آیا پیام انتخابات اخیر شنیده شد؟ یا مثل خیلی از اتفاقات دیگر به فراموشی سپرده شد؟
چرا باید نارضایتی جامعه را جدی بگیریم؟
انتخابات اخیر حاوی پیامهای بسیار زیادی بود؛ البته برای کسانی که گوش شنوا و چشم بینا داشته و نگران یکپارچگی و تمامیت ارضی این مرز و بوم بوده و هستند.
علیحسین رضایان قیهباشی-استاد دانشگاه تهران: انتخابات اخیر حاوی پیامهای بسیار زیادی بود؛ البته برای کسانی که گوش شنوا و چشم بینا داشته و نگران یکپارچگی و تمامیت ارضی این مرز و بوم بوده و هستند. بنابراین نمیتوانند بیتفاوت از کنار این پیامها و صداهای بیصدایان عبور کرده و آن را پشت گوش بیندازند، بلکه با وسواس پیام اکثریت خاموش جامعه را دریافت کرده و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و خوب است یک بار دیگر به کارگزاران و تصمیمگیران جامعه منعکس شود تا برای برونرفت از آن چارهاندیشی کنند. عدم مشارکت 60 درصد در مرحله اول انتخابات ریاستجمهوری دوره چهاردهم در 46 سال گذشته جمهوری اسلامی ایران بیسابقه بود. با اینکه در دور دوم انتخابات مشارکت 10 درصد افزایش پیدا کرد، ولی این افزایش نه به خاطر آشتی با سیستم یا امیدواری به آینده بهتر، بلکه ترس از بدترشدن اوضاع و محرومشدن از یک زندگی اولیه بود. بنابراین افزایش آرای 10درصدی مرحله دوم یک رأی سلبی بود و نه یک رأی ایجابی.
آنچه باعث شد این مرقومه را بنویسم، صحبتها و درددلهای جوانان، زنان و مردانی بود که در انتخابات گذشته تلاش میکردم با دلیل و منطق، با خواهش و تمنا، با ترغیب و تطمیع، با آوردن مثالهای تاریخی و حساسیت موضوع و چندین دلیل دیگر، متقاعدشان کنم تا بیایند رأی دهند؛ البته در برخی از جاها موفق نشدم متقاعد کنم. اینکه چرا؟ در ادامه به صورت خلاصه بیان میکنم. فهم و استنباط خودم بهعنوان یک معلم دانشگاهی از نظرات افراد مختلف جامعه نگرانکننده بود و میتواند خطرناک هم باشد البته اگر بهموقع به آنها توجه و چارهجویی نشود. احساس کردم اگر حرفهایی را که شنیدم به صورت مکتوب اعلام نکنم، به کشورم و شغلم خیانت کردهام؛ چون باور دارم باید دردها را صادقانه و شفاف گفت تا درمان پیدا شود. اکثر تحریمکنندگان و منفعلان درست یا غلط میدانند چه چیزی را نمیخواهند، ولی متأسفانه نمیدانند چه چیزی را میخواهند؛ برخی از اینها مخالف وضع موجودند! ولی اینکه چه سیستمی سر کار بیاید؟ کارگزاران حکومت را از کجا بیاورند؟ قوانین و مقررات را چه کسی بنویسد؟ و چه تضمینی برای اجرای تعهدات آنها خواهد بود؟ جواب قانعکننده و منطقی ندارند و این پاسخ و ادله که هرکسی باشد از اینها بهتر خواهد بود، لرزه بر وجود هر آدم عاقلی میاندازد و به فکر عمیق توأم با ترس وامیدارد. بنابراین وظیفه ما کنشگران مرزی را بیش از پیش ارزشمند و سنگین میکند که برای افزایش آگاهی عمومی جامعه و نصیحت کارگزاران نظام بیشتر تلاش کنیم و با راهاندازی دعواهای حیدری و نعمتی و تخریب هم با زدن انگهای مختلف به منظور از راه به درکردن رقیب برای دستیابی به قدرت، جامعه را بیشتر از این نسبت به خودمان و حکومت بدبین و بیاعتماد نکنیم تا به قول خودشان نگویند دست همه ما در یک کاسه است! همه میدانیم اغلب دعواهای ما برای کسب قدرت است و نه برای خدا یا خدمت به خلق خدا.
اینکه چرا و چگونه به این نقطه رسیدیم؟ و چرا این نقطه میتواند خطرناک باشد و چرا عقلای کشور هرچه سریعتر باید چارهاندیشی کنند؟ به خاطر این است که نگران آینده خود و کشورمان بوده و هستیم و هر آدم عاقلی برای هر مخاطره یا نگرانیای حتما باید تأمل کند و از دیگران مشورت بگیرد، آیندهنگری و پیشبینی کند تا راهحلهای منطقی و کمهزینه برای رفع نگرانی پیدا کند؛ چراکه از قدیم هم گفتهاند دفع خطر احتمالی عقلا واجب است. ازاینرو برخی از دلایلی که به نظر اینجانب مهم هستند، عبارتاند از:
رسیدن به این حد از نارضایتی دلایل مختلفی میتواند داشته باشد و هر کارشناس بیطرفی بر اساس تخصص و تجربه خود و از نگاه و زاویه دید خود دلایلی را میتواند مطرح کند که ممکن است درست یا غلط باشد. بنابراین در اینجا به نظر اینجانب دو دلیل عمده وجود دارد؛ اولا عوامل خارجی و ثانیا عوامل داخلی. در ادامه هرکدام از این عوامل بهصورت خلاصه و در حد توان توضیح داده خواهد شد. عوامل خارجی: 1- برخی از شبکههای سیاسی خارجی مانند ایراناینترنشنال، بیبیسی، صدای آمریکا، رادیو فردا و... که عملا با تولید خبرها و محتواهای مختلف و جوانپسند و حمایتهای مالی که کشورهای مخالف جمهوری اسلامی ایران از این شبکهها انجام میدهند، گوی سبقت از همدیگر ربوده و از کاه کوه میسازند و به خورد افکار عمومی جامعه میدهند. 2- برخی از شبکهها پخشکننده سریالها و فیلمهای سینمایی مثل GM TV و... که سیاسی نیستند و در مورد عملکرد حکومت و کارگزاران مستقیم حرفی نمیزنند، ولی نوع فیلمی که پخش میکنند و جامعه هدفی که در نظر گرفتهاند، باعث شده سبک زندگی ایرانیان و خصوصا جوانان را تغییر دهند. 3- فضای مجازی یا شبکههای اجتماعی رهاشده که هرکسی هر خبر یا نوشتهای درست یا غلط میشنود یا دریافت میکند، به اشتراک میگذارد و باعث تشویش اذهان عمومی جامعه میشود. هر سه مورد فوق به صورت شبانهروزی یک تصویر منفی و ناکارآمد از حاکمیت و کارگزاران در افکار عمومی جامعه به نمایش میگذارند. البته برای دستیابی به این تصویر منفی، اپوزیسیون خارج از کشور بیکار ننشستهاند و با حمایت از این رسانهها و گاهی تحریک مخالفان و منتقدان داخلی، زمینه را برای نارضایتی مردم، اعتراض و شورش مهیا میکنند. ناگفته نماند اگر شرایط داخلی فراهم نباشد، عوامل خارجی به سادگی نمیتواند
مثمر ثمر واقع شود. به قول مرحوم دکتر شریعتی در مبارزه با استبداد و استعمار، علت اصلی را باید در درون جستوجو کرد. تا لانه نباشد استعمار و استبداد در آن نمیتواند تخم گذارد. همچنان است در مبارزه با فساد یا استبداد، معلول محیط اجتماعی خویش است؛ تا زمانی که محیط اجتماعی که موجب پیدایش رانت، فساد و استبداد میشود، به خوبی شناخته نشود، مبارزه با آن نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. مثلا مبارزه با پشه مالاریا، هم مستلزم کشتن پشه است و هم خشککردن باتلاق که محیط زیست آن است. خلاصه اینکه تا زمانی که در داخل زمینه برای جلب رضایت مردم به خاطر عدم مشارکت در قدرت و ثروت و تقسیم عادلانه فرصتها برای همگان بدون تبعیض فراهم نباشد، نفوذ و تأثیرگذاری در داخل به راحتی امکانپذیر خواهد بود و این میتواند حفرههای امنیتی ایجاد کند که قابل شناسایی و درمان نخواهد بود و تنها راه مبارز با این عارضه، جلب نظر مردم با همدلی، همزبانی و احترام متقابل است.
در کنار عوامل خارجی، برخی از عوامل داخلی نیز باعث نارضایتی و در نتیجه قهر یا بیتفاوتی بخش زیادی از هموطنان نسبت به آینده کشور شده است که مهمترین آنها از نظر نگارنده عبارتاند از: 1- ناکارآمدی ارکان مختلف نظام در مبارز با رانت، فساد مالی، تبعیض، بیعدالتی و...، 2- بیاعتمادی گسترده به کارگزاران نظام و خصوصا به صداوسیمای ملی و بنابراین از دست رفتن مرجعیت خبررسانی و اطلاعرسانی به جامعه (فراموش نکنیم نبود رسانههای خصوصی داخلی قدرتمند در پوشش نظرات مخالفان و منتقدان جهت جلب مخاطب و جلوگیری از رفتن آنها به سوی خبرگزاریهای خارجی نیز مزید بر علت شده است)، 3- از بین بردن سرمایههای اجتماعی مورد وثوق اکثریت جامعه در حوزههای سیاسی، فرهنگی، ورزشی، دینی، اجتماعی و اقتصادی در چند دهه گذشته، 4- پیادهکردن افراد شایسته ولی منتقد دلسوز از قطار نظام به دلایل مختلف به بهانه خالصسازی، خودی و غیرخودی، 5- استفاده از تریبونهای یکطرفه مثل نماز جمعه و جماعت برای تخریب و برچسبزدن به افراد و جریانهای مختلف و نبود تریبون متقابل یا شرایط عادلانه برای پاسخگویی، (فراموش نکنیم ائمه جماعت باید اشتهار به حسن خلق و جذبکننده همه طیفها و تفکرهای جامعه باشد؛ مثال بارز آن مرحوم آیتالله سیدمحمدعلی آلهاشم امامجمعه تبریز. نماز جمعهها باید عامل وحدت، یکپارچگی و مهر و محبت در جامعه باشد )، 6- عملکرد شورای نگهبان جای نقد و بررسی زیادی دارد.
(عملکرد بدون پاسخگویی و شفافیت در فرایند تصمیمگیری باعث بهحاشیهرفتن آزادی بیان در تمامی افرادی که قصد نامزدی نمایندگی مجلس یا ریاستجمهوری دارند و همچنین باعث محافظهکاری و عدم استقلال نمایندگان مجلس در طرح موضوعات و مطالبات مردم بعد از انتخابشدن شده و نتیجه این شده است که مردم احساس کنند نمایندگان منتخب مطالبات و خواست حاکمیت را بر خواست مردم ترجیح میدهند؛ ازاینرو باعث یأس و دلسردی مردم در مشارکت انتخاباتی شده است)، ۷) عدم رعایت اخلاق از طرف کارگزاران مختلف نظام در برخورد با منتقدان، مخالفان و افراد جامعه و از همه بدتر حذف رقبا به هر قیمتی و هدف وسیله را توجیه میکند باعث شده است بخش زیادی از جامعه همکاری و همراهی و پشتیبانی لازم از حاکمیت را نداشته باشد.
بنابراین چه باید کرد؟ و چگونه از این شرایط باید بیرون رفت؟ ابتدا باید واقعیتها را پذیرفت و به منتقدان و مخالفان حق داد که قهر کنند یا بیتفاوت باشند و گاهی اعتراضات و نقدهای تند علیه کارگزاران داشته باشند. ولی وظیفه ما در این شرایط چیست؟ چه کار باید بکنیم؟ آیا باید بشینیم و دست روی دست بگذاریم و مقاله چاپ کنیم؟ آیا ما در برابر جامعه و کارگزاران مسئولیتی نداریم؟ ممکن است بگویید گوش شنوایی برای صحبتهای ما وجود ندارد! آنهایی که گفتند و نوشتند ببینید چه سرانجامی پیدا کردهاند؟ بنابراین همرنگ جماعت شویم و کارمان را پیش ببریم و برای خود دردسر درست نکنیم، بله این هم جوابی است محافظهکارانه که اتفاقا با فرهنگ ما ایرانیان بیشتر قرابت دارد؛ یعنی ظاهر و باطنی کاملا متضاد. اما توصیه و پیشنهاد من این است که مسیر جدیدی انتخاب کنیم و در نقدها و پیشنهادها مسیر علمی و دلسوزانه و خیرخواهانه را انتخاب کنیم و در هر حالت انصاف را رعایت کنیم و با جرئت، شهامت و با اطمینان وظیفه انسانی و شهروندی خود را انجام دهیم، فارغ از اینکه نتیجه چه خواهد شد؟ موفقیت یا عدم موفقیت دولتهای مختلف یا در حالت کلی عملکرد 46 ساله حاکمیت را نه از زبان مسئولان رسمی بلکه از زبان کنشگران مرزی که نقش میانجی را بازی میکنند و بیطرف و علمی هستند به جامعه بازگو و مستند کنیم و نقاط منفی و هم نقاط مثبت را با منطق تشریح کنیم و عملکردها را سیاه و سفید نشان ندهیم. به کارگزارانی که دنبال گرفتن رأی از مردم برای بهدستآوردن قدرت هستند توصیه کنیم سیاهنمایی نکنند، وعدههای پوچ و تهی ندهند، توقع بیجا ایجاد نکنند و برای حذف رقبا دست به هرکاری نزنند، هرجا نقطه قوتی در عملکردمان بوده دفاع کنیم و هرجا ایراد داشتیم بر گردن بگیریم و بهدنبال پیداکردن راهحل و اصلاح آن باشیم. توجه کنیم شورشها، اعتراضات و نهایتا انقلابها بهسادگی و بدون هزینه نیست؛ در انقلابها زیرساختها از بین میرود، کشتوکشتار راه میافتد، تسویهحسابههای شخصی و گروهی شروع میشود، در یک شرایط ناپایدار یکسری افراد فرصتطلب مجددا به قدرت میرسند و انقلابها مصادر میشود یا از مسیر خود خارج میشوند و آرمانها و آرزوهای جامعه دوبار از بین میرود، گاهی در کشورها باعث هرجومرج میشود، ناامنی بیشتر میشود و در کشور ما که رنگینکمانی از اقوام و مذاهب است،شرایط حساس تر است. کشورهای همسایهای که در طول تاریخ با مردم ایران و کشور ایران خوب نبودند، برای جداکردن بخشی از خاک کشور طمع میکنند، در سازمانهای بینالمللی اگر همسویی با قدرتهای بزرگ نداشته باشید، تحریمها شروع میشود، فراموش نکنیم هنوز بعد از 46 سال از تحریمهای بینالمللی رهایی پیدا نکردهایم و... به عبارتی دقت و توجه کنیم برای رسیدن به یکسری خواسته، ما را در یکسری مشکلات جدید گرفتار نکند «از چاه درآمده توی چاله افتادیم؟» یا به ضربالمثل ترکی: یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک، «از باران راحت شدیم و در تگرگ افتادیم».
البته آیا همه مشکلات و ناکارآمدیها بر عهده حاکمیت بوده و هست؟ و جامعه ایرانی در حاکمشدن چنین شرایطی هیچ تقصیری نداشته و ندارد؟ آیا برای تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب فقط باید تغییرات از سمت کارگزاران باشد و جامعه و تکتک ما نباید تغییر کنیم؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید به فرهنگ ما ایرانیان نیز نظر بیفکنیم یا به عبارتی یک سوزن به خود بزنیم و یک جوالدوز به دیگران و کلاه خود را قاضی کنیم و ببینیم با خودمان چند چند هستیم؟
ایرانی جماعت که من و شما هم جزء آنها هستیم و به ایرانیبودنمان هم افتخار میکنیم، اخلاق و فرهنگ خوب هم کم نداریم، ولی تاریخ نشان داده یک جماعت احساسی، دهنبین، منفعتطلب، زیادهخواه، ریاکار، چاپلوس، قانونگریز و شعارزده است، مسئولیتپذیر نیست، توهم دائمی توطئه دارد، فداکاری اجتماعی ندارد، کمکاری میکند، زود پشت نخبگان خود را خالی میکند، و...، و بهخاطر همین خوی و خصلت توده مردم و مسئولان مملکت در اکثر موارد کارهای احساسی و کوتاهمدت را به کارهای عقلانی و مملکتساز، زیربنایی و آیندهنگرانه ترجیح میدهند و هیچوقت هم نتیجه مطلوب و بلندمدت نگرفتهاند ولی عجبا همچنان ادامه میدهند. چون این فرهنگ در تکتک سلولهای ما ایرانیان نهادینه شده است و ما را به این راحتی رها نمیکند. وزیر امور خارجه وقت انگلیس در خاطرات خود مینویسد: اگر ملت ایران به حق و حقوق خود آشنا بود و احساسات و ارادتی که ابراز میکردند از روی حقیقت بود، هیچوقت ما نمیتوانستیم کاری به ضرر ایرانیان انجام دهیم. یعنی از ماست که بر ماست. در ارتباط با فرهنگ ایرانیان توصیه میکنم کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی، نشر نی، اثر ماندگار علی رضاقلی» و همچنین کتاب «چرا درماندهایم؟ جامعهشناسی خودمانی، انتشارات اختران، اثر حسن نراقی» را مطالعه کنید. برای اینکه مقداری از مشکلات فعلی را به گردن بگیریم یا حداقل در قضاوتها انصاف را رعایت کنیم کافی است چند صفحه از تاریخ معاصر ایران را ورق بزنیم: 28 مرداد 1332: یک روز زندهباد مصدق میگوییم و روز دیگر مردهباد مصدق، چرا اینجوری هستیم؟ با دیگر نخبگانمان اعم از قائممقام فراهانی و امیرکبیر ببینید چکار کردیم؟ تاریخ را بخوانید. در 150 ساله گذشته چند بار انقلاب کردیم؟ چند دولت جابهجا شده است؟ در انقلاب مشروطه 1284-1288 چه میخواستیم و به چه رسیدیم؟
با پایان حکومت قاجار و با کودتای نظامی، رضاخان میرپنج به قدرت رسید و مجددا استبداد در جامعه حاکم شد. با رفتن رضاخان (1304 -1320 شمسی) و با سرکار آمدن محمدرضا شاه (1320-1357) مجددا استبداد حاکم میشود. دولت قانونی مصدق با کودتای انگلیس و آمریکا و همکاری عوامل داخلی در 28 مرداد 1332 سقوط میکند و مجددا فضای خفقان در جامعه حاکم میشود و انگار جامعه ایرانی مثل یک موجود زنده پویا و فعال است و به محض اینکه فردی بر مسند قدرت مینشیند استبداد را مجددا بازتولید میکند، باید دید چه ورودی به این سیستم میدهیم که خروجی آن بدون توجه به نوع ورودی یکی است. توجه کنید: در طول حکومت 57 ساله پهلوی یعنی از کودتای سید ضیا تا سقوط بختیار 45 دولت روی کار آمد و از این 45 دولت فقط دولت مصدق بود که به فکر تغییر بود و خیلی زود هم مجبور به ترک قدرت شد. در همه این تغییر و تحولات دست قدرتهای خارجی و همکاری و خیانت هموطنان فرصتطلب و قدرتطلب کاملا مشهود است. با سقوط دولت مصدق، اعتراضات مردم دوباره شروع میشود و اینبار رهبری اعتراضات را حضرت امام خمینی (ره) به دست میگیرد و پس از هزینه فراوان در سال 1357 انقلاب پیروز میشود و دوباره امیدها برای استقلال، آزادی، پیشرفت و توسعه کشور در دلها زنده میشود ولی حمله عراق به ایران، حمله به سفارت آمریکا، تحریمهای بینالمللی، تندروی برخی در داخل و تحمیل هزینههای مادی و معنوی به کشور، فرصتطلبی برخیها برای گرفتنقدرت و حذف رقبا و... باعث میشود پس از 46 سال حکمرانی و علیرغم انجام برخی از کارهای نسبتا خوب از وضیعت مطلوب و آرمانی فاصله زیادی داشته باشیم. حال که دولت چهاردهم بر سر کار آمده است با یک نارضایتی گسترده جامعه روبهرو است، چه باید کرد؟ باید برای پیشرفت و توسعه همکلام و همدل و همقسم شویم. ما علاوه بر درسگرفتن از تاریخ و گذشته کشورمان باید از تجارب بینالمللی و تجربه کشورهای که مسیر توسعه را به درستی طی کردند درس بگیریم و بهدنبال اختراع دوباره چرخ نباشیم کافی است به تمامی کشورهای که توسعه یافتند نگاهی بیندازیم و ببینیم برای حکمرانی موفق چه کار کرده یا چه کار میکنند؟ چگونه احزاب و نهادهای مدنی در برابر قدرت زیاد حکومتها یا دولتهای مستقر نقش بازی میکنند؟ و بدون درگیری و خونریزی و بهآشوبکشیدن کشور و فقط با مشارکت مردم و با رأی آنها دولتها جابهجا میشوند و برای برگشتن به قدرت میروند برنامهریزی میکنند تا بتوانند افکار عمومی را بیشتر متقاعد کنند تا به قدرت برگردند.
زمان درگیریهای مسلحانه و کشمکشهای قدرت به صورت فیزیکی و خیابانی به سر رسیده است و الان هم کارگزاران و هم مردم میدانند اگر دولتی بد عمل کند و پاسخگوی مردم نباشد، پس از چهار سال از صحنه قدرت باید کنار برود. البته نهادهای بالادستی باید شرایط را برای همه احزاب، نهادهای مدنی و افراد مستقل به صورت عادلانه و منصفانه فراهم کنند و در طول بازی بیطرفی خود را حفظ کنند تا زمینه برای رقابت کاندیداها و مشارکت جدی مردم فراهم شود. فراموش نکنیم که اگر امروز در دنیا حرفی برای گفتن داریم یا با وجود مخالفتها و دشمنی ابرقدرتهای جهان ازجمله آمریکا داریم به حیات خود ادامه میدهیم، در مرحله نخست به خاطر پشتیبانی مردم از نظام بوده و هست و خدای ناکرده با ساخت چند تا موشک، پهپاد، ماهواره و... نباید مغرور شویم و مردم را فراموش کنیم، حتی تصور چنین چیزی در ذهن کارگزاران هم خطرناک است و از همان لحظهای که مردم از اصل به فرع بروند، از همان لحظه داریم زمینه را برای سقوط فراهم میکنیم.
بنابراین در ادامه برای آغاز یک آشتی ملی یا وفاق ملی به هموطنان عزیز و به کارگزاران زحمتکش موارد زیر توصیه میشود؛ امید آن میرود بهزودی شاهد تعیین اولویت و گفتمان مشترک برای پیشرفت و توسعه ایران باشیم.
توصیه به هموطنان:
1- به جای احساسات به عقلانیت توجه کنیم. دنبال کارهای زودبازده، دلالی و اصلاحات یکشبه نباشیم. هرکه او ارزان خرد ارزان دهد/ گوهری طفلی به قرصی نان دهد. یا: بادآورده را باد میبرد.
2- همه چیز را سیاه و سفید نبینیم و به جای توجه به گوینده به محتوا توجه کنیم و در نقدها و مخالفتها انصاف را رعایت کنیم.
3- خودمان را عقل کل و دیگران را بیسواد و نفهم تلقی نکنیم. به صحبتها و نظرات مخالفان خود احترام بگذاریم.
4- دین مثل ملیت بخشی از هویت ایرانی و فرهنگ ایرانی است. به خاطر عملکرد برخی از متولیان دین با آن به مبارزه برنخیزیم. فراموش نکنیم در طول تاریخ اکثر عالمان و مراجع دین ملجأ و پناهگاه جامعه بیدفاع ایرانی در برابر شاهان و مستبدان بودهاند و توصیه دین همیشه رعایت اخلاق و نیکی است و نه بداخلاقی.
5- صد بار هم انقلاب شود و حکومتها عوض شود، تا زمانی که خودمان عوض نشویم، سوئیس یا فنلاند نخواهیم شد، پس تغییرات را از خودمان شروع کنیم.
6- از تاریخ و گذشته حکومتهای مختلفی که در این کشور حکمرانی کردهاند، درس بگیریم و اصرار به تکرار آن نداشته باشیم که خیلی از انقلابات جز ویرانی و ازبینبردن زیرساختها، حاصل دیگری برای جامعه نداشته است.
7- از کارهای خوب و زیربنایی استقبال کنیم و قدردان زحمات کارگزاران صادق و پاکدست و آیندهنگر باشیم و آنها را در سر بزنگاه تنها نگذاریم.
8- مطالبهگر باشیم و در صحنه حضور داشته باشیم و برای دستیابی به یک جامعه آرمانی شبانهروزی تلاش کنیم و از ناهمواریهای مسیر نهراسیم و از شکستها پلی برای موفقیت بسازیم.
توصیه به کارگزاران:
1- جلب اعتماد مردم و آنهم نه با شعار و گفتاردرمانی، بلکه به صورت عملی و واقعی.
2-پذیرش و احترام به خواست اکثریت جامعه و تندادن به تغییرات آرام، تدریجی و عقلانی.
3- آمادهکردن شرایط برای مشارکت مردم در تمام حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... .
4- بازسازی سرمایههای اجتماعی و فراهمکردن شرایط برای حضور آنها در صداوسیما، همایشها، کنفرانسها، جشنها، اعیاد و... .
5- فضا دادن به جوانان، زنان، اقوام با گرایش فکری متفاوت و سبک زندگی متفاوت.
6- تغییر نگاه از بالا به پایین به شهروندان و رعایت حقوق شهروندی، تمرین و تلاش برای تکریم شهروندان و اعتقاد به ولینعمت بودن مردم.
7- پذیرش سبک زندگی نسل Z؛ نهاد قدرت باید با سبک زندگی نسل Z کنار بیاید و متفاوتبودن آنها را بپذیرد. ناگفته نماند که تکتک ما در خانواده خود با این نوجوانان و جوانان روبهرو هستیم و رفتار و گفتار متفاوت آنها ناشی از محیطی است که بزرگ شدهاند. منظور از محیط: نوع فیلم، کارتون و هر برنامهای که از ماهواره میبینند، نوع بازیهای کامپیوتری که هرروزه درگیر آنها هستند، نوع اسباببازیهایی که به بازار آمده، نوع دوستانی که در مهدکودک و مدارس پیدا میکنند و از رفتار و گفتار آنها الگو میگیرند، و خلاصه اینکه در عصر ارتباطات و فناوری اطلاعات هر آنچه در جهان رخ داده، دیر یا زود به کشور ما هم رسیده و تأثیر خود را هم گذاشته است. این نسل خواستار آزادی بیقیدوشرط از هرگونه سلطه و قدرت هستند و دوست ندارند والدین، خانواده، دولت یا هر نهاد دیگری برای آنها محدودیت ایجاد کند یا به عبارتی دوست ندارند آقا بالاسر داشته باشند. حساس به حریم شخصی، ساختارشکن، مقاوم در برابر نصیحت، جسور، لجباز و حاضرجواب بودن نسل Z نه به خاطر کمکاری خانوادهها، مدارس، مساجد، روحانیت و دانشگاهها یا دیگر نهادهای متولی فرهنگ است بلکه به خاطر اکوسیستمی است که آنها تنفس میکنند و به صورت طبیعی به این نوع سبک زندگی عادت کردهاند و از نظر خود کارهای غیرعادی انجام نمیدهند و رفتارهای هنجارشکنانه آنها از نظر ما هنجارشکنی محسوب میشود و از نظر این نسل کاملا طبیعی و عادی است. هرگونه امر به معروف و نهی از منکر از طرف تکتک من و شما بهنوعی دخالت در زندگی شخصی و خصوصی آنها محسوب میشود، بنابراین توصیه میکنم در اینگونه موارد موضوع را حیثیتی برای نهادهای دولتی نکنیم و با ندانمکاری و از روی لجبازی هزینهای به مملکت و جامعه تحمیل نکنیم. به جای تغییر آنها تلاش کنیم آنها را درک کنیم و برنامهریزی کنیم تا آنها را بیشتر در بحثهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشارکت دهیم).
8- رفع فیلترینگ اینترنت؛ بستن یا فیلترکردن فضای مجازی فقط پاککردن صورتمسئله و پولدارکردن کاسبان فیلترشکنها و دسترسی عموم جامعه به فیلمها و عکسهای مستهجن است. باید مسئله به صورت علمی و با در نظر گرفتن واقعیتهای جامعه حلوفصل شود. اگر خاطرمان باشد، در برخورد با مسئله کرونا ما نتوانستیم مرزها را ببندیم و راههای غیرعلمی مثل طب سنتی یا رعایت برخی از نکات بهداشتی مانع از درگیری جامعه با ویروس کرونا نشد. تنها راهحل علمی، واکسیناسیون کل جامعه بود که باعث تقویت سیستم ایمنی و دفاعی بدن در برابر این ویروس میشد، پس با همه اینکه فضای مجازی دهها مزیت دارد و تشبیه آن به ویروس کرونا قیاس معالفارق است، ولی در کنارش نگرانیهایی برای خانوادهها و دولت ایجاد میکند، بنابراین باید فرهنگ استفاده از فضای مجازی و رعایت قوانین و مقررات از طرف کاربران، ترویج شود و در صورت عدول از قوانین برخورد با خاطیان برخورد شود، نه اینکه همه جامعه را از یک فناوری محروم کنیم).
در پایان باید تأکید کنم که ظرفیت حکومت برای حل مسائل و چالشهای کشور به توازن قدرت بین حکومت و جامعه بستگی دارد. هرکدام از اینها بیش از اندازه قدرتمند یا ضعیف بشود، تعادل و توازن بین این دو از بین خواهد رفت و همکاری بین آنها از حالت همیاری و همافزایی (سینرژی) به زندگی انگلی و دیگریخواری تبدیل خواهد شد که دیر یا زود طرف مقابل را از پای درخواهد آورد. حضور فعال جامعه در عرصه سیاسی و اقتصادی به خلق یک توازن قدرت با حکومت میانجامد. داشتن یک حکومت مقید، نیاز به مداومت و استمرار جامعه در نهادهای مدنی و عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد و این تکلیف هیچوقت پایان ندارد و همیشه یک کار ناتمام است. جامعه نباید فراموش کند که استبداد از دل ناتوانی جامعه جهت تأثیرگذاری بر سیاستها و اقدامات حکومت زاده میشود و قدرت یک جامعه از بسیج اجتماعی و مشارکت اکثریت آنها در امور سیاسی ناشی میشود و باعث میشود جامعه با یک اقدام جمعی برای حل مسئله کمک کند و به ظرفیت حکومت بیفزاید. تعامل و تعادل بین اینها یک بازی برد-برد محسوب میشود. جامعه نباید فراموش کند که قهرکردن و منفعلبودن در هیچ کشوری جواب نداده است و حکومت هم فراموش نکند به محض از دست دادن اعتماد عمومی دیگر قادر به حل چالشهای بزرگ نخواهد بود؛ پس اولین قدم برای ظرفیتسازی و خروج از چالشهای اساسی در کشور زمینهسازی برای گفتوگو و تعامل مستقیم طرفین است. توانایی گفتوگو بین حاکمیت و مردم نشاندهنده بلوغ و عقلانیت در کشور است که میتواند منجر به اجماعسازی برای حل چالشها و حرکت در مسیر پیشرفت و توسعه باشد. بحث این یادداشت را با جواب دکتر مصدق به محمدرضا شاه که در کتاب مأموریت برای وطنم داده است، به اتمام میرسانم: «اگر پادشاهی رأی ملت خود را به هیچ شمرد، چگونه میتوان انتظار داشت که دو بیگانه آن را به هیچ نشمرند و به مملکت تجاوز نکنند». آری در یک حکومت مردم و حاکم شبیه قایق روی آب است. اگر امکان حرکت برای قایق وجود دارد، به خاطر سیالیت، روان و آرامبودن آب است که بهراحتی حرکت میکند و در صورت ناآرام و توفانیبودن آب، هر لحظه احتمال غرقشدن قایق وجود دارد.