گفتوگو با جان فردریکسون رواندرمانگر آمریکایی: «توهین و حمله» درمان نیست
رواج فرقههای روانشناختی در ایران
روزنامه شرق، شنبه 20 بهمن 1403 گزارشی با عنوان «آیا این یک فرقه است؟» منتشر کرد. در این گزارش بر اساس روایتهای شاهدان عینی و تعدادی از متخصصان و مجموعهای از صداها و ویدئوهایی که به دست «شرق» رسیده است، درباره یک مؤسسه روانشناسی در ایران صحبت کردیم که متهم به استفاده از تکنیکهای فرقهای و الگوبرداری از روشهای منسوخ فرقهای لایف اسپیرینگ شده است. نزدیک دو ماه از انتشار این گزارش میگذرد. هیچ جوابیه رسمی از سوی سازمان نظام روانشناسی و این مجموعه که با اسم مختصر مؤسسه «و» در گزارش آمده بود، به دست «شرق» نرسیده است.


فرانک جواهری: روزنامه شرق، شنبه 20 بهمن 1403 گزارشی با عنوان «آیا این یک فرقه است؟» منتشر کرد. در این گزارش بر اساس روایتهای شاهدان عینی و تعدادی از متخصصان و مجموعهای از صداها و ویدئوهایی که به دست «شرق» رسیده است، درباره یک مؤسسه روانشناسی در ایران صحبت کردیم که متهم به استفاده از تکنیکهای فرقهای و الگوبرداری از روشهای منسوخ فرقهای لایف اسپیرینگ شده است. نزدیک دو ماه از انتشار این گزارش میگذرد. هیچ جوابیه رسمی از سوی سازمان نظام روانشناسی و این مجموعه که با اسم مختصر مؤسسه «و» در گزارش آمده بود، به دست «شرق» نرسیده است.
لازم به یادآوری است، مؤسسه روانشناسی «و» یکی از مراکز نسبتا شناختهشده در زمینه آموزش مهارتهای زندگی و روانشناسی مثبتنگر در ایران است و توسط «الف.م» تأسیس شده و از اواخر دهه 80 فعالیت خود را آغاز کرده است. بر اساس سایت رسمی این مؤسسه، دورههای «و»، مجموعهای از برنامههای آموزشی و درمانی هستند که ادعا میکنند با هدف ارتقای سلامت روان و بهبود کیفیت زندگی افراد طراحی شدهاند. «الف.م» مدعی است بر پایه اصول روانشناسی علمی، رویکردهای درمانی مختلفی مانند ISTDP (رواندرمانی کوتاهمدت پویشی میانفردی) با مراجعان کار میکند.
بخشی از گزارش «شرق» بر اساس نامه سرگشاده جان فردریکسون، رواندرمانگر شناختهشده آمریکایی خطاب به این مؤسسه نوشته شده است. جان فردریکسون، رواندرمانگر، استاد، محقق و نویسنده آمریکایی و مدرس دوره ISTDP (رواندرمانی کوتاهمدت پویشی میانفردی) است. بعد از یک ماه از انتشار گزارش به صورت آنلاین با فردریکسون درباره علت انتشار این نامه صحبت کردیم. او توضیح میدهد چرا از آن سوی دنیا وارد این ماجرا شده است. چه مدرکی دارد؟ فرقههای روانشناختی چیست و چرا باید آنها را شناخت. پدیدهای نه چندان نوظهور در ایران و همه دنیا که به افراد و خانوادههای زیادی آسیب زده است.
این مصاحبه به زبان انگلیسی انجام شده و به فارسی بازگردانی شده است.
شما «الف.م» را از کجا میشناسید؟ اولین بار چه زمانی او را ملاقات کردید؟
من «الف.م» را میشناختم چون او در یک گروه سوپرویژن (supervision group) دانشجوی من بود. هر سال دو بار این گروه را در سوئد ملاقات میکردم. دانشجویانی از سراسر دنیا را ملاقات میکردم و او هم در این supervision group شرکت میکرد. در آن زمان، فقط او را بهعنوان فردی میشناختم که سعی داشت یاد بگیرد چگونه ISTDP انجام دهد. من کاملا بیاطلاع بودم که او یک فرقه راه انداخته بود و بیماران و دانشجویان را از نظر احساسی مورد سوءاستفاده قرار میداد. من تا سال گذشته هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتم، تا اینکه یکی از دانشجویان سابق او با من تماس گرفت.
به همین دلیل تصمیم گرفتم با دیگر دانشجویان سابق او مصاحبه کنم و اطلاعات بیشتری جمعآوری کنم. پس از آن، تمامی ارتباطاتم را با او قطع کردم و تلاش کردم مردم را از واقعیت فعالیتهای او آگاه سازم. او ادعا میکرد که روش مورد استفادهاش ISTDP، یک مدل درمانی است، اما در حقیقت چنین نبود؛ بلکه فعالیتی فرقهای محسوب میشد. این روش نهتنها درمان روانشناختی نبود، بلکه سوءاستفادهای روانی از افراد به شمار میرفت.
به همین دلیل، احساس کردم که از نظر اخلاقی و انسانی وظیفه دارم با افرادی که توسط این دانشجوی سابق، «الف.م» آسیب دیدهاند، تماس بگیرم و به آنها کمک کنم تا مسیر بهبودی خود را بیابند. همچنین، لازم بود که آنها درک کنند چگونه تحت تأثیر روشهای آموزشی و درمانی او، به همراه همکارانش «م.م» و «س.م»، دچار آسیب و سوءاستفاده شدهاند. این دو همکار نیز در فعالیتهای فرقهای و سوءرفتار با بیماران نقش داشتند.
چطور با اطمینان میگویید که او رهبر فرقه است؟ چه مدارک و شواهدی در اختیار دارید؟
در زوم مستقیما با ۱۵ نفر صحبت کردم و از طریق ایمیل و شبکههای اجتماعی هم با حدود ۱۰۰ نفر تماس داشتم. حدود ۵۰۰ ساعت ویدئو و ۳۰۰ ساعت صوت داریم از افرادی که شهادت میدهند یا ویدئوهایی از آموزشها که به ما نشان میدهند چگونه این سازمانهای مختلف کار میکنند. تمرکز ما بیشتر روی کسی بود که شما در موردش نوشتید (اشاره به گزارش شرق)، «الف.م» و دو دستیارش.
وقتی من درباره فرقه صحبت میکنم، درباره یک الگوی رفتاری صحبت میکنم. ببینید، کسی لازم نیست حتما یک ایده مذهبی ارائه دهد تا یک فرقه باشد، وقتی من درباره رهبران فرقه صحبت میکنم، آنها میتوانند از مذهب بهعنوان راهی برای ایجاد یک فرقه استفاده کنند یا میتوانند ادعا کنند که در حال آموزش خودیاری هستند و اقداماتشان در واقع یک مدل رواندرمانی است. آنها وانمود میکنند که در حال ارائه آموزشهایی هستند که منجر به یک تغییر چشمگیر خواهد شد. اما افراد را بهطور سیستماتیک از طریق ارائه اظهارات بسیار متناقض شستوشوی مغزی میدهند. آنها افراد را متقاعد میکنند که بیمار هستند، مشکلات زیادی دارند و تنها جایی که این مشکلات میتواند حل شود، نزد آنهاست.
آنها به روشهای خاصی از دستکاری روانی متوسل میشوند، بهعنوان مثال، در این مؤسسه «الف.م»، یک گروه بزرگ تشکیل میشد، سپس یک نفر را روی صحنه میآوردند، سپس «الف.م» با این فرد در مقابل صدها نفر مانند یک جلسه درمانی صحبت میکرد و فرد را در مقابل جمعیت تحقیر میکرد. برای مثال یک زن را تحقیر میکرد و میگفت چون رژ لب زده است، یک بدکاره و خوک است.
او افراد را با چشمان بسته سوار یک اتوبوس میکرد و آنها را به جایی میبرد، سپس از آنها میخواست که در مقابل دیگران با لباس نیمهبرهنه برقصند یا لخت شوند و سپس ادعا میکرد، با این کار قرار است آنها را از محدودیتهایشان رها کند. در این شرایط فرد تحقیرشده، ایزوله میشود. از شبکه ارتباطات اجتماعی معمول خود دور میافتد و احساس بیکسی میکند. کمکم وحشت فرد را فرا میگیرد. پس او (الف.میم) یک فضای آکنده از ترس و وحشت ایجاد میکند و افراد با حس ترس از رهبر فرقهای که او را در ذهن خود بزرگ کردهاند، زندگی میکنند.
همچنین، زمانی که دانشجویان فرقه را ترک میکنند، رهبر به دانشجویان میگوید که باید برگردید. شما بیمارید. شما بد هستید. شما باید برگردید. شما باید برگردید و برای مثال به آنها میگوید: دخترم، پسرم، باید برگردی. وگرنه تو دوباره به بیماری بازمیگردی. اگر این کار را کنی، بیمار خواهی شد».
برای همین باید درک کنیم که ما درمورد یک الگوی دستکاری روانشناختی، یک الگوی سوءاستفاده روانشناختی صحبت میکنیم. این مؤسسه با سوءاستفاده روانشناختی، دستکاری روانشناختی و شستوشوی مغزی، تأثیرات بسیار ویرانگری روی مردم میگذارد.
البته، انگیزه رهبران این گونه فرقهها طمعکاری است. زیرا افراد برای شرکت در دورهها پولهای هنگفتی پرداخت میکنند. من شنیدهام «الف.م» برای یک هفته کارگاه در دوبی بین هفت تا 10 هزار دلار دریافت کرده است. این همان چیزی است که رهبران سایر فرقهها هم انجام میدهند. آنها مبالغ هنگفتی را بهعنوان هزینه دریافت میکنند. محرک و انگیزه آنها طمع است. برای همین مدام نیاز دارند این افراد برایشان پول بیاورند.
کار دیگری که این نوع رهبران فرقه انجام میدهند، این است که از افراد میخواهند برایشان رایگان کار کنند. برای مثال آنها باید در یک کلینیک یا در یکی از کسبوکارهای رهبر فرقه به صورت رایگان کار کنند، انگار که این (کار مجانی) راهی برای بخشش و کمک به کشور یا جامعه است! در حالی که دانشجویانی که رایگان کار میکنند، در حقیقت برده هستند، زیرا پولی که در میآورند در واقع به جیب رهبر فرقه میرود. مثلا به آنها میگوید: «شما خیلی سخاوتمندید. این بخشی از رشد معنوی شما، رشد روانشناختی شما، رشد دینی شماست». اما الگوی واقعی این است: من بردگی شما را زیبا مینامم در عین حال، از بردگی شما پول درمیآورم. این همان الگوی مؤسسه «و» است که ما در حال بررسی آن هستیم.
یک الگوی فکری رایج این است که همه فرقهها بر پایه اصول مذهبی بنا میشوند، اما این درست نیست. آنچه یک گروه را فرقه میکند، الگوی دستکاری روانشناختی است که به ما نشان میدهد فرقهها چگونه عمل میکنند، چه فرقههای مذهبی باشند، چه روانشناختی یا شبهمعنوی.
گفتید مراجعان سابقش با شما تماس گرفتهاند و برای ادعاهای خود مدرک دارید، بر اساس روایتها و مدارکی که دارید، او چه نوع آسیبهایی به بیماران خود وارد کرده است؟
او بیماران را مورد زورگویی قرار میداد، بر سر آنها فریاد میزد و آنها را تحقیر میکرد. این رفتارهای او باعث وخامت حال بسیاری از بیماران شد، بهگونهای که برخی دچار افکار خودکشی شدند و از نظر روانی آسیب بیشتری دیدند. در نتیجه این بهاصطلاح درمان، وضعیت بیماران به جای بهبود، بدتر شد. علاوه بر این، با وجود نداشتن صلاحیت لازم برای آموزش یا نظارت، بهطور نادرست و غیردقیق به درمانگران آموزش میداد و آنها را تحت نظارت قرار میداد. این امر منجر به آن شد که درمانگران نیز، به نوبه خود، به مراجعان آسیب برسانند.
بخشی از این ویدئوها و ویسها برای گزارش توسط مراجعان سابق در اختیار «شرق» قرار گرفت. حتی شنیدن صداها و تماشای ویدئوهای جلسات گروهی بسیار سخت و آزاردهنده بود. در این میان، کدام داستان از مراجعان سابق برای شما تکاندهندهتر بوده است؟
پاسخدادن به این پرسش دشوار است؛ زیرا برخی از این روایتها آنقدر دردناک بودند که حتی جزئیاتشان در خاطرم نمانده است. باور اینکه کسی، آن هم یک روانشناس، چنین گفتار یا رفتاری داشته باشد، واقعا سخت است. در واقع، موقعیتهای تکاندهندهای وجود داشت که فردی افسرده و در آستانه خودکشی بود، اما به جای دریافت همدلی و حمایت، با حمله و طرد و حتی مجازات مواجه میشد و هرچه بیشتر به فروپاشی نزدیک میشد تا جایی که ناچار میشد به بیمارستان مراجعه کند.
در حالی که وقتی کسی در چنین وضعیتی قرار دارد، شایسته بیشترین همدلی، کمک، محبت و درک است. بااینهمه، مواردی رخ میداد که افراد دقیقا در لحظه حساس نیاز به حمایت، مورد سوءاستفاده قرار میگرفتند.
مورد تازهای که شنیدم، اتهامی درباره آزار جنسی است که پیشتر از آن اطلاعی نداشتم. گویا در کلینیک او روانشناسی بوده که زنان را بهطور جنسی آزار میداده و وقتی این موضوع به اطلاع «الف.م» رسیده، هیچ اقدامی علیه آن روانشناس صورت نگرفته است. در عوض، دانشآموزی که این موضوع را گزارش کرده، مورد انتقاد قرار گرفته و به او گفتهاند که دروغ میگوید و نباید چنین کاری میکرده است. این اتفاق واقعا وحشتناک بود.
البته این فقط یکی از نمونههاست. از سوی دیگر، کسانی را میشناسم که پس از شرکت در برخی از دورهها دچار افسردگی شدید شدند. همچنین، افرادی که برای درمان به کلینیک مراجعه میکردند، وضعیتشان بدتر میشد و مجبور بودند داروهای بیشتری مصرف کنند. برخی هم ادعا میکنند (هرچند شواهد کافی در دست نیست) که به دلیل وخامت حال عده زیادی از افراد، «الف.م» ناچار شده روانشناسانی را در کلینیکش استخدام کند تا به دانشآموزانی که در این فرقه دچار مشکل میشدند، رسیدگی کنند. من مدرکی برای این ادعا ندارم، اما این چیزی است که به من گفتهاند و از نظر منطقی هم محتمل به نظر میرسد.
روایتهایی که از او گفته میشد، شوکهکننده است. وقتی برای اولین بار او را ملاقات کردید اولین برخوردتان با او چطور بود؟
وقتی برای اولین بار او را ملاقات کردم، به نظر میرسید که رفتاری بسیار دوستانه داشت. به نظر میرسید که فرد خیلی خوبی است و برای چند سال تجربه من همین بود. او به نظر خیلی دوستانه و خوب و مهربان بود. در چندین موقعیت شام خوردیم. من از ملاقات با او و شناختن او لذت بردم. بنابراین برای من واقعا شوکآور بود که متوجه شدم جنبه دیگری از فعالیتهای او وجود دارد که کاملا از من پنهان نگه داشته شده بود. به همین دلیل، درک میکنم که چرا دانشجویان سابق یا فعلی از این موضوع متعجب هستند. اگر آنها فقط جنبه مثبتی را ببینند که من نیز تجربه کرده بودم، طبیعی است که او را فردی فوقالعاده تصور کنند. اما تنها زمانی که با برخی از دانشجویان و بیماران سابق او ملاقات کردم، متوجه شدم که او تا چه حد به دیگران آسیب رسانده، آنها را تهدید کرده و چه خطراتی ایجاد کرده است.
این مهم است که مردم متوجه شوند که کسی که یک فرقه را اداره میکند، در ظاهر خیلی خوب و دوستانه به نظر میآید. به عنوان مثال، من و خانم «ف.م» اخیرا یک گفتوگوی بسیار دلپذیر در Zoom داشتیم. او میخواست در مورد برخی ادعاها درباره فرقهاش که در صفحه اینستاگرام من مطرح شده بود صحبت کند. بنابراین ما گفتوگویی دوستانه و مهربان داشتیم. این فرد در نگاه اول بسیار دوستانه و خوشبرخورد به نظر میرسید. با این حال، کمی بعد تهدیدهایی دریافت کردم مبنی بر اینکه قصد شکایت از من را دارد و در واقع رفتارش تهدیدآمیز بود. همین ماجرا نشان میدهد که برخی افراد میتوانند خود را بسیار خوب و خوشبرخورد جلوه دهند، در حالی که در پشت پرده شما را تهدید کنند.
بنابراین متوجه میشوید -همانطور که در زبان انگلیسی میگوییم- که آنها «گرگهایی در لباس گوسفند» هستند. در ظاهر بسیار دوستانه و خوشبرخورد به نظر میرسند، اما در پس این چهره ظاهرا خوب، جنبه تاریکی وجود دارد که تنها دانشآموزان سابق قادرند آن را برای ما آشکار کنند.
وقتی برای اولین بار او را ملاقات کردید اولین برخوردتان با او چه بود؟
چرا افراد در مؤسسه او باقی میمانند؟ او سالهاست که به فعالیت خود ادامه میدهد. چرا افراد بهسادگی گروه را ترک نمیکنند؟
چندین دلیل برای این مسئله وجود دارد. یکی از مهمترین دلایل این است که افرادی که وارد یک فرقه میشوند، معمولا در حال رنجکشیدن هستند. آنها به دنبال کمکاند و رهبر فرقه ادعا میکند که پاسخ پرسشهایشان را دارد. او وعده میدهد که میتواند زندگی آنها را به طور اساسی تغییر دهد. بنابراین از تمایل آنها برای تغییر سوءاستفاده میکند. این موضوع کاملا قابل درک است.
اما آنچه در واقع رخ میدهد این است که رهبر فرقه بر سر بیماران فریاد میزند، دانشجویان را تحقیر و سرزنش میکند، آنها را با القاب ناشایست خطاب قرار میدهد و به طور کلامی مورد سوءاستفاده قرار میدهد. در نتیجه این افراد دچار افسردگی شده و حالشان وخیمتر میشود. سپس رهبر فرقه به آنها میگوید: «میبینی که حالت بدتر شده است؟ این نشان میدهد که در برابر آموزشهای من مقاومت میکنی و از پذیرفتن آنها سر باز میزنی. بنابراین برای دریافت آموزشهای بیشتر باید پول بیشتری بپردازی».
اما واقعیت این است که این بهاصطلاح «درمان»، خود عامل بیماری است. رهبر فرقه سپس ادعا میکند که بیماریای که (در نتیجه آموزشها و روشهای او ایجاد شده) اثبات میکند که فرد به درمان بیشتری نیاز دارد! سپس رهبر فرقه میگوید (ضمنی یا آشکار): ما یک خانواده خواهیم شد. من تو را پسر خطاب خواهم کرد، من تو را دختر خطاب خواهم کرد. خانواده اصلی تو بد است. پدر و مادر تو بد هستند. دوستان تو بد هستند. تو باید ارتباط خود را با خانوادهات قطع کنی. در واقع تو باید ارتباط خود را با همسرت قطع کنی... . همسرت را طلاق بده. زنت را طلاق بده. از خانواده قدیمی خود خلاص شو و ما خانواده جدید تو خواهیم شد. آنها به دانشجویان میگویند تو بیمار هستی چون خانوادهات بیمار است؛ پس از این خانواده بیمار جدا شو و تو بخشی از این خانواده جدید، برتر، که بسیار سالم و خوب است، خواهی شد. پس مشکل این است که این دانشجویان از عزیزان خود جدا میشوند، حمایتهای سنتی خود را از دست میدهند. بدون هیچ حمایتی در دنیای بیرون، فرقه تنها تکیهگاه آنها میشود.
علاوهبراین، آنها مقدار زیادی پول خرج میکنند. من نمیتوانم تصور کنم که شرایط برای ایرانیان چگونه است اما، در برخی از این دورهها، دانشجویان برای یک هفته آموزش چیزی حدود هفت هزار یا حتی 10 هزار دلار پرداخت میکنند. تصور کنید وقتی افراد در طول چند سال مقادیر هنگفتی پول پرداخت میکنند، چقدر سخت است که فکر کنند: «من همه این پول را هدر دادهام؟». این چیزی است که ما در روانشناسی آن را «روانشناسی هزینههای ازدسترفته» مینامیم. فرد از خود میپرسد، من این همه پول در این کار سرمایهگذاری کردم، چطور میتوانم با این واقعیت روبهرو شوم که این پول را هدر دادهام؟ البته وقتی مراجعان پیشرفتی را که از فرقه انتظار دارند بهدست نمیآورند، فرقه میگوید: «خب ببین، تو باید دوباره این دوره آموزش را بگذرانی. تو به آموزش بیشتری نیاز داری و باید پول بیشتری بپردازی». پس ایده این است که اگر بهتر نشدهای، این تقصیر توست، نه تقصیر فرقه و تو باید پول بیشتری بپردازی.
بنابراین دانشجویان اساسا توسط رهبران فرقه شستوشوی مغزی میشوند و شروع به سرزنش خود میکنند. خود را بیارزش میدانند و از رهبر فرقه یک چهره ایدئال میسازند. از این طریق (رهبر فرقه) آنها را وادار میکند که خود را سرزنش کنند. سپس آنها تلاش خود را بیشتر و بیشتر میکنند و به دام میافتند.
یک گروه دیگر نیز وجود دارد که به دلایل دیگری در فرقه میمانند. آنها افسرده نمیشوند، بلکه تمایل دارند فکر کنند: «بله، این رهبر فرقه فوقالعاده است. او واقعا استثنایی است و من با شیوهای که او دیگران را تحقیر و توهین میکند موافقم، چون او باید این کار را انجام دهد. من خود را با این رهبر فرقه که دیگران را بیارزش میکند همسو خواهم کرد. من با او متحد خواهم شد و ما برتر از دیگران و کسانی که در رنج هستند، خواهیم بود». برای آنها در همسوشدن با یک رهبر بهاصطلاح بزرگ، یکجور ارضای خودشیفتهوار وجود دارد؛ زیرا از این طریق آنها نیز بهاصطلاح بزرگ هستند و این یک الگوی معمول در شکلگیری فرقههاست. تمرکز ما بیشتر روی کسی بود که شما در موردش نوشتید (اشاره به گزارش «شرق»)، «الف.م» و دو دستیارش. اینها افراد جالبی هستند؛
زیرا «م.م» هرگز آموزش پایهای در ISTDP ندیده بود و سعی کرد این مدل درمانی را آموزش دهد. «الف.م» به روانشناسان گفته بود که او یک استاد عالی است در حالی که هیچگاه آموزش لازم برای تدریس ندیده بود. او گفته بود که «م.م» استاد بزرگی است، در حالی که «م.م» در آن زمان حتی یک جلسه هم نگذرانده بود. او بعدها در یک دوره supervision group که من ارائه میدادم ثبتنام کرده بود، اما بعدا فهمیدم که او مدرک روانشناسی هم ندارد، پس هیچگونه مجوزی برای انجام درمان یا حضور در یک گروه supervision group نداشت. بعدها وارد کلاس یک همکار شد، اما هیچگاه مدرک نگرفت و حتی دوره آموزشی را هم کامل نکرد. با این حال ادعا میکرد که قادر است یک مدل رواندرمانی را آموزش دهد. پس این افراد اغلب در مورد مدارک علمی خود دروغ میگویند. ما در ایران گروهی از افراد را میبینیم که در قالب خودیاری و توسعه فردی اساسا درگیر رفتارهای شستوشوی مغزی و دستکاریهای فرقهای هستند؛ فرقههایی که ماهیت مذهبی ندارند.
فرقههای غیرمذهبی یا غیرمعنوی در ایران پدیده چندان شناختهشدهای نیست. یعنی فرقههای روانشناختی دیگری هم در ایران وجود دارد؟
بله. به عنوان مثال، «الف.م» توسط «ف.م» آموزش دیده بود. او نقش کلیدی در شکلگیری فرقههای روانشناختی در ایران ایفا کرد. دولت ایران فرقه او را تعطیل کرد. فکر میکنم نامش «ب» بود. تعدادی از دانشآموزانی که با او کار کرده بودند، به تشکیل فرقههای خودشان ادامه دادند. بنابراین فرقههای روانشناختی دیگری هم وجود دارند و فرقههای زیادی دیگر هم وجود دارند که ما در آینده نزدیک آنها را فاش خواهیم کرد. این برای من بسیار مهم است؛ زیرا تفاوت بسیار بزرگی بین درمان روانشناختی و سوءاستفاده روانشناختی وجود دارد.
تفاوت بزرگی بین کمک روانشناختی و بهرهکشی روانشناختی وجود دارد. تفاوت بزرگی بین همدلی روانشناختی و قضاوت وجود دارد. با این حال، شاهد الگوهای بسیار رایجی هستیم که در آن فرقههای روانشناختی به مردم توهین میکنند، مردم را قضاوت میکنند یا ادعاهای بزرگ و اغراقآمیزی میکنند. همین ادعاهای بزرگ و اغراقآمیز باید به ما علامت دهد که این نه یک نوع درمان روانشناختی، بلکه یک نوع سوءاستفاده روانشناختی است.
«الف.م» ادعا میکند که متخصص روش ISTDP است. شما مدرس این دوره هستید و از کتابهای شما برای تدریس این روش استفاده میشود. کمی درباره این روش توضیح دهید.
ISTDP یک نوع روش رواندرمانی با عنوان رواندرمانی فشرده و کوتاهمدت است. این یک مدل درمانی مانند سایر مدلهاست. شما حتما نامهایی مثل درمان شناختی-رفتاری، روانتحلیلی، رواندینامیک را شنیدهاید. اینها همگی اشکال علمی رواندرمانی هستند که در طول زمان توسعه یافتهاند و تحقیقات زیادی برای پشتیبانی از این اشکال رواندرمانی وجود دارد.
بنابراین آنچه «الف.م» انجام داد، این بود که او یک فرقه راه انداخت. به عقیده من، او از تکنیکهای فریبکارانه و دستکاری استفاده میکرد و سپس آن را ISTDP میخواند. این نکته کلیدی است. به عنوان مثال، اگر شما یک رواندرمانگر باشید، با بیماران خود کار میکنید، اما از بیماران خود نمیخواهید که بیماران دیگری را برای شما بیاورند. یک رهبر فرقه به دانشآموزانی که دارد میگوید شما نمیتوانید در دوره بعدی من شرکت کنید مگر اینکه دانشآموزان بیشتری به دوره من جذب کنید. اگر دانشآموزان بیشتری به دوره من جذب نکنید، نشانه این است که پیشرفت یا تکامل نیافتهاید. هرچه دانشآموزان بیشتری به کلاس من جذب کنید، این نشانه پیشرفت شماست. این یک روش برای توجیه طمع او بود.
به دانشآموزان توهین میکرد، آنها را در مقابل جمع با نامهای زشت صدا میزد و بعدا ادعا میکرد که این فقط ابراز عشق است و روشی برای شکستن مقاومت درونی افراد است تا در عشق زندگی کنند. اینکه به کسی توهین کنی درمان روانشناختی نیست. او ادعا میکند که توهین به افراد و صدازدن افراد با القاب زشت، ISTDP و درمان است. این اصلا درمان نیست؛ این سوءاستفاده روانشناختی است. شما برای همدلی و درک، نه برای توهین و قضاوت نزد یک رواندرمانگر میروید. توهین و قضاوت نوعی زورگویی و رفتار سادومازوخیستی است که معمولا در فرقهها دیده میشود. وقتی پیش یک رواندرمانگر میروید، شما هزینهای برای درمان روانشناختی خود میپردازید و تمام. هیچ مسئله دیگری نباید وجود داشته باشد.
او افراد را دعوت میکرد که بخشی از سیستم او شوند و اگر آنها دانشآموزان بیشتری جذب میکردند، او درصدی از پول را به آنها (افراد قدیمیتر و نزدیک) میداد. این باعث تقویت آنها میشد و آنها را مجبور میکرد پیروان جدیدی برای سود بیشتر جذب کنند. اصولا فرقهها تمایل دارند که شبیه شبکه هرمی عمل کنند که تمام پول به رهبر فرقه میرسد.
رهبران فرقهها اصولا ادعاهای اغراقآمیزی میکنند. بهعنوان یک رواندرمانگر، تخصص ما بسیار محدود است. برای مثال من در همه چیز متخصص نیستم. من فقط در انجام درمان روانشناختی تخصص دارم. اما یک رهبر فرقه معمولا ادعا میکند که آنها بسیار قابل اعتماد هستند. آنها ادعا میکنند که به مرحله جدیدی دست یافتهاند. آنها ادعا میکنند که میتوانند شما را به مراحل جدیدی برسانند. بهعنوان مثال، «الف.م» ادعا میکرد که او بزرگترین نابغه روانشناسی است. او ادعا میکرد که این نظر من است! اما من هیچگاه نگفتهام که او نابغه روانشناسی است! هیچکس این را نگفته است.
آنها ادعاهای بسیار اغراقآمیزی دارند، مثلا مدعی هستند ۳۰ هزار دانشآموز دارند، بنابراین تمایل دارند که شکوهمند و بزرگ به نظر برسند. برای یک نفر خارج گروه، این ادعاها عجیب است، اما برخی افراد به کسانی که یک رؤیای بزرگ را میفروشند، جذب میشوند. «الف.م» ادعا میکرد که آزارهایی که میدهد، علمی است. او مدعی است که اقداماتش براساس یک مدل علمی است! اما فریادزدن بر سر بیماران و شستوشوی مغزی بیماران، اصلا علمی نیست. او از افراد میخواست در میانه شب روی سر خود ملحفه انداخته و باید تصور میکردند که والدین خود را به قتل رساندهاند. این برای من عجیب است!
این روشها برای افرادی که روان شکنندهای دارند، میتواند آسیبزا باشد. این اقدامات، روش علمی نیست! «الف.م» افراد را به غسالخانه میبرد و افراد موظف بودند به اجساد نگاه کنند! هیچ روانشناسی در دنیا نیست که از بیمارانش بخواهد چنین کارهایی انجام دهند! اینها همه روشهایی برای ترساندن افراد است. تحقیقات نشان میدهد که اگر افراد را بترسانید، افراد تسلیم میشوند و ترس مانع رفتنشان میشود. وقتی افراد از او شکایت میکردند، او به آنها یادآوری میکرد که دارای ارتباطات سیاسی است! او ادعا میکند پدر همسرش یک فرد مهم و دارای ارتباطات با اشخاص بانفوذ حکومتی است و از این طریق آنها را میترساند و تهدید میکرد تا شکایتشان را پس بگیرند. وقتی به صورت علنی دربارهاش اظهارنظر کردم، برای من هم ایمیلهای تهدیدآمیز نوشت. از بقیه دانشجوها میخواست افرادی که گروه را ترک کردند یا به روشها اعتراض دارند، از طریق ایمیل و تلفن تهدید کنند. این اقدامات در روانشناسی رایج نیست، این اقدامات مختص فرقههاست.
شما در آن سوی دنیا زندگی میکنید. چرا این موضوع برای شما اهمیت دارد؟
او دانشآموز سابق من است. «دانشآموز سابق من» به مردم آسیب میزند. او به افراد زیادی با استفاده از «اسم» من آسیب زده است. او از اسم من در این فرقه استفاده میکند و من نمیدانستم. او از تصویر من در سایت خود استفاده میکند، انگار من فرقه او را حمایت میکنم. من از چیزی خبر نداشتم. او از اسم من سوءاستفاده کرد. او از تصویر من سوءاستفاده کرد، تا آزار افراد را رسمیت بخشد. برای همین من حس کردم باید اسم خودم را پاک کنم.
احساس کردم که چون او شاگرد من بوده است، من مسئولیت اخلاقی و معنوی دارم که به این افراد کمک کنم تا آسیب نبینند. همچنین از آنجا که من ISTDP را به بسیاری از ایرانیها آموزش میدهم، بسیاری از دانشآموزان ایرانیام از اینکه او این کارها را میکرد، بسیار ناراحت شدند، بنابراین به نوعی، من این کار را برای آنها و بهویژه برای مردم ایران انجام میدهم.
اگر مردم تفاوت بین یک فرقه را که سوءاستفاده روانشناختی میکند، با کمک روانشناختی درمانی ندانند، در معرض خطر سوءاستفاده روانشناختی قرار میگیرند و در معرض خطر بهرهکشی مالی قرار دارند، بنابراین من احساس کردم که به خاطر رابطهام با او و از طریق او با دانشآموزان و بیماران سابقش و همچنین با دانشآموزان خودم و بیمارانشان، مسئولیت اخلاقی و معنوی دارم.
همچنین ممکن است شما تعجب کنید، اما تعدادی از دانشآموزان و همکارانم در ایران مجبور شدند به بیمارانی که از طرف رهبران این فرقه آسیب دیده بودند، خدمات درمان ارائه دهند. دیروز با زنی صحبت کردم که به خاطر یکی از این رهبران فرقه آسیب دیده بود و خوشبختانه او به درمانگران خوب رسید و بهبود یافت، اما تصور کنید او چند سال از زندگیاش را به خاطر این نوع سوءاستفاده عاطفی سیستماتیک، دستکاری عاطفی و بهرهکشی مالی از دست داد.
این موضوع ابعاد گوناگونی دارد. در نامهتان اشاره کردهاید که روش «الف.م» به فرقهای با نام «لایف اسپیرینگ» (Life Spring) شباهت دارد. فرقه لایف اسپیرینگ چیست؟ آیا در آمریکا ممنوع است؟ و آیا فرقههای روانشناختی شبیه آنچه در ایران دیده میشود، در دیگر نقاط جهان نیز فعالیت دارند؟
این فرقههای روانشناختی در سراسر جهان یافت میشوند؛ ازجمله گروهی مانند «لایف اسپیرینگ» که تحقیقات فراوانی دربارهاش شده و پروندههای حقوقی متعددی نیز علیه آن مطرح شده است. گاهی هنگامی که این فرقهها با شکایت مواجه میشوند، صرفا نام و ساختار خود را تغییر داده و با عنوانی جدید مجددا فعالیت میکنند.
این فرقههای روانشناختی در ایالات متحده شناخته شدهاند و در اروپا نیز حضور دارند. حجم درخورتوجهی از منابع و ادبیات درباره آنها موجود است که به موضوعاتی مانند شیوه بازگرداندن افرادی که از فرقهها خارج میشوند و نحوه شناسایی فرقهها میپردازد. این گروهها حدود 50 سال پیش در ایالات متحده به طور جدی و گسترده ظهور کردند و اگرچه اکنون افراد بیشتری از آنها و روش تشخیصشان آگاهاند، همچنان در آمریکا، اروپا و سراسر جهان فعالیت میکنند. در نتیجه، تعجبآور نیست که این پدیده در ایران نیز رخ بدهد. به نظر میرسد این موضوع در ایران نسبتا نوظهور است و مردم هنوز چندان با مفهوم فرقهها آشنا نیستند.
آنها تاکنون آموزش یا آگاهی چندانی درباره فعالیت فرقههای روانشناختی و شیوههای شستوشوی مغزی آنها نداشتهاند. البته همانطور که میدانید، در صفحه اینستاگرام ما توضیحات مفصلی درباره تکنیکهای شستوشوی مغزی مورد استفاده این فرقهها ارائه دادهایم.
این فرقهها چه ویژگی مشترکی دارند؟
من شباهتها را میبینم؛ درست است. این فرقهها چند ویژگی مشترک دارند. نخست، آنها تلاش میکنند فرد را از نظر روانی و عاطفی در هم بشکنند. ایدهشان این است که او در کنار افرادی «بیمار» بوده و باید از آنها جدا شود. این الگو را در تمام فرقهها مشاهده میکنید. سپس ادعا میکنند که فرقه، درواقع خانواده جدید آن فرد خواهد بود.
بله، این رهبران به طور معمول همه چیز را انکار میکنند؛ این رویه همیشگی آنهاست. ابتدا ادعا میکنند که خودشان خوب هستند، سازمانشان بیعیب است و تنها در خدمت بشریت، کشور یا مردماند. آنها با مطرحکردن ادعاهای بزرگ و بلندپروازانه خود را فوقالعاده جلوه میدهند.
در مرحله بعد، شروع به «پروژهسازی» میکنند؛ به این معنی که به هر نقدی با این ادعا پاسخ میدهند که گویا منتقد در حال انجام همان کاری است که خودشان انجام میدهند. برای مثال، وقتی من اشاره کردم که رفتارشان اخلاقی نیست، او ادعا کرد که من اخلاقی نیستم. وقتی دروغهایش را برملا کردم، او گفت که من دروغگو هستم. حتی وقتی نشان دادم چگونه به دانشآموزان توهین میکند، او مدعی شد که من به او توهین کردهام، بنابراین روشن است که این رهبران از همان الگوی ثابت برای پاسخدادن به انتقادها استفاده میکنند.
آنها هر کاری را که خودشان انجام میدهند، انکار میکنند و دیگران را به انجام همان کار متهم میکنند. اگر نامههای او را بررسی کنید، متوجه میشوید هر اتهامی که به من وارد کرده، درواقع توصیفی از کاری است که خودش انجام داده است. برای مثال، ممکن است بگوید من به او حمله میکنم، درحالیکه در اصل، این اوست که به مردم حمله میکند. یا بگوید از من ناامید شده، درحالیکه خودش بهوضوح نشانههای ناامیدی را بروز میدهد.
دلیل این ناامیدی هم آن است که بدون اجازه من، از نام و عکسهایم استفاده کرد، چون تعدادی از ایرانیان به خاطر کتابهایم من را میشناسند و بسیاری از روانشناسان ایرانی با آثارم آشنا هستند، او میتوانست نام و تصویرم را بدون آگاهیام به کار بگیرد تا خود را معتبر جلوه دهد. آه، اگر او با جان فردریکسون است، پس باید واقعا خوب باشد. آه، این باید معتبر باشد.
شواهد و گزارشهای رسمی منتشر شده که ثابت میکند فرقه لایف اسپیرینگ در ایالات متحده باعث شده افراد دست به خودکشی بزنند. آیا فکر میکنید مؤسسه «و» واقعا جان مردم را به خطر میاندازد؟
ما میدانیم وقتی فردی مبتلا به اختلالات ایمنی است، باید از درمانی ملایم بهره ببرد که به او در رویارویی با تضادهای درونی کمک کند. هدف این نیست که فرد را در اضطراب غرق کنیم و واکنشهای ایمنی بدنش را تحریک کنیم؛ بههمیندلیل بسیار محتاطانه پیش میرویم. وقتی با فرقههایی روبهرو هستیم که در آنها سوءاستفاده روانی، توهین و حمله رخ میدهد، اعضا به شدت دچار اضطراب و ترس میشوند و این میتواند علائم افراد مبتلا به لوپوس یا اختلالات خودایمنی را بدتر کند. در نتیجه، نهتنها آسیب روانی جدی برای آنها به وجود میآید، بلکه سلامت جسمیشان نیز در معرض خطر است و حتی ممکن است به حملات شدید یا افکار خودکشی منجر شود.
فکر میکنم نکته کلیدی برای همه ما این است که بدانیم این موضوع فقط در ایران رخ نمیدهد. فرقههای روانشناختی در همه کشورها یافت میشوند و در هر کشوری افرادی هستند که رنج میبرند و نیاز به کمک دارند. همین مسئله آنها را در معرض فرقههایی قرار میدهد که ادعای کمک یا خودسازی دارند و وعدههای جذابی ارائه میکنند؛ اما درواقع الگوهای ثابتی از سوءاستفاده روانشناختی را به کار میگیرند.
ازاینرو آگاهی از این روشهای دستکاری روانی بسیار ضروری است. برای مثال، وقتی رهبران فرقه تلاش میکنند شما را از خانواده و دوستانتان جدا کنند یا حتی به ترک همسرتان ترغیب کنند -همان کاری که بسیاری از رهبران این فرقهها انجام میدهند- هدفشان این است که تنها به جمع و «خانواده کاذب» خودشان وابسته شوید. این یکی از عناصر اصلی فرقههاست؛ آنها همواره میکوشند شما را درباره ادراک واقعیتان دچار تردید کنند تا در نهایت، دروغهای رهبر را بپذیرید.
این دروغها اغلب در ابتدا خوشایند به نظر میرسند و نوید اتفاقات شگفتانگیزی را میدهند که هرگز رخ نمیدهند. همچنین باید مراقب هزینههای غیرمعقول باشید؛ برای مثال، هفت هزار تا ۱۰ هزار در هفته برای هیچ دوره روانشناختی در هیچ کجای دنیا، بهویژه در ایران، منطقی نیست و نشانهای از فریب است.
بههمیندلیل توصیه میکنم حتما صفحه اینستاگرام ما را مشاهده کنید تا اطلاعات بیشتری به دست آورید. ما منابع آموزشی فراوانی در آنجا قرار دادهایم تا نشان دهیم چگونه افراد در فرقهها دچار دستکاری روانی میشوند و این موضوع تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد. همچنین پیشنهاد میکنم با مطالعه کتابهایی درباره فرقههای روانشناختی، خود و اعضای خانوادهتان را درباره شیوه عملکرد این فرقهها آگاه کنید. امروزه بسیاری از فرقهها دیگر صرفا مذهبی نیستند، بلکه به شکل فرقههای روانشناختی فعالاند.