بگویند که ترک مخاصمه یک شکست است؛ چرا‌که همیشه، همه از این گفته‌ایم که اسرائیل جنگ‌طلب است و از خون ارتزاق می‌کند و دوامش وقتی ممکن است که منطقه در جنگ باشد و حالا که دو نیروی مهم از محور مقاومت گام در مسیر کاستن از مخاصمه گذاشته‌اند و جنایتکاران هم برخلاف میل به آن تن داده‌اند، آیا می‌شود هم بگوییم حماس و حزب‌الله در رسیدن به آتش‌بس و قرار‌گرفتن در مسیر کاستن از مخاصمه پیروز شده‌اند و این آتش‌بس برای اسرائیل یک شکست خفت‌بار است و هم در عین حال بگوییم که فروکش‌کردن مخاصمه یعنی شکست جبهه مقاومت؟

اگر رسیدن به این خواسته حماس و حزب‌الله برای جبهه مقاومت پیروزی باشد، منطقا برای جنایتکاران اسرائیلی شکست خواهد بود و برعکس، ادامه جنگ منطقا برای اسرائیل یک پیروزی و برای جبهه مقاومت به معنای شکست است. حالا برای ما به‌عنوان رهبری این جبهه چطور؟ برای ما که این توافق را پیروزی می‌دانیم و قرار‌گرفتن در مسیر کاستن از تعارضی خون‌بار را برای جبهه مقاومت بزرگ‌ترین موفقیت و برای اسرائیل بزرگ‌ترین شکست قلمداد می‌کنیم، آیا وضعیت متفاوت از جبهه مقاومت است؟ یعنی آیا می‌شود که ‌بگوییم آی مردم حماس با رسیدن به آتش‌بس و تلاش برای فروکش‌کردن این آتش 17ماهه پیروز شد، ولی پیروزی ما در ترک مخاصمه نیست؟

مثلا وقتی جناب ‌کاظم صدیقی، امام‌جمعه محترم موقت تهران، در نماز جمعه می‌گویند «کسانی که دم از سازش با آمریکا می‌زنند و به تجارب گذشته و خون شهدا لگد می‌زنند، بدانند مردم ما خون و جوان داده‌اند و عهد کرده‌اند تا ظهور امام زمان‌(عج) مقاومت کرده و از پا ننشینند»، منظورشان چیست؟ یعنی در عین حالی که حزب‌الله لبنان و حماس به‌عنوان زیرمجموعه جبهه مقاومت، توانستند دشمن خونخوار را پای میز مذاکره بیاورند و ناچارش کنند که آتش‌بس را بپذیرد، کار خوبی کردند ولی ما اگر همین کاری را که تحسین‌‌ می‌کنیم‌ انجام دهیم، آن‌وقت کارمان خطاست؟ یعنی یک بام و دو هوا کنیم؟ یعنی می‌شود‌ بازوهای مقاومت برای فروکش‌کردن از تعارض تلاش کنند و آن‌وقت رأس این جبهه بگوید نخیر، مناقشه ما ابدی است؟ این تعارض را چگونه باید برای خود توضیح دهیم؟ ‌در ضمن اگر آن جریان خونخوار به همین استناد کند که چون رأس این جبهه به دنبال شروع دوباره مناقشه است‌ و بعد آتش‌بس را زیر پا بگذارد که آی جهان، اینکه حزب‌الله لبنان و حماس از آتش‌بس می‌گویند دروغ است، چون رأس این جبهه دنبال جنگ است، آن‌وقت چه باید بکنیم؟ بگوییم نخیر این‌طور نیست؟ یا اینکه ماجرا را طور دیگری باید دید و بگوییم «ترک مخاصمه خوب است، اما برای همسایه»؟ واقعیت این است که ما یک‌جورهایی باید این دوگانگی را بالاخره برای خودمان حل کنیم. مثلا اگر می‌گوییم غزه با رسیدن به آتش‌بس و قرار‌گرفتن در مسیری بالاتر، پیروز شد، خودمان هم باید به دنبال همین نوع پیروزی باشیم، ولی اگر مانند امام‌جمعه موقت تهران معتقدیم ‌«کسانی که دم از سازش با آمریکا می‌زنند، به تجارب گذشته و خون شهدا لگد می‌زنند»، آن‌وقت حتما باید با آتش‌بس در لبنان و غزه نیز مخالفت کنیم، آما آیا چنین می‌کنیم؟

یعنی بگوییم شما ترک مخاصمه کنید تا رنج و عذاب مردم‌تان تمام شود، ولی این مهم نیست که مردم ما به پزشکیان رأی دادند که برای صلح تلاش کند، بلکه ایران همچنان باید به این تعارض 46‌ساله ادامه دهد. واقعا این‌طور است؟ و خب حالا که جناب ‌عبدالعلی‌زاده‌ به‌عنوان نماینده رئیس‌جمهور گفته «آماده مذاکره مستقیم با آمریکا هستیم و شاید دو تا سه ماه بعد از شروع مذاکرات به توافق برسیم و آمریکا می‌تواند در ایران سرمایه‌گذاری کند»، چه باید بکنیم؟ آیا باید خواسته مردمی را که به همین رأی داده‌اند، اجرا کنیم یا آنچه آقای فضایلی گفته که «مذاکره با آمریکا خیانت به کل جهان است» سرلوحه عمل قرار دهیم؟ اینکه به‌ قولی «با سقوط سوریه شاهدیم که لبنان و غزه با اسرائیل به آتش‌بس رسیدند و با آمدن ترامپ سخن از پایان جنگ روسیه و اوکراین است و از طریق امارات اسرای‌ خود را مبادله می‌کنند و عراق با انگلستان یک توافق‌نامه ۱۵میلیارد دلاری اقتصادی-امنیتی و ارمنستان با آمریکا توافق‌نامه امنیتی-دفاعی امضا کردند»، حالا ما کجای داستانیم؟ آیا قرار است با این‌گونه سخنان فرصتی باشیم برای اینکه به افکار عمومی جهان گفته شود همه صلح می‌خواهند غیر از ایران؟ واقعا متوجه هستیم چه می‌گوییم و تنور چه‌ کسی را داغ می‌کنیم؟