چهارراه کوکاکولا

حسین ملکی : در بافت زندگی شهری، خیابان جایگاه ویژهای دارد. خیابان جایی است که حضور در آنجا معنا مییابد. خیابان جایی است که در آن ملاقات اجتماعی به وجود میآید و هم در آن است که رویدادها و خاطرهها شکل میگیرند و میمانند. در بافت زندگی شهری خیابان دفتری است که حافظه جمعی و فردی یک شهر، یک کشور و یک ملت روی آن نوشته میشود. در تهرانِ من اما بنا به دلایلی نظیر در مسیر توسعه قرارگرفتن، دگرگونیهای اجتماعی و ناکارآمدی مدیران شهری، خیابانها یا از بین رفتهاند، یا در حال ازبینرفتن هستند یا از بین خواهند رفت و آنها که ماندهاند نیز یا تغییرنام دادهاند یا تغییر شکل یا تغییر محتوا. خاطرهها در خیابانهای شهر من زیر آوار بیرحم تغییر و فراموشی گم شدهاند. در این ستون قرار است شهر مرور شود با خیابانهایش؛ خیابانهای گمنام و نامآشنایش. اینبار درباره چهارراه کوکاکولا نوشتهام.
با نام چهارراه کوکاکولا که دنبالش بگردی هیچ نشانی پیدا نمیکنی. هیچ تابلویی در شهر نیست که به سمت آن آدرس بدهد. هیچ نقشه و راهنمایی این نام را روی خودش حک نکرده است. در اسناد و مدارک رسمی امروز هم هیچ چهارراهی به این نام وجود ندارد، اما این چهارراه هست. وجود دارد. به همین نام هم دقیقا، اما نه در اسناد و تابلوها و نقشهها، بلکه در اذهان؛ اذهان مردمی که با نواحی شرقی تهران آشنایی دارند.
در اولین برآورد پس از شنیدن نام این مکان به ذهن میرسد که حتما باید با آن برند معروف یک نسبتی داشته باشد، اما به سروشکل این چهارراه که پر از مراکز خرید است نگاه که میکنی هیچ نسبتی پیدا نمیشود. به عقل میرسد که باید رفت و در اینترنت علت نامگذاری این چهارراه را جستوجو کرد، اما هیچ مطلبی پیدا نمیشود. کنجکاوی به آدم دست میدهد که زنگ بزند به روابطعمومی شهرداری منطقه 14 و سؤال کند.
: اسم خیابانهای تهران به ما مربوط نمیشود.
: به کجا مربوط میشود پس؟
: به شورای شهر.
حس ناتمامماندن یک کار آدم را مجبور میکند که پی قضیه را بگیرد و برود جلو. زنگ بزند به روابطعمومی شورای شهر.
: ما فقط تاریخ دقیق مصوبه تغییرنامها را میدانیم.
: علتشان را چطور؟
: علتشان مربوط میشود به صورتجلسات شورا که آن هم محرمانه است.
در این شرایط دیگر چارهای نمیماند جز آنکه آدم رجوع کند به سنت پرسوجوی شفاهی که شاید رسمی نباشد، اما غالب اوقات موثق است. زنگ میزنم به شرکت کوکاکولا:
از سال 1336 تا الان، در تاریخ این شرکت هیچوقت در آن خیابان نه کارخانهای داشتیم و نه نمایندگیای.
عملا انگار هیچ راه معتبری وجود ندارد که بشود علت نامهای قدیم و نامگذاریهای جدید خیابانها را دانست، جز آنکه به افراد رجوع کرد؛ همان افرادی که خیابانها را با نامی صدا میزنند که ظاهرا هویت اصلی آن خیابانهاست. مردمی که در خیابان پیروزی آمدوشد میکنند، این چهارراه پرتردد را با نام شکستهاش خطاب میکنند: «چهارراه کوکا» و با نام غیررسمیاش به یاد میآورندش«چهارراه کوکاکولا»، اما نام شناسنامهای این چهارراه چیز دیگریست. نبرد است؛ عنوانی که شاید غیر از رانندهتاکسیها کمتر افرادی با آن آشنا باشند.
: آقا چرا اسم اینجا چهارراه کوکاست؟
: قدیم اینجا کارخانه کوکاکولا بوده.
: خودشان میگویند نبوده!
: کی؟
: صاحبان این کارخانه.
: من که یادمه بود.
نمیداند. بافت این چهارراه و خیابانهای اطرافش تجاری است و غالب کاسبهایش جوانها هستند؛ جوانهایی که اغلب مستأجرهای این واحدهای تجاریاند و وقتی علت نامگذاری این چهارراه را ازشان میپرسم نمیدانند. قدیمیترها هم دقیق نمیدانند، ولی همه حدس میزنند یا یک باور عمومی این تلقی را برایشان به وجود آورده است که اینجا قبلا کارخانه کوکاکولا دایر بوده است. واقعیت آن است که صحت این ادعا مشخص نیست و کسی دقیق نمیداند چرا نام اینجا را گذاشتهاند چهارراه کوکاکولا، اما میگویند بار اصلی هویت یک چیز را نامش به دوش میکشد. میگویند در گذر زمان یک چیز را بیش از آنکه با صورت و سیرتش به یاد بیاورند با نامش به یاد میآورند. میگویند نام مانند مُهریست که چون بر چیزی زده میشود بهسادگی مخدوش نمیشود و گذر زمان رویش تأثیر چندانی ندارد. میگویند همیشه میان یک نام و چیزی که این نام به آن اطلاق میشود تناسب و هماهنگی وجود دارد و بعضیها پا را از این مرحله هم فراتر میگذارند و میگویند: در گذر زمان نام، دیگر نشان یک چیز نیست، بلکه خود آن چیز میشود. حال میخواهد آن چیز، آدم باشد یا یک شیء یا مکان؛ مکانی مانند یک چهارراه.
حسین ملکی : در بافت زندگی شهری، خیابان جایگاه ویژهای دارد. خیابان جایی است که حضور در آنجا معنا مییابد. خیابان جایی است که در آن ملاقات اجتماعی به وجود میآید و هم در آن است که رویدادها و خاطرهها شکل میگیرند و میمانند. در بافت زندگی شهری خیابان دفتری است که حافظه جمعی و فردی یک شهر، یک کشور و یک ملت روی آن نوشته میشود. در تهرانِ من اما بنا به دلایلی نظیر در مسیر توسعه قرارگرفتن، دگرگونیهای اجتماعی و ناکارآمدی مدیران شهری، خیابانها یا از بین رفتهاند، یا در حال ازبینرفتن هستند یا از بین خواهند رفت و آنها که ماندهاند نیز یا تغییرنام دادهاند یا تغییر شکل یا تغییر محتوا. خاطرهها در خیابانهای شهر من زیر آوار بیرحم تغییر و فراموشی گم شدهاند. در این ستون قرار است شهر مرور شود با خیابانهایش؛ خیابانهای گمنام و نامآشنایش. اینبار درباره چهارراه کوکاکولا نوشتهام.
با نام چهارراه کوکاکولا که دنبالش بگردی هیچ نشانی پیدا نمیکنی. هیچ تابلویی در شهر نیست که به سمت آن آدرس بدهد. هیچ نقشه و راهنمایی این نام را روی خودش حک نکرده است. در اسناد و مدارک رسمی امروز هم هیچ چهارراهی به این نام وجود ندارد، اما این چهارراه هست. وجود دارد. به همین نام هم دقیقا، اما نه در اسناد و تابلوها و نقشهها، بلکه در اذهان؛ اذهان مردمی که با نواحی شرقی تهران آشنایی دارند.
در اولین برآورد پس از شنیدن نام این مکان به ذهن میرسد که حتما باید با آن برند معروف یک نسبتی داشته باشد، اما به سروشکل این چهارراه که پر از مراکز خرید است نگاه که میکنی هیچ نسبتی پیدا نمیشود. به عقل میرسد که باید رفت و در اینترنت علت نامگذاری این چهارراه را جستوجو کرد، اما هیچ مطلبی پیدا نمیشود. کنجکاوی به آدم دست میدهد که زنگ بزند به روابطعمومی شهرداری منطقه 14 و سؤال کند.
: اسم خیابانهای تهران به ما مربوط نمیشود.
: به کجا مربوط میشود پس؟
: به شورای شهر.
حس ناتمامماندن یک کار آدم را مجبور میکند که پی قضیه را بگیرد و برود جلو. زنگ بزند به روابطعمومی شورای شهر.
: ما فقط تاریخ دقیق مصوبه تغییرنامها را میدانیم.
: علتشان را چطور؟
: علتشان مربوط میشود به صورتجلسات شورا که آن هم محرمانه است.
در این شرایط دیگر چارهای نمیماند جز آنکه آدم رجوع کند به سنت پرسوجوی شفاهی که شاید رسمی نباشد، اما غالب اوقات موثق است. زنگ میزنم به شرکت کوکاکولا:
از سال 1336 تا الان، در تاریخ این شرکت هیچوقت در آن خیابان نه کارخانهای داشتیم و نه نمایندگیای.
عملا انگار هیچ راه معتبری وجود ندارد که بشود علت نامهای قدیم و نامگذاریهای جدید خیابانها را دانست، جز آنکه به افراد رجوع کرد؛ همان افرادی که خیابانها را با نامی صدا میزنند که ظاهرا هویت اصلی آن خیابانهاست. مردمی که در خیابان پیروزی آمدوشد میکنند، این چهارراه پرتردد را با نام شکستهاش خطاب میکنند: «چهارراه کوکا» و با نام غیررسمیاش به یاد میآورندش«چهارراه کوکاکولا»، اما نام شناسنامهای این چهارراه چیز دیگریست. نبرد است؛ عنوانی که شاید غیر از رانندهتاکسیها کمتر افرادی با آن آشنا باشند.
: آقا چرا اسم اینجا چهارراه کوکاست؟
: قدیم اینجا کارخانه کوکاکولا بوده.
: خودشان میگویند نبوده!
: کی؟
: صاحبان این کارخانه.
: من که یادمه بود.
نمیداند. بافت این چهارراه و خیابانهای اطرافش تجاری است و غالب کاسبهایش جوانها هستند؛ جوانهایی که اغلب مستأجرهای این واحدهای تجاریاند و وقتی علت نامگذاری این چهارراه را ازشان میپرسم نمیدانند. قدیمیترها هم دقیق نمیدانند، ولی همه حدس میزنند یا یک باور عمومی این تلقی را برایشان به وجود آورده است که اینجا قبلا کارخانه کوکاکولا دایر بوده است. واقعیت آن است که صحت این ادعا مشخص نیست و کسی دقیق نمیداند چرا نام اینجا را گذاشتهاند چهارراه کوکاکولا، اما میگویند بار اصلی هویت یک چیز را نامش به دوش میکشد. میگویند در گذر زمان یک چیز را بیش از آنکه با صورت و سیرتش به یاد بیاورند با نامش به یاد میآورند. میگویند نام مانند مُهریست که چون بر چیزی زده میشود بهسادگی مخدوش نمیشود و گذر زمان رویش تأثیر چندانی ندارد. میگویند همیشه میان یک نام و چیزی که این نام به آن اطلاق میشود تناسب و هماهنگی وجود دارد و بعضیها پا را از این مرحله هم فراتر میگذارند و میگویند: در گذر زمان نام، دیگر نشان یک چیز نیست، بلکه خود آن چیز میشود. حال میخواهد آن چیز، آدم باشد یا یک شیء یا مکان؛ مکانی مانند یک چهارراه.