|

دکتر فاطمه موسوی ویایه، دکترای جامعه‌شناسی، دبیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی، تخصص تاریخ اجتماعی و جامعه‌شناسی جنسیت در گفت‌وگو با «شرق»

انسان مدرن تبعیض را نمی‌پذیرد

یکی از اصول مسلم در آیین اسلام، حرمت و کرامت انسان است. جان، مال، آبرو، عقیده و رأی آدمی همه حرمت دارند و باید همواره این حریم پاس داشته شود. در حرمت و کرامت انسان، هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست و در فرهنگ اسلامی، زن و مرد به‌عنوان مخلوقات خدا و مورد عنایت ویژه او هستند.

انسان مدرن تبعیض را نمی‌پذیرد

یکی از اصول مسلم در آیین اسلام، حرمت و کرامت انسان است. جان، مال، آبرو، عقیده و رأی آدمی همه حرمت دارند و باید همواره این حریم پاس داشته شود. در حرمت و کرامت انسان، هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست و در فرهنگ اسلامی، زن و مرد به‌عنوان مخلوقات خدا و مورد عنایت ویژه او هستند. افتخار نظام حقوقی اسلام آن است که از همان ابتدا زنان را دارای حقوق اقتصادی، سیاسی، خانوادگی، قضائی و عبادی شناخته است و با در نظر گرفتن مهریه، نفقه و... حقوق مادی و معنوی زن را در نظام خانواده تأمین کرده است؛ زیرا از دیدگاه اسلام، تفاوتی در حقیقت و ماهیت زن و مرد نیست. در آیات قرآنی نیز هرگاه از کمالات و ارزش‌های والای انسانی سخن به میان می‌آید، زنان را نیز هم‌دوش مردان مطرح می‌کند. با دکتر فاطمه موسوی ویایه، دبیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی، در مورد گفتمان اسلامی درباره زن گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

‌با این تحلیل شروع کنیم که گفتمان اسلام درباره زن چیست؟

کلمه اسلام این‌گونه اگر ادا شود، کلی است. باید مشخص کنیم مقصود از اسلام چیست. آیا منظور از اسلام فقط متن و نص قرآن، کتاب مقدس مسلمانان است؟ آیا سنت و سیره نبوی برآمده از روایات مدنظر است؟ یا منظور فقه است و آنچه فقها به‌عنوان احکام گفتند و مشهورات بین فقها و اینکه شهید اول، شهید دوم و صاحب جواهر و... چه حکمی می‌دهند؟ گاهی هم منظورمان از اسلام یعنی سنت و آنچه مسلمین در طول تاریخ انجام دادند. وقتی می‌گوییم اسلام باید مشخص کنیم دقیقا منظورمان چیست؟ درباره جایگاه زن در قرآن یا در اسلام و سیره نبوی نویسندگان مختلف نظرشان را نوشته‌اند که تفسیر شخصی آنهاست و نقد و بررسی‌اش در تخصص من نیست. من از منظر تاریخ اجتماعی و جامعه‌شناسی جنسیت به موضوع می‌پردازم.

‌ نسبت زن و فقه در طول تاریخ اجتماعی زن چه بوده است؟

پیش از هر چیزی باید به معنای فقه بپردازیم. فقه دانشی برای منظم‌کردن و سامان‌دادن به روابط اجتماعی است. نوعی قانون که نظم اجتماعی موجود را برهم نمی‌زده و به مسائل به فراخور زمانه و پذیرش مقلدان پاسخ می‌دهد. فقه مانند هر دانش دیگری از زمینه اجتماعی زمانه خود تأثیر بسیاری گرفته و در بحث تاریخ اجتماعی دین به این زمینه اجتماعی پیشاموجود و الزاماتش توجه می‌شود و البته بخش مهمی از نظم اجتماعی بحث نظم جنسیتی است که هنجارهای رفتاری دو جنس در حوزه‌های مختلف فرهنگ و آموزش، قدرت و نظام حقوقی، بازار کار و روابط عاطفی و جنسی را شامل می‌شود.

‌ برخی فقها بر فرودستی جنسیتی زنان اتفاق نظر داشتند. چیزی شاید شبیه آن چیزی را که امروز تحت عنوان مردسالاری از آن یاد می‌کنیم، به‌عنوان قاعده قبول کرده بودند و بر ‌اساس ‌این احکام فقهی را سامان می‌دادند. این مسئله ریشه جامعه‌شناسی دارد یا دینی؟

پذیرفتن فرودستی زنان از منظر دین فقط مختص اسلام نیست و تقریبا تمام ادیان چنین باوری داشتند. تحقیقات مختلف باستان‌شناسی، مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی نشان می‌دهد که در چهار هزار سال اخیر، در همه جوامع و فرهنگ‌های کشاورزی سنتی کم‌و‌بیش نظم جنسیتی مبتنی بر مرد‌ برتر‌انگاری و فرودستی زنان است. نوعی تقسیم کار جنسیتی در خانواده وجود دارد که فرزندپروری و امور خانه‌داری را کار زنان می‌داند و امور بیرون از خانه بر عهده مردان است. گوران تربورن، استاد دانشگاه کمبریج، در مقاله‌ای درباره انواع خانواده هفت شکل خانواده ماقبل مدرن را متمایز می‌کند و این انواع خانواده در زمینه مفهوم ازدواج، انحصار روابط جنسی در ازدواج، چندهمسری و جایگاه فرزندان حاصل ازدواج‌های مختلف، نوع ارث‌بری فرزندان، پیوند با شبکه خویشاوندی و جایگاه و استقلال زن تفاوت دارند؛ اما همه آنها کم‌و بیش مرد‌ برترانگار هستند.

‌درباره مفهوم زن در بافت خانواده و همچنین الگوهای خانواده بیشتر صحبت کنیم.

اصولا خانواده در جوامع کشاورزی سنتی و پیشاصنعتی، خانواده گسترده و پدرسالار است که با شبکه خویشاوندان و اجتماع محلی احاطه شده و فرزندان ناچار بودند در چارچوب منافع خانواده و خواست پدر عمل کنند و او برایشان تصمیم می‌گرفت که با چه کسی ازدواج کنند، چه شغلی را انتخاب کنند، چه سبک زندگی‌ای داشته باشند و حتی ثروتی که به دست می‌آوردند، باید در اختیار خانواده یعنی پدر قرار می‌گرفت. البته مردان جوان شانس و آزادی بیشتری داشتند؛ در‌حالی‌که زنان جزء اموال خانواده محسوب می‌شدند که حدود سن بلوغ به بالاترین قیمت و بهترین خریدار واگذار می‌شدند. زنان در خانواده خود با نظر پدر ازدواج می‌کردند و در خانواده جدید هم تحت نظارت شوهر و مادرشوهر خود بودند. زنان فقط در سن بالا نزدیک به سالمندی در مقام مادرشوهری که می‌توانست بر زندگی عروس خود اعمال قدرت کند، از اقتدار نسبی برخوردار می‌شدند. این الگوی کلی در همه جوامع کشاورزی سنتی است.

‌الگوی اولین خانواده‌های مسلمان هم از همین الگوی خانواده کشاورز پیشاصنعتی پیروی می‌کرد؟

زمانی که دین اسلام در جزیره‌العرب ظهور کرد، روابط اجتماعی و نظم جنسیتی مانند سایر جوامع مبتنی بر فرودستی زنان بود. البته جزیره‌العرب جامعه کشاورزی نبود و شهرها محدود و جمعیت شهری اندک بود و بیشتر اعراب بادیه‌نشین در قبایل کوچک و بزرگ زندگی می‌کردند و به خاطر شرایط سخت محیطی و کمبود غذا از یک طرف و جنگ و جدال بین قبایل بر سر منابع محدود از طرف دیگر، وضعیت زنان از جوامع کشاورزی سنتی نیز فرودست‌تر بود. دین اسلام در چنین زمینه اجتماعی ظهور کرد و درباره نظم جنسیتی مانند سایر امور رویکرد اصلاحی ملایمی پیش گرفت.

‌این رویکرد اصلاحی در چه مواردی بود؟

آیات قرآن و سیره نبوی تا حد ممکن شرایط زنان را بهبود بخشید، زنده به گور کردن نوزادان دختر به‌شدت منع شد و رضایت زن در ازدواج را اصل دانست، مهریه و اموال زنان متأهل در اختیار خودشان باقی ماند و در روابط خانوادگی مانند ازدواج و طلاق و قوانین ارث به آنان قدرت بیشتری داد. مشارکت سیاسی زنان را با بیعت پذیرفت و اشتغال زنان را تشویق کرد و در مواردی که شائبه خیانت وجود داشت، به مردان توصیه کرد به نیکی آنان را طلاق دهند. این اصلاحات در زمینه اجتماعی جاهلیت اصلاحات بزرگی بود و کلا رویه اصلی همین اصلاحات روابط موجود بود، نه انقلاب و براندازی و ساختن نظمی نو که مورد پذیرش قرار نمی‌گرفت. در عصر پیامبر همین برخورد با برده‌داری نیز وجود داشت؛ ابتدا رفتار ملایم با بردگان و به رسمیت شناختن حقوق انسانی آنها توصیه شد و رفته‌رفته جامعه را در شرایطی قرار داد تا بردگان به طرق مختلف آزاد شوند.

‌این رویکرد تا چه زمانی تداوم داشت؟

نظمی که در دهه‌های اول و دوم ظهور دین اسلام به‌عنوان سیره مسلمین وجود داشت، تحت دو عامل تغییر کرد: تأسیس امپراتوری و غلبه اخباری‌گری.

مسلمانان سرزمین‌های بسیاری را فتح کردند و در این فتوحات امپراتوری ایران را هم به خود ضمیمه کردند و تا مصر گسترش یافتند و امپراتوری جدیدی بنیان گذاشتند. اداره امپراتوری اقتضائاتی دارد؛ از‌جمله به وجود آوردن سیستم اداری برای جمع‌آوری مالیات و سامان‌دادن نیروی نظامی و تدوین و مکتوب‌کردن قوانین و اجرای نظام حقوقی و مالی یکسان. در چنین شرایطی بسیاری از اموری که بخشی از فرهنگ جاهلی پیشااسلام بود، از‌جمله اهمیت اصل و نسب و روابط سلسله‌مراتبی میان افراد به‌عنوان بخشی از فرهنگ اسلامی مدون و اجرا شد و تفاوت میان اعراب و نومسلمانان و موالی و... شکل گرفت. تأسیس امپراتوری با رونق برده‌داری نیز همراه بود.

از قرن پنجم هجری موج اخباری‌گری در مباحث فقهی آن‌چنان شدت گرفت که این نوع نگاه رویه ثابت شد؛ یعنی جای آنکه روح فرهنگ قرآنی در برابری مسلمانان چه زن و مرد، چه ارباب و برده و چه عرب و غیرعرب مورد توجه قرار گیرد و اصل شود، نابرابری اجتماعی و فرهنگ جاهلی و فرودستی زنان به‌عنوان نظم اجتماعی مطلوب انگاشته شد. همان زمان موج بزرگی از احادیث جعلی شکل گرفت که خواسته و اغراض افراد سازنده آنها را نشان می‌دهد تا آن را به‌عنوان سیره نبوی یا سیره امامان جا بیندازند؛ جعل‌هایی مثل حدیث حضرت زهرا که «بهترین چیز برای زن را این می‌داند که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را» یا مثلا روایت حجاب‌کردن حضرت زهرا در برابر مرد نابینا همه در این دوره شکل گرفت و بخشی از روایت‌های معارض با این اغراض به فراموشی سپرده شد، مثل شیوه زندگی سکینه بنت‌‌الحسین بن علی که چندین بار ازدواج کرد و دختران امام موسی کاظم که اکثرا مجرد باقی ماندند و... .

‌از موارد و مصادیق دیگر که تحت تأثیر یا خیانت اخباری‌گری بودند، بفرمایید.

نکته مهم این است که در فرهنگ عرب جاهلی به دلیل فقر، برهنگی بین مردم معمول و آشنا بوده است. تا سال نهم هجری طواف حج به صورت برهنه داشتیم که آیه قرآن نازل و آن را منع می‌کند. فرهنگ جاهلی که برهنگی بخشی از آن بود، با فرهنگ امپراتوری ایران که زنان اشراف در اندرونی و حرمسرا می‌ماندند و حین حضور در اماکن عمومی به نشانه تجمل و جایگاه اجتماعی برجسته خود لباس بلند و چادر می‌پوشیدند، برخورد کرده و پوشش و لباس زنان ایرانی را به‌عنوان مظاهر مدنیت پذیرفت و تقلید کرد؛ اما با گذشت چند قرن و در موج اخباری‌گری تفسیر کاملا مردسالارانه پذیرفته شد که زن نه‌تنها ناقص‌العقل و احساساتی است، بلکه مایه دردسر خودش و مردان است و صلاح در آن است که مستور بماند؛ زیرا زن موجب اغوای مردان است و «کل بدن او عورت است»؛ زن باید در حجاب کامل باشد و بهتر است در خانه زندانی شود و تا حد امکان نه نامحرمی را ببیند و نه با او هم‌کلام شود و البته برای اعمال این ترتیب به خشونت نیز متوسل می‌شدند.

در ابتدای اسلام در مواردی که شوهر به زن تهمت خیانت می‌زد، قرآن توصیه می‌کند اگر شاهدانی ندارید، بر ادعای خود سوگند بخورید و چون حرف زن است در برابر حرف مرد، به‌ آسانی طلاق بدهید. در مواردی که شاهدان عادل وجود دارند هم حکم زندانی‌کردن در خانه که همان حکم زمان جاهلی بوده و بعدتر مجازات شلاق توصیه می‌شود.

بعدها می‌بینیم که در سیره مسلمین شروطی مثل شکایت به قاضی و سوگند چهار شاهد عادل در اثبات خیانت هم رعایت نمی‌شود و اگر زنی مورد تهمت قرار می‌گرفت، اعضای خانواده (شوهر، پدر و برادرانش) با هم مشورت و برای زن نگون‌بخت مجازات مرگ را اجرا می‌کردند. آنچه ما به‌عنوان قتل‌های ناموسی می‌شناسیم، بخشی از سیره مسلمین است که نسبتی با نص قرآن، سیره نبوی و احکام فقهی ندارد و کاملا منطبق با فرهنگ مردسالارانه است، اما علما در برابر آن سکوت کردند؛ همان‌طور که در برابر گسترش برده‌داری و جنگ‌هایی که برای به بردگی گرفتن اهل کتاب رخ می‌داد، سکوت می‌کردند.

‌ریشه این نگاه به زن در چیست؟

باید به این نگاه کرد که اصلا مفهوم ازدواج چیست؟ رابطه ازدواج از نظر‌ برخی از آقایان نوعی بیع است؛ معامله‌ای است که زن الطاف جنسی، آزادی و حق بر بدنش را به مرد به عنوان شوهر می‌فروشد و در ازای آن نفقه (غذا، لباس و محلی برای زندگی) دریافت می‌کند. به محض اینکه زن از تمکین خودداری کرد، ناشزه است و نفقه او هم قطع می‌شود. این معامله مادام‌العمر است ولی فقط مرد حق فسخ آن را دارد و زن مگر در شرایط خاص و تنها به حکم قاضی چنین امکانی ندارد. اگر مرد به دلیلی معامله را به هم زد و مایل به ادامه آن نبود، مهریه زن را به عنوان خسارت به او پرداخت می‌کند؛ چیزی مشابه بازخرید.

البته این تصویر برای ما اغراق شده است که زن برای تأمین معاش از حق بر بدن خود چشم‌پوشی کند و به بردگی داده شود ولی به خاطر داشته باشید که در تمام جوامع کشاورزی سنتی ازدواج چنین معنایی داشته و اصلا ساختارهای اجتماعی و بازار کار به نحوی بودند که اکثر زنان تنها با ازدواج می‌توانستند شکم خود را سیر کنند و چندان هم حق انتخاب نداشتند. از کودکی برای وظایف خانه‌داری و ازدواج تربیت می‌شدند و انتخاب شوهر از سوی خانواده بر آنها تحمیل می‌شده است (هرچند در بین مسلمانان بیشتر ازدواج‌ها در شبکه خویشاوندی رخ می‌داده).

البته فقها این‌قدر انصاف داشتند که می‌گفتند حالا که زن متأهل از همه آزادی خود چشم‌پوشی می‌کند و حقی ندارد، فقط وظیفه تمکین جنسی دارد و نباید از او انتظار دیگری داشت. چیزهایی مثل تمیزکردن خانه، بزرگ‌کردن بچه یا شیردادن به او وظیفه زن نیست (خصوصا چون ولایت بچه بر پدرش است) و زن می‌تواند در قبال آن مزد یا اجرت بگیرد.

البته که اینها محقق نمی‌شود…

جامعه مردسالارانه فقط به تمکین جنسی زن قانع نیست و خدمات و کار خانگی او را هم تصاحب می‌کند. استدلال می‌کند زن در خانه زندگی می‌کند خب پس آن را تمیز کند. خودش هم می‌خواهد غذا بخورد خب برای همه درست کند. فرزندان هم عصای دست پیری او هستند، پس باید از آنها به خوبی مراقبت کند. برای دختر حین ازدواجش شیربها خواهد گرفت و برای پسر هم قدرتی به دست می‌آورد و پسر موظف است از مادر پیرش نگهداری کند تا شیر مادر حرامش نباشد.

کمی جلوتر بیاییم. زنان در بافت سنتی می‌توانستند تا حدی این نوع نگاه را بپذیرند یا دست‌کم چاره‌ای نداشتند. اما امروز زنان با این نوع مواجهه سنت با خودشان مشکل دارند. از این منظر گفت‌وگو را ادامه دهیم.

به زعم من بزرگ‌ترین موضوع توسعه و مدرنیزاسیون در کشورهای مسلمان معضل زن است. جامعه مدرن مبتنی بر فردیت است و قدرت خانواده گسترده و اجتماع محلی شکسته می‌شود و دولت و بازار در این فرایند دخالت دارند و به فرد امکان می‌دهند تا خودش درباره شغل آینده و انتخاب همسر و محل زندگی‌اش تصمیم بگیرد. فرد مدرن کسی است که آزاد است و درباره امور زندگی‌اش حق انتخاب دارد. مشکل اینجاست که در برخی کشورهای مسلمان که تا دیروز زنان جزء اموال خانواده بودند و تازه به مقام شهروندی رسیده‌اند، فردیت زنان و حق آنها بر زندگی خود همچنان به رسمیت شناخته نمی‌شود. حق انتخاب و آزادی زنان در ساختار فرهنگی و اجتماعی همچنان مردسالارانه محدود می‌شود. همچنان دسترسی زنان به بازار کار محدود است و تنها درصد اندکی از زنان (در ایران امروز حدود ۱۵ درصد) دارای شغل و استقلال مالی هستند. سایر زنان، زنانی که وابستگی مالی دارند، ناخواسته وابسته به الطاف و میل و هوس مردانی هستند که معاش آنها را تأمین می‌کنند؛ «خرج زندگی‌تو رو من می‌دم پس قانون اون رو هم من می‌گذارم».

در این ساختارهای مردسالارانه که بازار اشتغال زنان عمدا به‌شدت محدود نگه داشته می‌شود تا زنان چاره‌ای جز ازدواج برای تأمین زندگی خود نداشته باشند و ناچار شوند به نظام حقوقی و قانون خانواده که آنها را همچنان فرودست نگه دارد، تن بدهد. البته زنانی هستند که در ازدواج به دلیل شخصیت و روحیه، منابع ارث یا حمایت خانواده پدری وارد چانه‌زنی و روابط برابرتری با شوهر خود می‌شوند اما حقیقت این است که از نظر نظام حقوقی، ریاست خانواده با مرد است و بر فرزندانش ولایت دارد. حتی زنی که پرخاشگر و سلطه‌جو است و امور خانه تماما در اختیار اوست نیز قدرتی پوشالی دارد؛ این قدرت به هر دلیل توسط شوهر به او تفویض شده و به راحتی قابل بازپس‌گرفتن است. شوهر می‌تواند فرزندانش را از او جدا کند، روابط و رفت‌ و آمدش را به‌شدت محدود کند و برایش هوو بیاورد.

البته که زن مدرن نمی‌تواند ریاست مرد و این نابرابری قدرت در خانواده را بپذیرد، نمی‌تواند خود را در جایگاه یک کنیز بداند و با قانون خانواده مشکل دارد.

‌حالا فقه برای اینکه در جامعه مدرن بتواند حضور داشته باشد، باید چه تدبیری کند؟

فقه امروزی بیشتر از اینکه بر اجتهاد و درک مقتضیات زمان امروز باشد، مبتنی بر روابط و نهادهای اجتماعی دوران گذشته است؛ درحالی‌که در صد سال گذشته ساختارهای کلان و نهادهای اجتماعی به‌شدت تغییر کرده‌اند. برای مثال فقه اقتصادی هنوز بخشی در احکام بردگان دارد. امروزه شاهد معاملات پیچیده مالی، تراست‌های بزرگ و بانکداری هستیم و این نیازمند آن است که از سوی فقها به آن پرداخته شود.

درباره نهاد خانواده نیز همین‌طور است. در چند دهه اخیر ساختار و کارکرد خانواده در ایران نیز مانند سایر جوامع تغییر کرده است؛ انتظار از ازدواج، روابط زوجین، تقسیم کار خانگی، دلایل فرزندآوری، تعداد فرزندان، سبک فرزندپروری و روابط والدین و فرزندان دگرگون شده‌اند؛ درحالی‌که احکام فقهی روابط زن و شوهر، پدر و فرزند، احکام نفقه، مهریه و ارث همگی متناسب با گذشته و جامعه‌ای است که در آن فرد در خدمت خانواده است، ریاست مرد بر خانواده و ولایت او بر فرزندان تمام روابط خانوادگی را جهت می‌دهد. از آن مهم‌تر اصل و نسب اولویت دارد، سلسله‌مراتب اجتماعی وجود دارد و... .

اما اصل اول جامعه مدرن و امروزی برابری انسان‌ها و به رسمیت شناختن حق انتخاب آنهاست. انسان مدرن تبعیض را نمی‌پذیرد و نمی‌توان به دلیل صفات غیراکتسابی مثل جنسیت، رنگ پوست، طبقه اجتماعی، وضعیت سلامت و… او را از بخشی از حقوق انسانی‌اش محروم کرد. روز به روز زنان بیشتری آزادی و حق انتخاب خود را مطالبه می‌کنند.

یعنی فقه اگر می‌خواهد به عنوان سامان‌دهنده روابط اجتماعی جامعه مدرن معنا داشته باشد، باید مدرن شود.

بله. این‌طور تبیین می‌کنم. اولا باید اصل برابری بین همه انسان‌ها را پذیرفت. باید حقوق بشر را به رسمیت بشناسند و در حوزه حقوق زنان نیز برابری زن و مرد را باید پذیرفت.

به این ‌ترتیب عقدنامه هم یک نوع قرارداد حقوقی شراکت است که افراد می‌توانند بندهای متفاوتی درباره تعهدات مالی و کاری خود تنظیم کنند. شرط شراکت این است که انسان عاقل و بالغ بدون اجبار قرارداد را بپذیرد. مانند هر قرارداد حقوقی دیگری دولت مرجع رسیدگی به شکایات نقض تعهد و شراکت است و در صورت آسیب‌دیدن یکی از طرفین در آن دخالت می‌کند. رابطه بین والدین و فرزندان نیز پایش می‌شود؛ زیرا فرزندان نیز دیگر جزء مایملک مرد نیستند و در صورت آسیب‌دیدن از خانواده گرفته می‌شوند.

باید بار دیگر به متن قرآن بازگشت.

‌چقدر اندیشه اسلامی نوگرا یا نواندیشی دینی را در مسئله زنان کارساز می‌دانید؟ آیا این رویه به فقه مدرن کمکی خواهد کرد؟

اندیشمندان مسلمان در برابر مسئله برابری جنسیتی، سه رویکرد متفاوت اتخاذ کرده‌اند. گروه اول که اکثریت هستند، رویکرد سنت‌گرا دارند. سنت‌گرایان مسلمان با استناد به «تفاوت‌های طبیعی زن و مرد» مناسبات جنسیتی سنتی را عادلانه و متناسب با طبیعت زن و مرد می‌دانند و هرگونه تلاش برای تغییر الگوی خانواده سنتی و محافظه‌کار (مرد نان‌آور/ زن خانه‌دار) را موجب سست‌شدن نهاد خانواده می‌بینند. تلاش می‌کنند ارزش‌های سنتی را با قالبی جدید مطرح کنند و از استناد به نتایج تحقیقات علمی و سخن اندیشمندان غربی هم ابایی ندارند. در جمهوری اسلامی، سیاست‌های کلی نظام در حوزه خانواده از‌جمله قانون تشکیل خانواده و تحکیم آن و سایر قوانین بر اساس رویکرد سنت‌گرایی نوشته شده و قوانین مدنی ما نیز بر همین اساس است.

گروه دوم روشنفکران دینی و فمینیست‌های اسلامی هستند که در عین پایبندی به قرآن، به عادلانه‌بودن برابری حقوق بشر معتقدند و در حوزه زنان نیز خواهان برابری حقوق زنان و مردان هستند و احکام معارض با آن در متن دین را احکامی می‌داند که متناسب با مقتضیات زمان و شرایط عصر نزول بوده‌اند و امروزه با تغییر شرایط اجتماعی و با اجتهاد واقعی و متناسب با زمانه می‌توان معضل حقوق زنان را حل کرد. مثلا پیشنهاد محاسبه مهریه بر اساس قیمت روز یا شروط ضمن عقد یکی از اجتهادهای آنها بود.

گروه سوم فمینیست‌های مسلمان هستند که رویکردی سکولار دارند و دین را در حوزه خصوصی نگه می‌دارند و اصرار ندارند که مانند فمینیسم اسلامی تلاش کنند که نشان دهند نابرابری‌های موجود بین زنان و مردان در طول تاریخ حاصل اقتضائات زندگی سنتی با شیوه کشاورزی است. رویکرد آنها عمل‌گرایانه و رو به آینده است و برای مثال پیشنهاد حذف ولایت پدر، تطبیق سن ازدواج با سن رشد و جرم‌انگاری رابطه جنسی با فرد زیر سن قانونی از پیشنهادهای این گروه است.

در اینکه سیر تغییرات خانواده و حقوق زنان به سمت مدرن‌شدن است، تردیدی نیست، اما اینکه چه پیامدها و هزینه‌های اجتماعی دارد و با چه مقاومت‌های فرهنگی روبه‌رو می‌شود قابل‌پیش‌بینی نیست.