راهحلهای مهندسی گاهی با گذشت زمان موجب دردسرهای جدید میشوند
پلاستیکها و آدمها*
قبول این جنبه از تعریف علم که کلیت یک نظام علمی پیشین تا معرفی دستگاهی جدید با پاسخهایی کاملتر، محترم باقی خواهد ماند و پس از بایگانیشدنش هم از آنجا که بخشی از تاریخ علم بوده، شایسته پاسداشت است، گام مهمی برای گسترش مرزهای دانش و مقدمهای است برای پیریزی فلسفه اخلاق علمی. پررنگترین مثال، ظهور نظریه اینشتین است که ناقض فیزیک کهنه نیوتنی نبود؛ بلکه بنیانهای فیزیک را بیشازپیش تقویت کرد. به موازات این نکته، دو باور در باطن متناقض در دنیای علم و تکنولوژی به تناوب رخ نمودهاند.
ارسطو شهابی
قبول این جنبه از تعریف علم که کلیت یک نظام علمی پیشین تا معرفی دستگاهی جدید با پاسخهایی کاملتر، محترم باقی خواهد ماند و پس از بایگانیشدنش هم از آنجا که بخشی از تاریخ علم بوده، شایسته پاسداشت است، گام مهمی برای گسترش مرزهای دانش و مقدمهای است برای پیریزی فلسفه اخلاق علمی. پررنگترین مثال، ظهور نظریه اینشتین است که ناقض فیزیک کهنه نیوتنی نبود؛ بلکه بنیانهای فیزیک را بیشازپیش تقویت کرد. به موازات این نکته، دو باور در باطن متناقض در دنیای علم و تکنولوژی به تناوب رخ نمودهاند. یکی ظهور و معرفی محصولات جدید به بازار و دیگری اعتقاد به اینکه آن چیزهایی که به آنان دست یافتهایم، از چنان کمال مطلوبی برخوردارند که چه بسا هرگز نیازی به تکمیل نداشته باشند. پس از انقلاب صنعتی، گاه و بیگاه، تصور میشده دانش بشر به حد کمال رسیده باشد. «هاندریک ون لون» در کتاب «تاریخ بشر» نقل میکند که مدیر اداره ثبت اختراعات واشنگتن در سال ۱۸۳۰، به علت اینکه تمام چیزهایی که ممکن است اختراع شوند، ثبت شده و مورد جدیدی وجود ندارد، پیشنهاد انحلال اداره خودش را داده بود! این نظر حدود یک قرن بعد مجددا تکرار شد. «توماس واتسون»، مدیرعامل IBM در سال ۱۹۴۳ با ناامیدی پیشبینی کرده بود بازار جهانی حداکثر ظرفیت پنج کامپیوتر را خواهد داشت!
باید مدیون کسانی باشیم که با بیتوجهی به آرای ایشان انبوهی دستاورد فنی را برای جوامع به ارمغان آوردند. از زاویهای دیگر، تاریخ علم شاهد نمونههای فراوانی است که محصول یک دوران، بعد از مدتی که محبوب مردم بوده، بختش برگشته و در فهرست مغضوبان سازمانها و کنوانسیونهای جهانی قرار گرفته است. این روح حاکم بر جهان علم است. سده بیستم شاهد بسیاری از چنین پروندههایی است. از الیاف آزبست بگویم؛ این الیاف بسیار سرطانزا که چند سالی است مصرف آن جز در مواردی انگشتشمار در سراسر دنیا ممنوع شده، دههها عصای دست صنایع ساختمانسازی، محصولات خانگی، عایقبندی حرارتی و ابزار نظامی بود. در صحنه معروف فیلم جادوگر شهر اُز، محصول ۱۹۳۹، این آزبست است که به شکل برف جادویی در مزرعه گلهای شقایق، بر سر «دوروتی» با بازی «جودی گارلند» میبارد. با روشنشدن ارزش صنعتی آزبست، این ماده بازارهای مهمتری از برف شادی یافت و محصولات بیشتری به آن وابسته شدند. از جداره داخلی کلاهخود سربازان، لنت ترمز خودروها و منسوجات ضدحریق تا لولههای آبرسانی و ورقهای موجدار سقفی سیمانی، بدون آزبست امکان تولید نداشتند. کار به آنجا کشید که در میانه دهه 70 میلادی، واردات سالانه آزبست به انگلستان تا ۱۸۰ هزار تن افزایش یافت. با آن رشد سرسامآور مصرف، باورنکردنی بود وقتی محققان دریافتند حتی یک لیف آزبست میتواند به سرطان ریه بینجامد. و آن هم لیفی که با چشم غیرمسلح نادیدنی است و قطرش حداکثر به یکهزارم قطر موی انسان میرسد. این پایان راه آزبست و شروع به معرفی جایگزینهای نوینی برای آن بود. در ادامه تورق پرونده متروکه مواد محذوف، بد نیست از «توماس میدگلی» و دو اختراع مهمش یاد کرد. یکی تترا اتیل سرب برای اصلاح احتراق بنزین و دیگری کلروفلوئور کربن بهعنوان جایگزین گازهایی که احتمال انفجار برای یخچالها را داشتند. هر دو در نیمه اول قرن بیستم ثبت اختراع شدند و بهمرور در نیمه دوم قرن گذشته خطر ذرات معلق سرب از یک سو و آسیب گاز فریون به لایه ازن از سوی دیگر سبب شد هر دو ماده بسیار مهم تا آن روز، خیلی سریع وارد لیست سیاه شوند. امروزه در سیستمهای برودتی عدم استفاده از این گاز نشانه استاندارد کاری بالاتری است. مضرات ذرات معلق سرب هم که بحثی آشناست. مثالهایی از این دست در تأکید آن است که رشد دانش روندی تدریجی است و از یک پله تا پله بالاتر ممکن است دهها سال طول بکشد که کشیده است. چه بسیار صنایع جدیدی که حتی امکان بازگشت به گذشته و مصرف مواد اولیه پیشین را ندارند.
قصدم از این مقدمه، مرور گرفتاری حضور پلاستیک در محیط زیست، البته با نگاهی متفاوت است. عموما تا آنجای داستان را شنیدهایم و از کنارش به آهستگی رد شدهایم که سالهاست مصرف پلاستیکها تهدیدی برای اکوسیستم شده است. زندگی مدرن به نقطهای رسیده که بدون پلاستیک نه امکانپذیر است و نه قابل تصور. پلاستیک آمده بود قاتق نان شود؛ ولی گویی بلای جان هم شده. به طور کلی میتوان از تولید جهانی بیش از 300 میلیون تن پلاستیک در سال سخن گفت که 40 درصد آن در بخش بستهبندی استفاده میشود و شامل پاکتهای چندلایه شیر، انواع ظروف یکبارمصرف، صنایع بهداشتی و دهها محصول دیگر است. در سال ۱۹۷۲، پروژهای به قصد کاهش قیمت تمامشده فیلمهای بستهبندی در دانشگاه برونل انگلستان کلید خورد. در این تحقیق، خواص حاصل از امتزاج پلاستیک پرمصرف پلیاتیلن با نشاسته را آزمودند. این نخستینبار نبود که برای بهبود خواص و کاهش قیمت، مواد نفتی به همنشینی با ترکیبات آلی یا غیرآلی تن میدادند؛ ولی این تحقیق خاص بود که سنگ بنای بسیاری محصولات تولیدی دهههای بعد واقع شد. ظروف یکبارمصرف معروف به ذرتی، بطریهای شرکت کوکاکولا که بزرگترین تولیدکننده بطریهای نوشابه است و فشار گروههای حافظ محیط زیست بر آن همواره در حال افزایش است و همچنین تقریبا غالب کیسههای مصرفی موسوم به کیسههای سبز، همگی فرزندان ناخلف همان آزمایشگاه دانشگاه برونل هستند. برای ادامه بحث، لازم است اندکی هم به ریزپلاستیکها اشاره کنم. ریزپلاستیکها در تعریف به هر ذره پلاستیکی با ابعاد کمتر از پنج میلیمتر گفته میشود. اینکه یک قطعه پلاستیکی دور ریختهشده با هر ابعادی در مسیر خود در طبیعت به اشکال ریز و درشتی درآید، تصویری آشناست. پدیده دور از ذهن، گستره عظیم پراکنش و حجم این ریزذرات است. در سال ۲۰۱۵ تعداد این تکهپلاستیکها در آبهای سطحی تا 50 تریلیون تخمین زده شده بود. دو سال پیش، سازمان تحقیقاتی CSIRO در استرالیا، وزن ریزپلاستیکهای کف اقیانوسها را تا 14 میلیون تن برآورد کرد. البته، هر دم از این باغ بری میرسد. صرفنظر از حضور این ذرات از قطب شمال و کوههای آلپ گرفته تا نمک طعام سر سفره ما، بهتازگی تحقیقات پروفسور «دیک وتاک» از دانشگاه وریج آمستردام، نشاندهنده حضور پلاستیک در خون انسان نیز بوده است. به همان مخلوط پلاستیک با ذرت یا نشاسته حاصل از دیگر منابع و خانواده سلولزها برگردیم. مزیت عنوانشده این گروه مواد، درجه بالای تخریبپذیری آنها در محیط زیست است. آنچه در واقع رخ میدهد این است که وقتی قطعه پلاستیکی به پایان عمر مفیدش میرسد، سرنوشت محتومش طی مسیر از خاکدان تا خاکچال و معمولا در پایان، آرامگرفتن در آغوش اقیانوسهاست. بهمرور باکتریهای موجود در خاک یا هر محیط پیرامونی دیگر به آن بخش گیاهی قطعه حمله کرده و آن را مصرف یا تجزیه میکنند. آنچه باقی میماند، کیسه یا بطری متخلخل و ازهمگسیختهای است که خیلی بیش از حالت یکپارچه، مستعد پخش در آب و خاک خواهد بود. خبر بد اینکه طول عمر آن توده پلاستیکی باقیمانده، همان چند قرن به قوت خود باقی خواهد ماند و ترفندهای صورتگرفته حریف مشکل اصلی نشدهاند! فایده ظاهری این روش، مصرف کمتر ماده نفتی در واحد هر قطعه است که هرچند اتفاق مثبتی است، در مقایسه با آسیب مستتر در آن و فلسفه حاکم بر تولید انبوه، دستکم از دیدگاه زیستمحیطی رنگ میبازد. برای تجسم بهتر میتوان برداشتن یک برگ کاغذ مچالهشده از سطح زمین را با دشواری جمعکردن صدها تکه ریز و پخششده همان برگ کاغذ مقایسه کرد. باوجوداین معلوم نیست تا کجا میتوان به اصلاح نگاهها خوشبین بود. هنوز در سطح جهان بسیاری شرکتها به تولید این مواد مشغول خواهند بود و طرفه اینکه دانشگاهیان تحت عناوین کلی بیوپلاستیک و پلاستیکهای زیستتخریبپذیر به این آتش خواهند دمید. کوششهای مرتبط با ساخت پلاستیکهای مهربانتر با محیط زیست، صرفا به گروه فوق خلاصه نمیشوند. بهعنوان دو نمونه میتوان به پلاستیک تولیدشده داخل جداره باکتریها و پلاستیک حاصل از نیشکر اشاره کرد. پرداختن به برتری و معایب انواع فناوریها مجالی دیگر میطلبد. به هر روی، میتوان امید داشت بهمرور پلاستیکهای واقعا زیستتخریبپذیر جایگاه واقعی خود را بیابند. در افق علمی، این امر دیر یا زود رخ خواهد داد؛ ولی صد افسوس که تا آن زمان، مای شهروند جهان چه خسارتها که نخواهیم دید.
پینوشت:
* در انتخاب عنوانی برای این نوشته به یاد کتاب «انسانها و خرچنگها»
اثر «ژوزه دوکاسترو» افتادم.